- يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ۰۴:۲۳ ب.ظ
داستان کوتاه در مورد ضرب المثل یک دست صدا ندارد
در روزگاران قدیم، در دهکده ای کوچک، مردی به نام علی زندگی می کرد که باغبان بود. او باغی زیبا داشت که پر از گل های رنگارنگ و درختان میوه بود. علی باغبان ماهری بود و از باغش بسیار مراقبت می کرد.
یک روز، علی در حال آبیاری باغ بود که پسر کوچکش، حسن، به او کمک کرد. حسن پسری کنجکاو بود و همیشه از پدرش سوال می کرد.
حسن از پدرش پرسید: "بابا، چرا می گویند یک دست صدا ندارد؟"
علی لبخندی زد و گفت: "پسرم، این ضرب المثل یعنی برای انجام هر کاری، نیاز به همکاری و کمک دیگران داریم. اگر فقط یک نفر کار کند، کاری از پیش نخواهد برد.
علی ادامه داد: "مثلاً، اگر من بخواهم باغم را آبیاری کنم، فقط با یک دست نمی توانم این کار را انجام دهم. باید از حسن کمک بگیرم تا هر دو دستم آزاد باشند و بتوانم باغ را به خوبی آبیاری کنم.
حسن با دقت به حرف های پدرش گوش داد و گفت: "فهمیدم، بابا. حالا می دانم که یک دست صدا ندارد."
علی و حسن با هم باغ را آبیاری کردند و آن روز، باغشان از همیشه زیباتر شد.