اسم نوشته مجله سرگرمی و تفریحی

عکس نوشته،عکس پروفایل،تعبیر خواب،طراحی اسم

انشا صفحه ۲۳ نگارش هشتم با مقدمه و نتیجه

انشا تصویر اول : فصل پاییز از راه رسیده ، از درب و پنجره ی جدید و مقاوم نصب شده ی یکی از روستاییان می توان فهمید که اهالی روستا برای سرمای پیش رو آماده اند.

درختان که رنگ سبز موهای آن ها کم کم به سوی سرخی یا زردی می روند ، خود را برای ریزش مو و خواب بلند زمستانی آماده می کنند ، کوه ها ، دامنه ها و مراتع نیز نگران سرما هستند و رنگ باخته اند.

 

حال وقت این است که اهالی این روستای زیبا از تابلوی طبیعی اتاق خود به نام پنجره به سوی نقاشی از بهترین چشم انداز ها که نقاش آن ها کسی جز خدواند نیست بنگرند!

 

اهالی روستا این را خوب می دادند که به جای ترس و حسرت خوردن درباره ی سرما و برگ ریزی درختان باید از تک تک لحظات پاییز درس زندگی بگیرند و با خوردن میوه های پاییزی کیف دنیا را برند!

 

بعضی از اهالی سقف خانه های کاه گلی خود را برای اندختن غذای حیوانات تمیز و آماده کرده اند تا جلوه ی زیبای دیگری ، هم به روستا و هم به چشمان گردشگران بیفزایند.

 

و چه زیبا و دلباز است ، دوری از دغدغه های شهری و خانه های متراکم و بدون حیاط ، در جایی که می توان تا افق دوید و در ذهن خود پرواز را مجسم کرد… !

 

 

 

 

 

انشا تصویر دوم : با آمدن فصل زمستان ، دوباره سرما و سکوت به روستا باز می گردد ، در محله ها دیگر پرنده ها پر نمی زنند ، همه به خانه های خشتی و کوچک خود پناه برده اند.

 

درختان همه خشکیده اند و هوای سرد ، کل روستا را تسخیر کرده است ؛ دیگر خبری از جنب و جوش های بچه ها در محله نیست.

 

دیگر در مزرعه ها خبری از کاشت و برداشت کشاورزان نیست ، ولی همچنان دل مردم این روستا گرم و سرسبز است و محبت و مهربانی در خانه ها شعله می کشد.

 

انگار این سرما و یخبندان تنها بهانه است برای اندکی استراحت و رهایی از کار طاقت فرسای مزرعه ؛ من نیز سردم شده است! ، از نردبان بالای مسجد و از روی پشت بام همسایه ها به سمت خانه ی خودمان می روم.

 

خانه ای باصفا با دیوار های سفید و شیروانی قرمز ، که از دور خودنمایی می کند ؛ همین که به خانه می رسم ، تازه متوجه یکی از دردسر های این فصل می شوم! ، چون سرما خرده ام و مجبورم چندین روز پیش بخاری در خانه بمانم ؛ به امید روزهای گرم… !

 

 

 

 

 

 

 

 

انشا تصویر اول : هر وقت می خواهم از پاییز بنویسم ، رنگ های نارنجی و زرد و قرمز، با عجله توی دفترم به صف می ایستند. پاییز که میشود دوست ارم به خانه مادر بزرگم که در یکی از روستاهای شمال است، بروم .

 

خانه های آنجا، سقف های شیب دار دارند. باران که می آید، صدای برخورد باران به شیروانی، مثل موسیقی های شاد است. بوی باران و دیوارهای کاهگلی مرا به ایران خانه می کشد،

 

به درخت هایی که پاییز، برگ هایشان را رنگ کرده نگاه می کنم و نفس عمیق می کشم. پاییز در روستای مادربزرگم، از همه جا قشنگ تر است.

 

 

 

 

انشا تصویر دوم : بوی دود آتش زیر تابه به همراه بوی نان تازه خانگی در آسمان به چرخش در آمده است . فصل, فصل زمستان است و دانه های ریز و سفید برف شاخه های درختان را سفید پوش کرده بود .

 

سقف های صاف خانه های انجا به ما این خبر را میدهند که هوای این مکان در طول سال افتابی است و خبری از بارش شدید باران به ما نیست .

 

مردم برای امنیت و اتحکام خانه های خود از درب های محکم استفاده کرده اند و دیوار های بلند احداث کرده اند .

 

 

 

منبع : سون اسکول

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی