- شنبه, ۱۱ آذر ۱۴۰۲، ۰۳:۴۸ ب.ظ
انشا در مورد شب یلدا در خانه مادر بزرگ
شب یلدا در خانه مادربزرگ
شب یلدا، طولانیترین شب سال است. در این شب، خانوادههای ایرانی دور هم جمع میشوند و با خوردن آجیل و میوه، قصهگویی و فال حافظ، این شب را جشن میگیرند.
من هم همیشه دوست داشتم شب یلدا را در خانه مادربزرگم بگذرانم. خانه مادربزرگم پر از خاطرات شیرین دوران کودکی من است. هنوز هم یادم هست که چقدر هیجانزده بودم که شب یلدا رسیده و قرار است با مادربزرگم و بقیه فامیل دور هم جمع شویم.
از صبح زود، مادربزرگم مشغول آماده کردن خانه برای شب یلدا بود. او سفرهی هفت سین را میچید، آجیل و میوه را آماده میکرد و فال حافظ میگرفت. من هم با کمک مادربزرگم، در آماده کردن خانه کمک میکردم.
شب یلدا که میشد، همهی فامیل جمع میشدند. ما دور کرسی مینشستیم و مادربزرگم برایمان قصه تعریف میکرد. او قصههای قدیمی و شیرینی بلد بود که همیشه ما را میخنداندند.
بعد از قصهگویی، نوبت فال حافظ بود. همهی ما دوست داشتیم فال حافظ بگیریم. مادربزرگم با صدای گرمش، فال حافظ میگرفت و ما با دقت گوش میدادیم.
در پایان شب، همهی ما خسته و شاد بودیم. ما شبی را در کنار هم سپری کرده بودیم که پر از خاطرات خوب بود.