- يكشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۲، ۱۲:۵۹ ب.ظ
انشا در مورد سرگذشت یک رود
مقدمه:
در دل کوهستان های سرسبز، چشمه ای زلال و گوارا جاری بود. این چشمه، سرچشمه یک رودخانه بزرگ بود که از میان دشت ها و کوهستان ها می گذشت و سرانجام به دریا می رسید.
بدنه:
رودخانه، سال ها و سال ها، از میان دشت ها و کوهستان ها می گذشت. در طول مسیر، با موانع و مشکلات زیادی روبرو شد. گاهی، رودخانه از میان صخره ها و کوه ها می گذشت و گاهی، از میان جنگل های انبوه. گاهی، رودخانه در کنار مزارع و روستاها می گذشت و گاهی، از میان شهرهای بزرگ.
رودخانه، در طول سفر خود، با شادی ها و غم های زیادی روبرو شد. گاهی، رودخانه از تماشای زیبایی های طبیعت لذت می برد و گاهی، از دیدن زشتی های انسان ها غمگین می شد. گاهی، رودخانه با مردم مهربان روبرو می شد و گاهی، با مردمی ظالم و بی رحم.
اما رودخانه، همواره، با امید و اراده به حرکت خود ادامه می داد. رودخانه می دانست که برای رسیدن به دریا، باید از موانع عبور کند و با مشکلات مبارزه کند.