- جمعه, ۶ فروردين ۱۴۰۰، ۰۲:۱۱ ب.ظ
گلوله های سپیدبرف
مانند مرواریدهای رخشان
میزندبرچهره ام گذران
می چکداز گونه هایم مهربان
یاد آن روزهای شاد با دوستان
میزدیم بر پیکرهم برف را
می شدیم از هر غمی ناگه رها
یاد آن روزها بخیر چه ناز بود
آدمک برفی که دستش باز بود
با نگاهی خیره و لبخندی سرد
چهره اش لبریز از یک راز بود
کاش می شد برگردیم آن زمان
آن زمان که آنی از احساس بود