اسم نوشته مجله سرگرمی و تفریحی

عکس نوشته،عکس پروفایل،تعبیر خواب،طراحی اسم

3 انشا از زبان صندلی اتوبوس

3 انشا از زبان صندلی اتوبوس

انشا از زبان صندلی اتوبوس 

سلام! 

من یک صندلی اتوبوس هستم. روزانه صدها نفر روی من می‌نشینند و به مقصدشان سفر می‌کنند. 

صبح‌ها وقتی راننده اتوبوس می‌آید و اتوبوس را روشن می‌کند، من هیجان‌زده می‌شوم. چون می‌دانم امروز هم مسافران زیادی با من همراه خواهند بود.

وقتی مسافران سوار می‌شوند، بچه‌ها روی من می‌پرند و با شادی رویم می‌نشینند. بعضی وقت‌ها هم آدم‌های خسته و پیر روی من می‌نشینند و به پشتی من تکیه می‌دهند تا استراحت کنند. 

سعی می‌کنم همیشه راحت و نرم باشم تا مسافران از سفرشان لذت ببرند. البته گاهی اوقات بر اثر کثیفی، لک و کثیف می‌شوم اما خوشبختانه راننده‌های خوبی دارم که مرتب مرا تمیز و مرتب نگه می‌دارند.

دوست دارم هر روز صدها نفر روی من بنشینند و به مقصد برسانم. این شغل من است و دوستش دارم! امیدوارم همیشه سالم و ایمن باشم تا بتوانم مسافران زیادی را جابجا کنم.

انشا از زبان صندلی اتوبوس طنز

سلام!

اجازه بدین معرفی کنم خودمو، من یه صندلی کهنه و فرسوده توی یه اتوبوس قدیمی هستم. اسممم صندلی شماره 3! 

صبحا که شیشه های دودگرفته اتوبوس باز میشه، نگاه غمگینم به مسافرای بیچاره ای میوفته که سوارم میشن. انگار نه انگار که من و اتوبوس جای دیگه ای برای رفتن نداریم!

وقتی روم میشینن، صدای غرش مهیبی از ته نشستم درمیاد. نه اینکه دارم شکمورو تهدید میکنما! این فنرای خسته و فرسودمه که دیگه طاقت این همه بارو نداره. 

البته گاهی یه مسافرای سبک وزن هم سوارم میشن. اون موقعا ذوق میکنم و سعی میکنم یکم نرم تر و راحت تر باشم تا لطف کرده باشم!

دلم میخواد یه روزی برم بازنشستگی و توی یه انبار خاک بخورم. دیگه هی این کف چروک چروک و اسفنج کثیف و بومندو تحمل نمیکنم. اما تا دووم بیارم باید به همین روال کار کنم! 

ای بابا...

توصیف و انشا در مورد داخل اتوبوس شلوغ

سلام!

اتوبوس شلوغ امروز غرق در عرق و بوی نامطبوع است. صدای زنگ توقف‌های مکرر و باز و بسته شدن درها به گوش می‌رسد. 

مسافران با عجله وارد می‌شوند و خود را به هر طریق ممکنی جا می‌دهند. بعضی‌ها روی صندلی‌ها و بعضی‌ها ایستاده و محکم به دستگیره‌ها چسبیده‌اند.

کودکان گریان، جوان‌های عصبانی از ازدحام جمعیت، مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌های خسته و ناتوان از پا افتاده، همه و همه با هم مثل ماهی‌های قوطی شلوغ در این اتوبوس نفس گیر و تنگ جا شده‌اند.

در چنین فضایی، اعصاب آدم کاملا به هم می‌ریزد. در این شلوغی حتی فکر کردن و تنفس هم به سختی انجام می‌شود. گرما، عرق و بوی بد، سر و صدای بلند مردم و تکان‌ها و ناهمواری‌های مداوم اتوبوس، کاملا شرایط را برای سفر کردن طاقت فرسا کرده است.

در این شرایط، تنها چیزی که می‌توان کرد صبور بودن و تحمل فشارها برای رسیدن به مقصد است. انگار در جهنمی از شلوغی و بی نظمی گیر افتاده‌ایم و راه فراری هم نداریم!

خاطرات روزهای هفته‌ی یک مداد را از زبان خودش بنویس

انشا در مورد سطل زباله از زبان خودش

جواب نگارش، ششم ابتدایی درس چهارم

جواب سه جمله از زبان گوسفندان

 

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی