اسم نوشته مجله سرگرمی و تفریحی

عکس نوشته،عکس پروفایل،تعبیر خواب،طراحی اسم

انشا طنز در مورد ترس از سوسک

انشا طنز در مورد ترس از سوسک

من از بچگی از سوسک می ترسیدم. نمی دانم چرا، اما همین که یکی از آن ها را می دیدم، قلبم شروع به تپیدن می کرد و عرق سرد روی پیشانی ام می نشست.

یک بار، وقتی بچه بودم، داشتم در اتاقم بازی می کردم که ناگهان یک سوسک بزرگ را دیدم. آنقدر ترسیدم که جیغ زدم و از جا پریدم. سوسک هم از ترس فرار کرد و من هم به دنبالش دویدم. تا اینکه سوسک زیر تختم رفت و من دیگر نتوانستم پیدایش کنم.

از آن روز به بعد، هر وقت می خواستم در اتاقم تنها باشم، قبلش همه جا را به دقت بررسی می کردم تا مبادا سوسک مخفی شده باشد. حتی یک بار، وقتی در حال خواب بودم، سوسک روی صورتم افتاد و من از خواب پریدم و جیغ زدم. آنقدر ترسیده بودم که تا چند روز نمی توانستم راحت بخوابم.

البته، ترس من از سوسک تنها به خانه محدود نمی شد. حتی وقتی بیرون از خانه بودم هم، اگر سوسک می دیدم، می ترسیدم. یک بار، وقتی داشتم در پارک قدم می زدم، یک سوسک بزرگ را روی درخت دیدم. آنقدر ترسیدم که پاهایم سست شد و نزدیک بود زمین بخورم.

البته، ترس من از سوسک گاهی اوقات باعث می شد که کارهای خنده داری انجام دهم. یک بار، وقتی داشتم در آشپزخانه غذا درست می کردم، یک سوسک را روی میز دیدم. آنقدر ترسیدم که قابلمه را روی سر سوسک انداختم. سوسک هم از ترس پرید و از پنجره بیرون رفت.

الآن که بزرگ شده ام، هنوز هم از سوسک می ترسم، اما سعی می کنم که این ترس را کنترل کنم. البته، گاهی اوقات باز هم کنترلم را از دست می دهم و می ترسم. اما به هر حال، سعی می کنم که این ترس را تبدیل به یک شوخی کنم.

یک بار، وقتی داشتم با دوستم صحبت می کردم، یک سوسک را روی دیوار دیدیم. دوستم گفت: «سوسک!» و من هم با صدای بلند جیغ زدم. دوستم از ترس خودش را روی زمین انداخت و گفت: «چی شد؟ چه اتفاقی افتاد؟» من هم گفتم: «سوسک!» دوستم گفت: «سوسک؟ کجا؟» من گفتم: «بالا، روی دیوار!» دوستم نگاه کرد و گفت: «اوه، سوسک کوچولو؟!» من گفتم: «کوچک؟ این سوسک بزرگه!» دوستم گفت: «نه، کوچولوه.» من گفتم: «نه، بزرگه.» دوستم گفت: «باور کن کوچولوئه.» من گفتم: «نه، بزرگه.»

ما همینطور داشتیم بحث می کردیم که سوسک از ترس پرید و رفت. دوستم گفت: «دیدی؟ گفتم کوچولوه.» من هم گفتم: «نه، بزرگه.»

خلاصه، ترس من از سوسک یک داستان طولانی است که همیشه هم خنده دار نیست. اما به هر حال، سعی می کنم که با این ترس کنار بیایم و زندگی ام را ادامه دهم.


انشای دوم

ترس از سوسک یکی از رایج‌ترین هراس‌هاست. اگرچه بسیاری از مردم از سوسک می‌ترسند، اما این ترس در برخی شدیدتر است. 

من یکی از همین افرادم! وقتی سوسکی را می‌بینم، انگار دارم فیلم ترسناک تماشا می‌کنم. جیغ می‌کشم، شروع به دویدن می‌کنم و از اتاق خارج می‌شوم. برای لحظه‌ای فراموش می‌کنم که بزرگ‌تر و قوی‌تر از آن حشره کوچک هستم!

با این حال، سعی می‌کنم روی این ترس غلبه کنم. هر روز سعی می‌کنم چند دقیقه طولانی‌تر نگاهش کنم تا شاید رفته رفته به آن عادت کنم. البته جیغ‌هایم همچنان همان جیغ‌هاست!

امیدوارم روزی بتوانم بدون ترس به سوسک نگاه کنم. البته فکر نمی‌کنم هیچ‌وقت دوستشان داشته باشم!  

انشا در مورد بامداد روستا

انشا صفحه ۲۳ نگارش هشتم با مقدمه و نتیجه

متن انشا در مورد دوست خوب و صمیمی

انشا درمورد بهترین رفیق

انشا کوتاه در مورد شخصیتی که هرگز فراموش نخواهم کرد

 

 

 

 

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی