اسم نوشته مجله سرگرمی و تفریحی

عکس نوشته،عکس پروفایل،تعبیر خواب،طراحی اسم

متن طولانی تولدم مبارک 1400

متن ادبی تولدم مبارک شاد

امروز روز تولدم است
و من هر روز بیش از پیش
به این راز پی میبرم
که خلق شده ام تا
زیباترین لحظه ها را برای خود
و جهان اطرافم رقم بزنم…

تولدم مبارک

ـــــــــــــــــــــــــــ

متن ادبی تولدم مبارک جدید

روز تولدم
آغازی نو
رویایی در بند
اینجا پایان راه تمام امیدهای سالی است که گذشت..
و شروعی دیگر
و هی تکرار و تکرار و تکرار..
گذر از زمان از عالمی به عالم دیگر
از سازی به سازی، از رقصی به رقصی و
سرنوشتی معدوم شده..
گویی میانه ی راه چیزی گم شده و یا ناتمام..
حکایت از نیمه کاره های کودکی و جوانی!!
تکرار افکار هر ساله
و خوش باید بود دمی در میان ناخوشی که زندگانی این است…
تولدم مبارک

ـــــــــــــــــــــــــــ

متن ادبی تولدم مبارک کوتاه

زندگی لذت عجیبی است که خداوند
در چنین روزی به من بخشید

تولدم مبارک

ـــــــــــــــــــــــــــ

متن ادبی برای تولد خودم جدید

در روز تولدم؛
برای خودم آرزو می کنم
که همیشه بهترینی که می توانم باشم
از حالا تا ابد

تولدم مبارک

ـــــــــــــــــــــــــــ

دل نوشته برای تبریک تولد خودم

حالم خوب است.
نفس می‌کشم ؛
هنوز به آخرین نفس هایم
نرسیده‌ام …
پس تا نفس هست ،
تا نفس دارم عشق می‌ورزم.
نمایش زندگی هنوز
پایان نیافته است،
هنوز فرصت دارم
پس حالم خوب است،
پس ادامه می‌دهم…
جوانه ام
می‌رویم
شکوفا می‌شوم …
من حالم خوب است…
تولدم مبارک

ـــــــــــــــــــــــــــ

دلنوشته تولدم مبارک عاشقانه

موهایت هنوز جادوگر روزهای من است
من شب ها خواب تو را میبینم
راستش هیچ وقت فراموش نشده ای
کلید می اندازم در خانه را باز میکنم
و فکر میکنم تو نشسته ای میانه ی تاریکی
تا تولدم را تبریک بگویی
منی که از تمام روزهای جهان تنها تولد تو یادم بود
راستش را بخوای به تو عادت کرده ام
و چیزی از من در من نیست
چشم هایت را بدون هیچ کم و کاستی میپرستم
سجاده همیشه پهن اتاق سمت چشم توست

یادت هست ان روز میانه ی جاده ی کاشان
باران بارید
از ماشین پیاده شدم
زیر باران پر شدم از تو
و خواستم مال من باشی؟
یادت هست
درست سال پیش همین موقعه
یادش بخیر جاری بودی در من

حالا در را که باز میکنم
هیچکس من را شگفت زده نمیکند
و من غمگین میانه ی شادی عزیزان
دوری ات را تاب می اورم
بیا مال من شو
بیا کادوی تولد امسال من خودت باش
خواهش میکنم
سهم من از دنیا توست
بیا
برایم تو تولد بگیر
که من
هرجور که عاشقت شدم یادم نیست
من چیز دقیقی از خودم یادم نیست
تاریخ تولد تو را از حفظم
با اینکه خودم تولدم یادم نیست …

کلید خانه ی که تو در ان نباشی به هیچ دردی نمیخورد
کاش امشب کادویم را خودت برایم بیاوری
و خودت بیایی
بیا

 

دلنوشته تولدم مبارک جدید

تو فکر میکنی عاشق بودن را بلد نیستی چون نمی توانی برایم کادوهای گران بخری و در بهترین رستوران ها و کافه ها تولدم را جشن بگیری، دوستان جنس مخالفم را دعوت کنی و در مقابلشان ببوسی أم که نشانشان بدهی عاشقی تا به عاشق بودنت حسودی کنند و دلشان بسوزد…

نمیتوانی ماشین های مدل بالا بخری که تفریح هایمان را شیرین تر کنی ، نمیتوانی لباس های مارک بپوشی و عطرهایی بزنی که بویش تا مدت ها توی خیالم باشد و مدام تورا به یادم بیاورد ، نمیتوانی ساعت های گران بخری و لحظه های دوریمان را دقیق تر بشماری…نمیتوانی وعده ی لباس های خارجی و سفرهای عجیب غریب را به من بدهی!!…

براى همین همیشه میگویی عاشق های خوب میتوانند برای معشوقه هایشان کارهای بزرگی انجام دهند و سورپرایزهای عجیبی تدارک ببینند….!!

من اما فکر میکنم تو عاشق خوبی برای من هستی ، آنقدر خوب که بتوانم دوست داشتنت را فریاد بزنم و به بودنت افتخار کنم…. عاشق خوبی هستی چون میتوانی هربار که دیدی أم دست خالی نیایی ، شاخه گلی برایم بخری و خوراکی ها و کتاب های مورد علاقه أم را توی کیفت قایم کنی تا بگردم ، پیدایشان کنم و جیغ های بنفش بکشم،پا به پای شیطنت هایم بدوی و به نفس نفس بیوفتی اما گلایه نکنی.

تو عاشق خوبی برایم هستی چرا که می توانی خرابکاری هایم را با عشق ببینی ، در مقابل عصبانیتم لبخند بزنی و بگویی چقدر عاشق تر میشوی وقتی سرت داد میزنم و مرا بزور بخندانی، تو میتوانی مرا تحسین کنی، قربان صدقه أم بروی و جوری دوستم داشته باشی که دفترخاطراتم پر باشد از خاطرات خوبی که برایم ساختی ، آرزوهایی که از روی دلم برداشتی و برآورده شان کردی ،میتوانی برایم لباس های گلدار بخری و نگهشان داری وقتی عروست شدم بپوشم و کلی ذوق کنی ، میتوانی برایم کتاب بخوانی و یادداشت های عاشقانه بنویسی ، برایم بادکنک های رنگی بخری و آنطور که دوست دارم نگاهم کنی ، بی انتظار و صادقانه…

تو عاشق خوبی هستی چون آنقدر امنی که میتوانم وقت و بی وقت غصه هایم را به مهربانیت بسپارم و گاهی پیشت خوب نباشم ، لباس های نامرتب بپوشم ، آرایش نکنم ، از خستگی چشم هایم نترسم ،گریه کنم ، ادای بچه های لجباز را دربیاورم و وقتی از فکر های مسخره أم میگویم نگران از دست دادنت نباشم…
تو حتمأ عاشق خوبی هستی

که مرا
با تمام
نامهربانی هایم
واقعی دوست داری!!

تولدم مبارک

 

دلنوشته تولدم مبارک غمگین با یک متن ادبی زیبا

سردرگم و دل آشوب بود.
روبروم وایستاده بود،
از چشمایِ خستش میتونستم بخونم که نگرانه و مثل همیشه سعی میکنه غم هاش رو پنهون کنه.
دستمو بردم کنار صورتش که نوازشش کنم، خستگیاش رو، تنهایی چشماش رو، از بین ببرم.
نگاش کردم، میدونستم که فقط اونه که هوامو داره
هیچوقت توی زندگیم، هیچکس اندازه اون هوای منو نداشته
هیچوقت کسی مثل اون نتونسته دلم رو آروم کنه، روحمو نوازش کنه.
مات و مبهوت فقط نگاش میکردم، چشمام رو دوخته بودم به چشماش، سردرگم بود.
دیدم که یهو چشماش خیره شده به فندک روی میز !
پاکت سیگارشو درآورد و یه ‌نخ روشن کرد
بهم گفت میدونی امروز چه روزیه
گفتم نه
گفت امروز روز تولدته‌‌ پسر !!!
به خودم اومدم دیدم دارم با یکی شبیه خودم تو آینه حرف میزنم
نگاهی بهش کردم دیدم که چقدر پیر شدم
چقدر موهای سفیدم از سیاه بیشتر شده
دیدم جوونتر که بودم چقدر شلوغ و عاقل و عاشق بودم، کتاب میخوندم، بازی میکردم
و اما الان که یه سال به سال هام اضافه شده
به خودم میگم کاش تو همون روزای بچگی، بچه میموندم ‌..
میدونم که با گذشت زمان دیگه فرق ماه ها رو هم نفهمم
شاید فقط گوشه ای از ذهنم یا قلبم
چیزی رو جا گذاشته باشم
چیزی شبیه، یه روزِ تولد ..!

تولدم مبارک

ـــــــــــــــــــــــــــ

دلنوشته تولدم مبارک کوتاه

بعضی آدم ها، خیلی زود متولد می‌شوند، بعضی‌ها خیلی دیر و بعضی‌ها، هیچوقت.
شاید اگر آن روز نبود، آن خیابان، آن کتابفروشی و آن اتفاق ساده، من هرگز متولد نمی‌شدم. روز تولد هر آدمی، روزی نیست که به دنیا می‌آید، بلکه روزی‌ست که می‌فهمد از زندگی‌اش چه می‌خواهد و به دنبال چیست.

ـــــــــــــــــــــــــــ

دلنوشته تولدم مبارک فلسفی زیبا و خاص 

این جسم, من نیستم  من در این جسم اسیر نیستم, من حیات بی حد و مرز , من هرگز زاده نشده بودم و هرگز نمرده ام. آن دورها اقیانوس پهناور و آسمان با کهکشان های بیشمارش, همه تجلی هایی از بستر آگاهی اند. از زمان بی آغاز, من همیشه آزاد بوده‌ام .

تولد و مرگ , فقط دریچه ای هستند که از میان آن‌ها وارد و خارج می‌شویم . تولد و مرگ , فقط قایم موشک بازی اند . پس بر من لبخند بزن و دست مرا بفشار و دست تکان بده . باید که فردایی و حتی پیش از آن دوباره با یکدیگر دیدار کنیم . باید که همیشه در آن سرچشمه دوباره دیدار کنیم , همیشه بر مسیرهای بیشمار حیات دوباره دیدار کنیم . “نمیدانم ۱سال برعمرم اضافه شد یا یک سال ازعمرم کم شده است

تولدم مبارک !!!

ـــــــــــــــــــــــــــ

دلنوشته تولدم مبارک شاد

یکسال دیگر گذشت … روزها یکی پس از دیگری ، مرا ترک کردند و راهی دیار خاطره شدند .
اتفاقات خوب ، بد … دوستی ها ، دشمنی ها … خنده ها ، گریه ها … همه و همه سری زدند به من در این سال !
اما به هر حال این سال هم گذشت … شاید زیباتر از همیشه !
حالا که به عقب بر میگردم …حالا که به روزهای سپری شده می اندیشم ، احساس می کنم که همه چیز خوب بوده … حسرت چیزی را نمی خورم … از چیزی ناراحت نیستم … دوست ندارم به عقب برگردم که اشتباهی را جبران کنم … این دفتر را هم میبندم و به صندوقچه خاطره ها می سپارم .
دفتر جدیدی پیش رویم آرام آرام باز می شود …
می خواهم دفتر جدید را پر کنم از شکوفه های عشق و ترانه های مهر …
چه کسی می داند چند دفتر دیگر در انتظار اوست ؟!
#تولدم_مبارک

 

دلنوشته تولدم مبارک زیبا و جدید

یک سال دیگه گذشت…
یک سال دیگه گذشت و باید صفحهٔ سفید دیگه‌ای که پیشِ روم گذاشتن‌ رو پر کنم.
خدا کنه امسال رو سفید باشم و صفحه‌م رو کم‌غلط تحویل بدم.
یک سال بزرگ‌تر شدم…
یک سالی که نمی‌دونم توش واقعاً تونستم “بزرگ” بشم یا نه؟
تونستم با مشکلات خودم کنار بیام؟
تونستم همونی باشم که می‌خواستم؟
تونستم بعضی از عیب‌هام رو برطرف کنم؟
تونستم کسی رو نرنجونم؟
تونستم دل کسی رو شاد کنم؟
نمی‌دونم…
باید فکر کنم…
شاید اون‌جوری که می‌خواستم باشم، نبودم
ولی یک سال بزرگ‌تر شدم، اونم خیلی سریع!
همیشه روزِ تولد آدم قشنگه
و وقتی همهٔ اون‌هایی که دوستت دارن تولدت رو بهت تبریک میگن،
تازه می‌فهمی چقدر زیادن آدم‌هایی که دوستت دارن…

ـــــــــــــــــــــــــــ

دلنوشته تولدم مبارک رمانتیک

365 روز از من باز هم گذشت. روز هایی که قهقهه زدم از ته دل و لبخند زدم، و شب هایی که اشک ریختم و دلم شکست و فریاد زدم..

روز هایی که دلی بدست اوردم و عشق ورزیدم، و روزهایی که دلی شکستم و …

روزهایی که دویدم تا برسم ، و شب هایی که خوابیدم و بیخیال شدم از رسیدن..

روزهایی که فکر کردم دنیا منم و من؛ نیاز به هیچ دست و دامنی نیست و بعد دنیا چرخید؛ گیر چرخگردون افتادم؛ فهمیدم دنیا گرداننده دارد و دست به دامنش شدم..

روزهایی که دوست داشتن را برای شریک رویاهام زمزمه کردم و عشق فریاد زدم؛ و روزهایی که پشت چشم نارک کردم و نفرت بالا اوردم!!

تولدم مبارک

ـــــــــــــــــــــــــــ

دلنوشته تولدم مبارک با متن ادبی بلند

خودم، سلام. خودم، تولدت مبارک. الان یک دغدغه اساسی وجود مرا فرا گرفته است. اینکه هدیه تولد برای خودم چی بخرم. یک هدیه‌ای که واقعاً خودم را سورپرایز کند، به دلش بنشیند و مرا هزار تا بوس کند. تولدم مبارک جمله راحتی است اما تبریک تولد به خودم سخت‌ترین کارها است، چون نه می‌شود او را سورپرایز کنم و نه می‌شود موقع اهدای کادوی تولد پیشانی یا گونه‌اش را ببوسم.

اما این‌ها دلیل نمی‌شود که تولد خودم را تبریک نگویم، با خودم خلوت نکنم. یک آهنگ شاد تولدت مبارک برای خودم پخش می‌کنم و ریزه ریزه دور اتاق می‌چرخم! اما آن سورپرایز تولد چیز دیگری است.

روز تولد یعنی یک سال دیگر  گذشت. من یک سال بزرگتر شدم. یـک سالی که نمی‌دانم در آن واقعاً توانستم «بزرگ» شوم یا نه؟ توانستم همانی باشم که دوست دارم باشم یا نه؟ شاید آنطور که می خواستم باشم نبودم ولی به چشم بر هم زدنی یک سال بزرگتر شدم.

شاید اگر یک دفعه صبح روز تولدم بیدار شوم و ببینم که قدرت این را پیدا کرده‌ام که برای همیشه روی پای خودم بایستم و بتوانم در روز تولدم یک‌سال بزرگ‌تر شدن و عاقل‌تر شدن را در وجودم احساس کنم، آن روز واقعاً سورپرایز شوم.

ـــــــــــــــــــــــــــ

دلنوشته برای روز تولد خودم

می توان هر چیزی را تولد نامید
مثله تولد یک ستاره و شروع نور افشانی
مثله تولد یک شکوفه و دادن زیبایی به درخت
مثله تولد یک پروانه و پرواز بر گلها
مثله تولد یک صدا، صدایی که دوباره خدا را بخواند
مثله تولد یک امید در دل دنیایی از ناامیدی
مثله تولد یک فوق انسان
که برای خانوده اش مثله یک ستاره، یک شکوفه یک پروانه یک صدای خدایی و مثله یک امید باشد
در روز تولدم عهد می بندم، بهترین خودم باشم

تولدم مبارک

ـــــــــــــــــــــــــــ

متن ادبی و دلنوشته برای تولدم (مناسب متولدین بهار)

آسمان هم مانند من گاه می‌بارد و گاه آفتابی سوزان به ما می‌بخشد. گل‌ها می‌خندند و امروز همه گل‌ها به من سلام می‌کنند. منم آن متولد زیبای زیباترین فصل. که عشق را و شادی را و شکوفه‌باران را در فصل تولدم بلکه در زاده شدن خودم دیدم. این غرور نیست که من زیبایم چون بهترین آفرینندگان مرا آفریده است. با روحی آن‌چنان بزرگ که می‌تواند همه ارغوان‌های زیبا، همه اقاقیاهای خوشبو، همه اطلسی‌های دلربا و همه گل نازهای نازنین را در خودم جای دهم و این فقط از یک متولد بهار ساخته است.

وقتی من به دنیا آمدم، مثل بقیه شکوفه‌ها بودم، سفید و صورتی و خندان. معلوم نبود که چه هستم و چه می‌شوم. تا اینکه سال‌ها گذشت و هر بهار شکوفه وجود من شکل گرفت. امروز که عکس‌های شکوفگی خودم را نگاه می‌کنم، گویا آن بهار آنقدر دور بوده که هرگز نبوده است.

روز تولد من همزمان است با روز تولد هفتاد هزار پروانه رنگی با خال‌هایی که جهان را زیباتر ساختند. روز تولد من مصادف بود با پیچیدن صدای آواز بلبل‌های نغمه‌خوان و بازگشت شاد پرنده‌های مهاجر به خانه‌شان. تولد من که شد گویا خدا طبیعت را زیباتر می‌خواست و کسی چه می‌داند؟ شاید زاده شدن من آخرین برگ برنده خدا بود برای زیباتر ساختن زمین. پس من همواره زیبایی را به این دنیا اضافه خواهم کرد. همچون بقیه کسانی که هم‌فصل با من به دنیا آمدند. قول می‌دهم بهترین نسخه از خودم و بهاری‌تر از هر بهار من باشم و بس.

تولدم مبارک

ـــــــــــــــــــــــــــ

متن ادبی و دلنوشته تولدم مبارک (مناسب متولدین زمستان)

دلم هوای برف کرده است. هوای آن روزی که به دنیا آمدم. آن نقطه آغازین حیات که بر راه ورود من کریستال‌های برف خودشان را به زمین می‌رساندند. اکنون در روز تولدم، دلم را روانه یک دشت بی‌انتها می‌سازم، می‌دوم و جای پایم بر برف‌های سفید می‌ماند. می‌دوم تا به روز تولدم برسم: یک روز زیبا و رویایی از فصلی سفید و پاک.
دوستی طعنه‌زنان گفت متولدان زمستان سردند و من آتشی از مهر را در دل خود روشن کردم. آنچنان که به همه برسد. با تولد من آتشی خلق شد تا سرمای زمستان را در خانه‌مان از بین ببرد.
غم اگر در دل من جوانه بزند و اگر مرا به جایی برساند که بیهودگی روزها را استمرار بخشم، روز تولدم از اعماق وجودم به من «مبارک باد» می‌گوید.
مادرم مرا در آغوش گرفت و پدرم چراغ‌ها را روشن کرد و شادی با صدای گریه‌های من در خانه طنین‌انداز شد. میلاد من سفره محبت را در خانه ما گستراند و تکرار تولدم همچون چراغی همیشه تابان است. روز تولدم همیشه قشنگ و خواستنی است حتی اگر آن بیرون چیزی هیجان‌انگیز نباشد.
در صبحگاه آن روز که من پا به این دنیا گذاشتم، در آن روز سرد از فصل برف‌ریزان ابر می‌بارید و بر پشت‌بام خانه نرم نرم برف می‌بارید. و من امروز در سالگرد تولدم به خودم قول می‌دهم که حضور سبز من بر پس زمینه سفید طبیعت زیبایی بیافریند.

تولدم مبارک

ـــــــــــــــــــــــــــ

دلنوشته روز تولدم مبارک

می‌توان هر چیزی را تولد نامید

مثل تولد یک ستاره و شروع نور افشانی

مثل تولد یک شکوفه و دادن زیبایی به درخت

مثل تولد یک پروانه و پرواز بر گلها

مثل تولد یک صدا، صدایی که دوباره خدا را بخواند

مثل تولد یک امید در دل دنیایی از ناامیدی

مثل تولد یک فوق انسان

که برای خانوده‌اش مثل یک ستاره، یک شکوفه، یک پروانه، یک صدای خدایی

و مثل یک امید باشد

در روز تولدم عهد می‌بندم، بهترین خودم باشم…

ـــــــــــــــــــــــــــ

دلنوشته تولدم مبارک غمگین

امشب شب تولدمه …

من موندم و لیستی از آرزوهایی که کی برآورده میشن؟!

نمی‌دونم!

یه سال به عدد سالای عمرم اضافه شد و یه شمع بیشتر باید فوت کنم اما با همین یه شمع دنیا روشن میشه؟!

بازم نمی‌دونم چقدر عوض شدم!

اینقد که دیگه آینه هم منو نمی شناسه شاید گم شدم جایی،میون راهی پیچی رو به اشتباه…

شاید دور شدم از اونی که باید می‌بودم

شاید هم نه مسیر همینه چون کمی به ظاهر طولانی شده گمونم اشتباهه

من اینا رو نمی‌دونم فقط خوب می‌دونم که گم شدم…

ـــــــــــــــــــــــــــ

دلنوشته تولدم مبارک زیبا و جدید ادبی

باز یک سال گذشت و دوباره به نقطه ی آغاز رسیدم !
خدایا دلم هوای دیروز رو کرده هوای روزهای کودکیم !
دلم میخواد مثل دیروز قاصدکی بردارم و آرزوهام رو به دستش بسپرم !
دلم میخواد دفتر مشقم رو باز کنم و دوباره تمرین کنم الفبای زندگی رو
میخوام خط خطی کنم تمام اون روزایی که دل شکستم و دلمو شکستن !
365 روز گذشت روز هایی که قهقهه زدم از ته دل و لبخند زدم ؛ و شب هایی که اشک ریختم و دلم شکست …. و فریاد زدم
خدایا از تو میخواهم که بهترینها را در این سال برایم رقم بزنی زیرا تو تنها گواه و شاهد اشکهای من هستی ” .
تولدم مبارک

ـــــــــــــــــــــــــــ

دلنوشته تولد خودم – دلنوشته تولدم مبارک

امروز یکی ازم پرسید چند سالته،نمیدونم واقعا نمیدونم چرا ناخودآگاه گفتم 18 ….
دو سال و هفت ماه و 21 روز عقب تر بودم
انگار یه وقفه ی طولانی داشتم انگار تو این دوسال اتفاق آن چندان مهیجی نیافتاده
شاید آنقدر دچار روزمرگی شدم که حساب روز و ماه های زندگیم هم از دستم رفته برخلاف گذشته حتی تولد هم آنچندان واسه ام مهم نبوده شاید پذیرفته ام که تولد هم یه روزه، مثل همه ی روزهای گذشته. یه روز از 365 روز سال، که وارد این دنیای عجیب شدی و یه عده با اومدنت خوشحال شدن ولی کم کم که روزهای های عمرت میگذره انگار شادیشون کم رنگ تر میشه و وجودت بیشتر نادیده گرفته میشه و تنها یک علت داره،عادت و روزمرگی در واقع روزمرگیه که عادت رو به وجود میاره و من حقیقتا بیزارم از این روزمرگی…
اگر این احساس گم شدن،این بی تفاوتی،این روزمرگی از خاصیت های بزرگ شدنه ترجیح میدم همون 18 ساله بمونم…

ـــــــــــــــــــــــــــ

دلنوشته تولد برای خودم زیبا و متفاوت

میگن امروز تولدمه…
اما من هیچوقت دلم نمیخواد خودمو به اعداد و ارقام محدود کنم …
و به نظرم تاریخ تولد یک انسان صرفا روزی نیست که از شکم مادر متولد شده
به نظرم یه آدم توی عمرش بارها و بارها متولد میشه
مثلا هر بار که از ته دلش احساس خوشحالی میکنه …
هر بار که بعد از یک زمین خوردن اساسی پا میشه و ادامه میده…
اولین باری که عشق رو لمس می کنه…
اولین باری که احساس ناب دوست داشتن پاشو به زندگیش میزاره …
هر وقت از یک مسیر اشتباه برمیگرده
یا زمانی که با خاطرات تلخش خداحافظی
می کنه انگار تازه متولد شده …
لحظه ای که با محبتش باعث شادی دلی میشه …
یا جلوی شکستن قلبی و ریختن اشکی رو میگیره …
یا هر وقت کسی رو با تمام وجودش
می بخشه…
هر روزی که سعی می کنه خوب باشه و هر شبی که با احساس رضایت از خودش
می خوابه انگار تولد دوباره ست …
و من هر بار در زندگی هر کدوم از این حس ها رو تجربه کردم به خودم گفتم
تولدت مبارک رفیق …

ـــــــــــــــــــــــــــ

دلنوشته تولدم مبارک غمگین و کوتاه

دلنوشته برای تولد خودم

روز تولدم رسید
خوشحال یا ناراحت بودن من مشخص نیست
خودم هم نمیدانم چه حالی داشته باشم
خوشحال باشم که یکسال دیگر زندگی کردم و چیزای زیادیو دیدم یا ناراحت باشم که یکسال دیگر از عمرم کم شد
روز تولد عجیب ادم برای دیگران مهم میشود
حتی کسانی که هیچوقت خبری از حضورشون نبود
روز تولدت پیدایشان میشود
روز تولد میتونه قشنگ ترین روز زندگی ادما باشه اگه اونایی که دوسشون داره رو کنار خودش تو اون روز داشته باشه

ـــــــــــــــــــــــــــ

دلنوشته انگیزشی برای تولد خودم

امروز تولد من است من فهمیدم دنیا سرزمین وسیعی است پراز مشکلات سخت و من هم موجودی هستم وسیع تر و سخت تر از دنیا
همان روز در گوش من خواندند تو آمدی که برگردی
همان روز به من گفتند
شعر صدا آب و هوا مادر و پدر و عشق مال تو است
همان روز فهمیدم که هیچ مجالی از لحظه خالی نیست و لحظه هم جای بی خیالی نیست
من فهمیدم تقدیرم نه گیاه است نه حیوان نه فرشته نه جماد و نه چیز دیگر
قدر من انسان بودن است و این قدر تا ابد فراموش نمی شود حتی اگر من فراموشش کنم
امروز هنگامه تولد من است
نه تولد من و یک نفر دیگر است
وشاید صدها نفر دیگر

به رسم عادت
تولدم مبارک

minevisam.com

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی