اسم نوشته مجله سرگرمی و تفریحی

عکس نوشته،عکس پروفایل،تعبیر خواب،طراحی اسم

اسم پسر با ش جدید و شیک

شُعَیب

شُعَیب: (عبری) (اَعلام) پیامبری که بر اساس قرآن پس از هود و صالح در شهر مَدیَن می زیسته و احتمالاً پدر زن حضرت موسی (ع) بوده است.

شریف

شریف:   (عربی) 1- دارای شرف، ارجمند، بزرگوار، دارای ارزش و اعتبار، ارزشمند، خوب، عالی؛ 2- (در قدیم) از نسل امامان شیعه، سید.

شروین

شروین:  (اَعلام) 1) نام قلعه‌ی شروان؛ 2) نام انوشیروان دادگر؛ 3) نام دو تن از پادشاهان سلسله‌ی طبرستان؛ 4) نام باستانی ناحیه‌ی سوادکوه در مازندران.

شروان

شروان :  1- (در فارسی) درخت سرو؛ 2- (اَعلام) [= شیروان] ناحیه و ولایت قدیم، کنار دریای خزر، جنوب شرقی کوههای قفقاز، که امروز بخشی از جمهوری آذربایجان است.

شَرف‌الدین

شَرف‌الدین:   (عربی) 1- موجب آبروی و اعتبار دین و آیین؛ 2- (اَعلام) 1) محمودشاه اینجو: [قرن 8 هجری] امیر فارسی و بنیانگذار سلسله‌ی اینجو، ملقب به شرف‌الدین، که به فرمان آرپاخان مغول کشته شد؛ 2) شرف‌الدین طوسی، مظفرابن محمّد: [قرن 5 و6 هجری] ریاضیدان ...

شجاع‌الدین

شجاع‌الدین:    (عربی) 1- شجاع و دلیر در راه دین؛ 2- (اَعلام) 1) شجاع‌الدین خورشید لر: نخستین اتابک [حدود 580-620 قمری] و بنیانگذار سلسله‌ی اتابکان لر کوچک موسوم به خورشیدیان یا عباسیان؛ 2) شجاع‌الدین محمود لر: اتابک لر کوچک [730-750 قمری] .

شجاع

شجاع :    (عربی) 1- آن که از چیزی یا کسی نمی‌ترسد، پردل و جرئت، دلیر؛ 2- (اَعلام) (در نجوم) [= آبمار] یکی از صورت‌های فلکیِ نیم کُره‌ی جنوبی آسمان، که ستاره‌ی درخشان فَرد در آن قرار دارد.

شُبَیر

شُبَیر:  (تصغیر شبر)، 1- به معنی شیر کوچک؛ 2- (اَعلام) پیامبر اسلام(ص) امام حسین(ع) را در کودکی به این نام (شُبَیر) خوانده است.

شَبیب

شَبیب :  (عربی) 1- با ارزش و جوانمرد؛ 2- (اَعلام) 1) نام یکی از بزرگترین انقلابی‌ها که بر بنی امیه شورید؛ 2) نام شیخ‌المشایخ جبل عامل (الماستد).

شایگان

شایگان :    ارزشمند، ممتاز، عالی، شایسته.

 

شایان

شایان :    (اسم فاعل از شایستن)، 1- شایسته، سزاوار، در خور؛ 2- (به مجاز) بسیار، فراوان.

شاهین

شاهین :    1- نوعی پرنده‌ی شکاری از خانواده‌ی باز؛ 2- (در قدیم) (درگاه شماری) برج میزان؛ 3- (در قدیم) (در نجوم) سه ستاره در امتداد خط مستقیم در صورت فلکیِ نسر طایر؛ 4- (در قدیم) (در موسیقی) از آلات بادیِ موسیقی که در اوایل ...

شاهو

شاهو :    1- مروارید شاهوار و نفیس؛ 2- کوتاه شده  ی شاهوار(؟)؛ 3- (اعلام) نام کوهی در استان کرمانشاه که بخشی از رشته کوه زاگرس است.

شاهرود

شاهرود :    (شاه = جزء پیشین بعضی از کلمه‌های مرکب به معنی «اصلی» و «مهم» + رود = فرزند به ویژه پسر)، 1- (به مجاز) فرزند (پسر) عزیز و گرامی؛ 2- رودخانه‌ی اصلی و بزرگ؛ 3- (اَعلام) 1) رودی در شمال غربی ایران به طول ...

شاهرخ

شاهرخ :    1- دارای رخساری چون شاه، شاه منظر، شاه سیما؛ 2- (در ورزش) در شطرنج حرکت اسب هنگامی که به شاه حریف کیش دهد و رخ او را نیز به خطر اندازد؛ 3- (اَعلام) 1) (= شاهرخ میرزا) نام دو تن از شاهان ایران. ...

شاهد

شاهد :    (عربی) 1- گواه، حاضر، مرد خوبروی؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) محبوب، خدای تعالی؛ 3- (در تصوف) خداوند به اعتبار ظهور و حضور در قلب سالک؛ 4- (در قدیم) (به مجاز) عالی، خوب، دلپذیر.

شاهپور

شاهپور :    (= شاپور)، ( شاپور. 1-

شاکر

شاکر :    (عربی) 1- شکر کننده، سپاسگزار؛ 2- (در قدیم) (در حالت قیدی) در حال شکرگزاری.

شامهر

شامهر :    1- (به مجاز) ویژگی آن که دارای شادی و مهربانی است؛ 2- (اَعلام) 1) شهر یا جایگاهی در نیشابور؛ 2) نام روستایی در تربت حیدریه.

شادمان

شادمان :    1- شاد، خوشحال و مسرور؛ 2- (در حالت قیدی) با شادی و خوشحالی، شادمانه.

شاپور

شاپور :    1- پسر شاه، شاه زاده؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) نام چند پهلوان ایرانی. شاپور: پسر نستوه و نوه‌ی گودرز، که در جنگ نوذر با افراسیاب کشته شد؛ شاپور: از پهلوانان روزگار قباد ساسانی، معروف به شاپور رازی ؛ شاپور: از سرداران ...

شهنام

شهنام : 1- بزرگ نام و دارنده‌ی نامِ شاهانه؛ 2- (به مجاز) نیکنام، نکونام.

شهمیر

شهمیر :   (شه = شاه + میر = امیر)، 1- مخفف شاه امیر؛ 2- مقلوب شده  ی امیرشاه؛ 3- (اعلام) 1) شهمیرزاد نام شهری در شهرستان سمنان؛ 2) شهمیرسرا و علی آباد شهمیر نام روستاهایی در شهرستان  های رشت و نیشابور.

شهسوار

شهسوار : (= شاه سوار)، 1- ماهر در سوارکاری؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) شخص بسیار برجسته و ممتاز؛ شوالیه.

شهریار

شهریار : 1- پادشاه، شاه؛ 2- (در قدیم) حاکم، فرمانروا؛ 3- (اَعلام) 1) پسر خسرو پرویز از شیرین و پدر یزدگرد سوم ساسانی؛ 2) (در شاهنامه) پسر برزو، نواده‌ی رستم؛ 3) محمّدحسین شهریار [1285-1367 شمسی] شاعر ایرانی، از مردم آذربایجان، سراینده‌ی شعر به فارسی و ...

 

 

 

شهروز

شهروز :    (اَعلام) نام وزیر شاهپور.

شهرداد

شهرداد : (شهر + داد = داده، آفریده)، زاده‌ی شهر، شهری.

شهرخ

شهرخ :  (= شاهرخ)،   شاهرخ.

شهرام

شهرام : 1- مطیع شاه، رام شاه؛ 2- آرام شاه، موجب آرامش شاه.

شهراد

 شهراد:  پادشاهِ جوانمرد.

شهداد

شهداد :  (= شاه داد) [شاه (در عرفان) = خداوند + داد = داده، آفریده]، 1- آفریده‌ی خداوند؛ 2- (اَعلام) بخشی از شهرستان کرمان.

 

 

شهباز

شهباز : (= شاهباز)، نوعی باز سفید رنگ با چشمان زرد و پنجه و منقار قوی که در قدیم آن را برای شکار تربیت می‌کردند.

شهامت

شهامت : (عربی) بی باکی، دلیری، حالت ترس نداشتن از چیزی یا کسی در انجام کاری یا گفتن مطلبی.

شِهام

شِهام :    تیز خاطر، چالاک.

شهاب‌الدین

شهاب‌الدین:   (عربی) 1- نورِ دین، آن که وجودش برای دین تابناک است؛ 2- (اَعلام) 1) شهاب‌‌الدین عبدالله کرمانی: [قرن 8 و9 هجری] خوشنویس، شاعر و ادیب و موسیقیدان ایرانی، جانشین علیشیر نوایی در وزارت سلطان حسینی بایقرا؛ 2) شهاب‌‌الدین عمرابن محمّد: (شهاب‌‌الدین سهروردی) [539-632 ...

شهاب

شهاب :    (عربی) 1- (در نجوم) پدیده‌ای به شکل خطی درخشان که به علت برخورد سنگ آسمانی با جو زمین و سوختن سریع آن به طور ناگهانی در آسمان دیده می‌شود؛ 2- (اَعلام) شهاب ترشیزی: [قرن 12و 13 هجری] شاعر، مورخ و خوشنویس ایرانی. ...

شوقی

شوقی:    (عربی ـ فارسی) (شوق + ی (پسوند نسبت)) 1- ویژگی کسی که دارای میل و رغبت فراوان به چیزی دارد، کسی که دارای اشتیاق است؛ 2- (اعلام) احمد شوقی [1868-1932 میلادی] شاعر مصری، ملقب به امیرالشعرا، تحصیلات خود را در قاهره به پایان ...

شوان

شوان:    (= شبان) (در قدیم) شبان؛ چوپان، نگهبانِ گله.

شَنتیا

شَنتیا:    (اَعلام) نام حضرت علی (ع) در زبور داوود.

شمس‌الله

شمس‌الله:    (عربی) 1- آفتاب خدا؛ 2- (به مجاز) کسی که منور شده است به نور دین خدا.

شمس‌الدین

شمس‌الدین:  (عربی) 1- آفتاب دین؛ 2- (اَعلام) 1) شمس‌الدین آلب ارغو: (= آلب ارغوان) ششمین اتابک [656-672 قمری] از سلسله‌ی اتابکان لر بزرگ و جانشین برادرش تکلة ابن هزار اسب؛ 2) شمس‌الدین قراسنقر: [قرن 7و 8 هجری] از شاهان سلسله‌ی ممالیک مصر، که به مراغه ...

شمس

شمس :  (عربی) 1- خورشید؛ 2- (اَعلام) 1) سوره‌ی نود و یکم از قرآن کریم دارای پانزده آیه؛ 2) شمس تبریزی: (شمس‌الدین محمّدابن علی) [حدود 582- حدود 645 قمری] صوفی و عارف ایرانی، که دیدارش در مولوی [642 هجری] تأثیر شگرفی داشت و مولوی دیوان ...

شکور

شکور :    (عربی) 1- شکرکننده سپاسگزار؛ 2- پاداش دهنده‌ی بندگان؛ 3- از نام‌های خداوند.

شکیب

شکیب :  تحمل، بردباری، صبر، شکیبیدن.

شکرالله

شکرالله :   (عربی) ستایش خدا.

شفیق

شفیق :    (عربی) مهربان، دلسوز.

شفیع‌محمّد

شفیع‌محمّد:    (عربی) از نام‌های مرکب، ( شفیع و محمّد.

esmha.blog.ir

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی