- پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۴۱ ب.ظ
هم خانواده حقیقت کلاس سوم:حق-تحقق-احقاق
معنی حقیقت :فرهود راستی- راستینه- درستی- راستینگی- مطلوب درستی- آرمانی- راستی- واقعیت- راست
مطالب مرتبط:
معنی درس پاسداری از حقیقت:
درختان را دوست میدارم *** که به احترام تو قیام کردهاند
درختان که برای احترام به تو ایستاده اند و قیام کردهاند را دوست دارم
و آب را *** که مهر مادر توست
و آب را دوست دارم زیرا که مهریه مادر تو است. (اشاره به مهریه حضرت زهرا که آب بود )
خون تو شرف را سرخگون کرده است
به شهادت رسیدن تو باعث سربلندی تو است.
شفق آینهدار نجابتت *** و فلق، محرابی *** که تو در آن *** نماز صبح شهادت گزاردهای
تو همچون شامگاه و بامداد پاک و زیبایی و خونت مانند سرخی شفق و فلق زیبا است.
***
در فکر آن گودالم *** که خون تو را مکیده است
به آن گودالی که خون تو در آن فرو رفته است فکر میکنم
هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم
هیچ گودال و جای پستی را این چنان بلند و مرتفع ندیده بودم
در حضیض هم میتوان عزیز بود *** از گودال بپرس
در فرود و پستی هم میتوان عزیز و با شکوه بود، این را از گودال بپرس
(مفهوم کلی: هر چیزی که به تو مرتبط باشد ارزشمند میگردد. مانند گودال بیارزشی که با شهادت تو در آن ارزشمند شد.)
***
شمشیری که بر گلوی تو آمد *** هر چیز و همه چیز را در کاینات *** به دو پاره کرد:
شمشیری که بر گلوی تو فرود آمد، همه چیز در جهان هستی را به دو قسمت تقسیم کرد:
هر چه در سوی تو، حسینی شد *** دیگر سو یزیدی … *** آه، ای مرگ تو معیار!
مرگ تو مانند معیار و وسیله سنجش است و هر چیزی که در سمت تو ماند حسینی شد و هر چه در سمت دیگر ماند یزیدی شد.
(مفهموم کلی: تو معیار حق و باطلی، هر کس سوی تو باشد حق است و سوی دیگر باطل خواهد بود.)
مرگت چنان زندگی را به سخره گرفت *** و آن را بی قدر کرد
که مردنی چنان *** غبطه بزرگ زندگانی شد
مرگ تو ارزشمندتر از زندگی است و زندگی را بیارزش کرد. مرگ تو چنان زندگی را تحقیر کرد که زندگان در آرزوی مردن مانند تو هستند.
خونت *** با خون بهایت حقیقت *** در یک تراز ایستاد
خون تو عین حقیقت است و هر دو هم ارزشاند.
و عزمت، ضامن دوام جهان شد *** ـ که جهان با دروغ میپاشد ـ
و خون تو، امضای «راستی» است …
اراده تو برای شهید شدن باعث شد جهان از تباهی رهایی یابد؛ زیرا بیشتر کشورداران به دروغ فرمانروایی کردهاند. جان باختن تو راستی را تثبیت کرد و از نابودی رهانید.
***
تو تنهاتر از شجاعت *** در گوشه روشن وجدان تاریخ ایستادهای *** به پاسداری از حقیقت *** و صداقت
تو تنها کسی هستی که به تنهایی در طول تاریخ بر جای ماندهای و به نگهبانی از حقیقت و راستی میپردازی. دیگر تاریخسازان همه در راه دروغ گام نهادند.
شیرینترین لبخند *** بر لبان اراده توست
عزم و اراده تو استوار و لبریز از شادابی است.
چندان تناوری و بلند *** که به هنگام تماشا *** کلاه از سر کودک عقل میافتد
روح تو به اندازهای بزرگ و بلندمرتبه است که خرد و عقل ما توانایی شناختن آن را ندارد.
***
بر تالابی از خون خویش *** در گذرگه تاریخ ایستادهای
در گذرگاه تاریخ، بر برکهای از خون خودت ایستادهای
با جامی از فرهنگ *** و بشریت رهگذار را میآشامانی *** ـ هر کس را که تشنه شهادت است. ـ
و در طول تاریخ، هر کس را که به شهادت تشنه است و مشتاق شهید شدن است، با جامی که شامل نوشیدنی فرهنگ است، سیراب میکنی.
(مفهوم کلی: تو با شهادتت سبب شدی که مردم از نادانی برهند و از فرهنگ و دانش سیراب گردند. )
معنی واژگان:
تناور: تنومند
مهر: مهریه
پاسداری: نگهبانی
شرف: آبرو
ضامن: عهدهدار
سرخگون: قرمز رنگ
عزم: اراده و قصد
شفق: سرخی هنگام غروب خورشید
خونبها: دیه
نجابت: پاکنژادی و عصمت
غبطه: حسرت
فلق: بامداد
سخره: تمسخر و ریشخند
محراب: جای ایستادن پیشنماز
کاینات: کل هستی
رفیع: بلند و باارزش
حضیض: پستی
عزیز: بزرگوار و ارجمند