اسم نوشته مجله سرگرمی و تفریحی

عکس نوشته،عکس پروفایل،تعبیر خواب،طراحی اسم

جواب نگارش فارسی دوم دبستان صفحه 62

سوال 1ص 12
چیزی نگذشت.............
سوال 2 ص 12

31 گام به گام نگارش دوم / اختصاصی
زینب داخل بزرگ گالب مادر زمین قبول میان دوست دانه
سوال 3 ص 12
من دیروز علی را در مدرسه دیدم
تو امروز حسین را در خیابان دیدی
او صبح سعید را در خانه دیدی
ما ظهر عباس را در کتابخانه دیدیم
شما ساعت ده محمد را در راهرو دیدید.
ایشان )ان ها(وسط زنگ سهراب را در دفتر مدرسه دیدند .
سوال 4 ص 12
1-هوا ابری است .
2-باران روی شکوفه ها بارید .
3-ریشه ی درخت در خاک قرار داشت .

جواب نگارش فارسی دوم دبستان صفحه ۴۴

جواب نگارش فارسی دوم دبستان صفحه ۴۴

 

سوال 1 ص 44
برای همین
سوال 2 ص 44
دو برادر از او خواستند که به آن ها دانایی بیاموزد .

21 گام به گام نگارش دوم / اختصاصی
دو برادر تصمیم گرفتند چیزهای تازه ای یادبگیرند .
سوال 3 ص 44
الف (حتما
ب (اتفاقا
سوال 4 ص 44
به حرف های پدر و مادرم گوش کنم .خوب درس بخوانم و سعی کنم در کارهایم موفق
باشم

جواب نگارش فارسی دوم دبستان صفحه ۶۳

جواب نگارش فارسی دوم دبستان صفحه ۶۳

پرنده ی زیبایی دید که بال هایش نگارنگ بود کالغ با خودش گفت اگر من هم حوض پر از رنگی
را پیدا کنم می توانم با آن پرهایم را نقاشی کنم و زیبا بشم .بالخره کالغ یک سطل رنگ را دید و
خودش را درون آن انداخت انقدر بال بال زد تا پدر و مادرش فهمیدند در خطر افتاده و او را از
سطل رنگ بیرون آوردند و گفتند تد زیبایی خودت را داری همین که کالغ مهربان و باخالقی
باشی باعث می شود همه تو را دوست داشته باشند .

جواب نگارش فارسی دوم دبستان صفحه ۴۷

جواب نگارش فارسی دوم دبستان صفحه ۴۷

سوال یک ص 47
چه گندم های ...
سوال 2 ص 47
1-حیوان با وفا 2 -میوه یخوشمزه 3-کنار دریا 4-ظالم
5 -کسی که صبح زود بیدار می شود . 6-کسی که حواس پرت است .
7-کسی که سرود می خواند .
سوال 3 ص 47
آن دانش آموز این نیمکت آن ماشین پلیس این سطل رنگ
سوال 4 ص 47
در کالس تمیز همه جا پاکیزه و همه چیز مرتب است ولی در کالس کثیف همه جا پر
از آشغال و کاغذ و....... است .و هیچ چیز سر جای خودش نیست هیچ کس دوست ندارد
در کالس کثیف درس بخواند .

حکایت کوتاه و جالب برای درس ازاد

حکایت کوتاه و جالب برای درس ازاد

حکایت کوتاه و جالب برای درس ازاد

در روزگاران قدیم دختری که تازه ازدواج
کرده بود با شوهرش سر موضوعی بحث
شان شد ؛ دختر هم قهر کرد آمد خانه
پدرش واز شوهر خود شروع کرد به بد
گفتن که پدر جان شوهر من چنینه وچنانه .

پدر بعد از اینکه به حرفهای دخترش
گوش داد گفت باشه عزیز دل بابا با
شوهرت صحبت می کنم .