اسم نوشته مجله سرگرمی و تفریحی

عکس نوشته،عکس پروفایل،تعبیر خواب،طراحی اسم

نگارش پنجم صفحه ۱۰ و ۱۱ با جواب

نگارش پنجم صفحه ۱۰ و ۱۱ با جواب

انشا در مورد کوه نوردی:

از سفر کوه نوردی به تازه برگشته بودم. برای من، کوه نوردی همیشه یک فعالیت مهیج و جذاب بوده و همیشه تمام وجودم را به خودش جذب می کند. بنابراین، بعد از بازگشت از این سفر، تمام تجربیات و احساسات را با دوستم به اشتراک بگذارید و برای سوالاتی در مورد این سفر بپرسید.

دوستم با یک لبخند بزرگ به سوالاتم پاسخ داد. او گفت: "وقتی به پای کوه می رسی، تمام وجودت را در مقابل عظمت و بزرگی کوه قرار می دهی. این حس، تو را متحیر و لرزان می کند و تو را به خود می گوید که خدایا، تو چقدر بزرگی." این توصیف او، برایم بسیار جالب و تاثیرگذار بود. به نظرم این توصیف، تمام کسانی را که به کوه نوردی می پردازند، ترغیب می کند که در مقابل طبیعت بزرگ و قدرت خداوند کوچک و فروتن باشند.

دوستم ادامه داد: "زلالی آب رودی که از کنار کوه می گذرد، احساس شادی و عشق به زندگی را در تو بیدار می کند." همه اطرافیانش هدیه می دهد." شنیدن این حرف ها، من را به خودم می آوردم. من همیشه در حضور آب وجودم را روشن و خوشحال می کنم و بهترین لحظات را به خاطر آبها و رودها اسپری می کنم. این توصیف دوستم، من را به تمام زیبایی های طبیعت و خلقت خداوند فکر می کند و به آن علاقه مند می شوم.

به من شرح دیگری از تجربه اش را داد. او گفت: "صدای شر شر آب، تو را از سکوت بیدار می کند تا بتواند به صدای خدا گوش کنی. این صدا تو را به سکوتی می کشاند که تو را قادر می سازد تا به آواز خداوند در طبیعت گوش کنی." این توصیف باعث شد تا درک بهتری از ارتباط طبیعت با خدای بزرگ داشته باشم. صدای آب، صدای خدا باشد و برای شنیدن آن باید صدای خودم را به سکوت بکشانم.

سپس دوستم درباره بالا رفتن به قله کوه صحبت کرد. او گفت: "وقتی به نوک قله می رسی و زیر پای خود را میبینی، متوجّه می شوی که چقدر کوچک و ضعیف است و با خود می گوید که الان باید بیشتر از به خودت اعتماد کنی. این حس تو را به این باور می رساند. که تو قادر به انجام کارهای بزرگی هستی». این توصیف، من را به فکر این می اندازد که هرچه بالاتر برویم و به چشم نیکویی دور و برمان نگاه کنیم، متوجه می شویم که همه چیز در مقایسه با جهان بزرگ تنها یک قطره آب در برابر اقیانوسی عظیم است.

تجربه دوستم در کوه نوردی، تجربه ای بود که شجاعت و فروتنی را با هم می کند. در حضور کوه و طبیعت، مانند یک ذره کوچک و ناچیز در مقابل جهان بزرگ قرار می گیریم. اما در عین حال، برای رسیدن به قله، باید به خودمان اعتماد کنیم و شجاعت داشته باشیم. این تجربه مرا به تمام زیبایی های طبیعت و ارتباطی که با خداوند دارند، نزدیکتر می کند.

در کل، تجربه دوستم در کوه نوردی مراالهام بخشید و به من یادآوری کرد که در حضور طبیعت و در مقابل عظمت خداوند، باید فروتن کرد. همچنین، برای رسیدن به آرمان هایمان، باید شجاعت داشته باشیم و به خودمان اعتماد کنیم. این تجربه مرا به مسیر درستی برای رسیدن به موفقیت هدایت کرده است و من بسیار خوشحالم که این سفر را تجربه کردم.

 

 

 


جواب صفحه 11 نگارش پنجم

نگارش پنجم صفحه ۱۰ و ۱۱ با جواب

انشاء صدای زنبور:

در حالی که نسیم گرم روی صورتم می پیچید، فوراً مجذوب صدای وزوز یک زنبور شدم. با کنجکاوی، تصمیم گرفتم منبع سر و صدا را دنبال کنم و ببینم چه خبر است. زنبور با آهنگ زیبای خود به سمت گل ها می رفت و روی هر یک از آنها فرود می آمد. کنجکاوی از من بهترین استفاده را کرد و به برادر بزرگترم که در این ماجراجویی همراهم بود برگشتم و از او پرسیدم زنبور چه می کند؟

برادرم توضیح داد که زنبورها از شهد گل ها برای تولید عسل استفاده می کنند. من مجذوب، نگاه کردم که زنبور با پشتکار به کار خود ادامه داد. روی یک گل فرود می آمد، شهد را با دقت جمع می کرد و سپس به گل بعدی می رفت. این روند تکراری و در عین حال مسحورکننده به نظر می رسید.

هنگامی که زنبور کار خود را تمام کرد، به سمت کندوی کوچکی که در بالای درختی نزدیک قرار داشت پرواز کرد. برادرم توضیح داد که زنبورها به آنجا می‌روند تا عسلی را که تولید کرده‌اند به آنجا بسپارند. کندو ساختاری کوچک، زرد و جذاب بود. به نظر می رسید دنیایی جذاب در میان شاخه های درخت پنهان شده است.

کنجکاوی بر من غلبه کرد و نتوانستم از بالا رفتن از درخت برای دیدن کندو مقاومت کنم. کندویی بود پر از زندگی و فعالیت، با زنبورهایی که رفت و آمد داشتند و وظایف خود را انجام می دادند. زنبورهای عسل نقش خاصی در تولید عسل داشتند و همه آنها به طور هماهنگ با هم کار می کردند.

وقتی زنبورها را مشاهده کردم، نمی‌توانستم از فداکاری و کار گروهی آنها شگفت زده شوم. آنها جامعه ای بودند که با تکیه بر یکدیگر چیزی به شیرینی و ارزشمندی عسل خلق می کردند. این باعث شد که شگفتی های پیچیده طبیعت و اهمیت هر موجود زنده ای را درک کنم.

در آن لحظه، متوجه شدم که صدای وزوز زنبورها بسیار بیشتر از یک صدا است. این سمفونی طبیعت بود، یادآور پیوند همه موجودات زنده. سفر زنبورها از گل به کندو فقط یک روال نبود، بلکه یک فرآیند حیاتی بود که وجود آنها را حفظ کرد و به تعادل اکوسیستم کمک کرد.

نمی‌توانستم احساس هیبت و احترامی نسبت به زنبور عسل و تلاش‌های خستگی‌ناپذیرش نداشته باشم. این باعث شد که در مورد اهمیت هر اقدام کوچکی که انجام می‌دهیم و تأثیری که می‌تواند بر دنیای اطرافمان بگذارد فکر کنم. درست مثل زنبور عسل، هر چقدر هم که بی اهمیت به نظر برسد، همه ما نقشی داریم.

همانطور که از درخت پایین آمدم، قدردانی تازه ای از شگفتی های طبیعت و عزم راسخ برای زندگی در هماهنگی با دنیای اطرافم را با خود حمل کردم. صدای وزوز زنبور مرا به سفری برای کشف سوق داده بود و زیبایی پنهانی را که در ساده ترین چیزها نهفته است به من یادآوری می کرد.

 

منبع :اسم نوشته

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی