- شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۱۰ ق.ظ
1 -یکی روبهی دید بی دست و پای فرو ماند در لطف و صنع خدای
قلمرو زبانی: صنع: آفرینش
قلمرو ادبی: بی دست و پا بودن: کنایه از ناتوانی / فرو ماندن :کنایه از حیرت و تعجب
قلمرو فکری: شخصی روباهی بیدست و پا )معیوب( دید و از آفرینش و لطف خدا در شگفت ماند.
2 -که چون زندگانی به سَر میبرد؟ بدین دست و پای از کجا میخورد؟
قلمرو زبانی: چون: چگونه ؟
قلمرو ادبی: به سر بردن : کنایه از گذراندن
قلمرو فکری: که این روباه چگونه زندگی خود را سپری میکند؟ با این دست و پای ناقص، چگونه و از کجا غذا
میخورد؟
درس یکم : نیکی
4 جزوه فارسی2 / تهیهکننده: نصراله احمدیمهر
3 -در این بود درویش شوریده رنگ که شیری برآمد شغالی به چنگ
قلمرو زبانی: درویش: تهیدست/ برآمد: پدیدار شد/ شیر ، شغال : تناسب
قلمرو ادبی: شوریده رنگ :کنایه از آشفته حال بودن
قلمرو فکری: درویشِ پریشانحال در این فکر و اندیشه بود که ناگهان شیری که شغالی شکار کردهبود، از راه
رسید.
4 -شغال نگون بخت را شیر خورد بماند آنچه روباه از آن سیر خورد
قلمرو زبانی: / شیر : نهادِ جمله است.
قلمرو ادبی: شیر، سیر: جناس ناهمسان / نگون بخت: کنایه از بدبخت
قلمرو فکری: شیر مشغولِ خوردن آن شغال شد. اندکی بعد، روباه رفت و باقیماندهی آن شکار را خورد و سیر
شد.
۵ -دگر روز باز اتفاق اوفتاد که روزی رسان قوت روزش بداد
قلمرو زبانی: مرجع ضمیر »ش«: روباه. اوفتاد ) شکل قدیمی »افتاد« (
قلمرو ادبی: روزی رسان: کنایه از خداوند است. / واج آرایی: » ر «
قلمرو فکری: روز دیگر، این اتفاق باز هم رخ داد و خداوند دوباره روزیِ روباه را به او رساند.
۶ -یقین، مرد را دیده بیننده کرد شد و تکیه بر آفریننده کرد
قلمرو زبانی: »را« : اضافه فک اضافه )دیدۀ مرد( / شد: رفت
قلمرو ادبی: تکیه بر آفریننده کرد: کنایه از توکل بر خدا کرد.
قلمرو فکری: یقین به اینکه خداوند روزیرسان است، چشمان مرد را بازکرد. رفت و توکل بر خدا کرد.) از آن
زمان به بعد کار نکرد. (
) *معنای دیگر مصراع اول : یقیناً مشاهده آنچه که دیده بود، مرد را آگاه و بیدار کرد. اگر این معنی را برای
مصراع اول انتخاب کنیم در این صورت ؛ »یقین« قید است ،» را « نشانه مفعولی و »دیده«، نهاد است.(
۷ -کزین پس به کُنجی نشینم چو مور که روزی نخوردند پیالن به زور
قلمرو زبانی: کنج: گوشه/ پیل: فیل / که : زیرا
قلمرو ادبی: مور، زور : جناس ناهمسان / به کُنجی نشستن : کنایه از کاری نکردن، عُزلَت/ در مصراع اول
تشبیه به کار رفته است. ) من مانند مورچه ای به کنجی می نشینم.(/ فیل : نماد قدرت / مورچه: نماد ضعف
و ناتوانی
قلمرو فکری: ]مرد با خود گفت:[از این به بعد مانندِ مورچهای در گوشهای می نشینم.چرا که فیل ها با همهی
زورمندی خود فقط روزیِ تعیین شدهی خود را دریافت میکنند.
) مفهوم مصراع دوم : به دست آوردن رزق و روزی به زور و توانمندی بستگی و ارتباط ندارد.(
5 جزوه فارسی2 / تهیهکننده: نصراله احمدیمهر
۸ -زنخدان فرو برد چندی به جیب که بخشنده روزی فرستد ز غیب
قلمرو زبانی: که: زیرا
قلمرو ادبی: زنخدان به جیب فروبرد:کنایه از به تفکر فرورفتن)در اینجامنظوردر خانه نشستن و تالش نکردن
است(/جیب،غیب:جناس ناهمسان/ تلمیح به آیه »إنّ اهلل هوالرزّاق* همانا روزی بخشندۀ خلق تنها خداست«
قلمرو فکری: مرد مدتی دست از تالش برداشت و بیکار در گوشهای نشست. به امید این که خداوند، روزیاش
را از غیب بفرستد.
9 -نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست
قلمرو زبانی: جهش ضمیر »ش« : ) تیمارش( - ) رگش ، استخوانش ، پوستش(
قلمرو ادبی: چنگ : ایهام : 1 -دست 2 -نوعی ساز / تیمارخوردن : کنایه از یاری و پرستاری / بیگانه، دوست:
تضاد / دوست، پوست: جناس / چو چنگ، رگ و استخوان و پوستش ماند: تشبیه
قلمرو فکری: هیچ کس، نه آشنا و نه بیگانه دلش به حال او نسوخت. مانند چنگ)نوعی ساز( الغر و نحیف
شدهبود.
10 -چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش ز دیوار محرابش آمد به گوش
قلمرو زبانی: چو: هنگامیکه / جهش ضمیر» ش« : ... به گوشش آمد./ »ش« در صبرش : متمم است. ) برای او
صبری نماند..(/ این بیت و بیت بعدی موقوف المعانی اند.
قلمرو ادبی: هوش، گوش: جناس ناهمسان / دیوار محراب : مجاز از عالم غیب و ندای درون
قلمرو فکری : وقتی به سبب ناتوانی و ضعفِ بدنی کامالً بیطاقت شد، از گوشۀ عبادتگاه ) عالم غیب ( ندایی
شنید که میگفت:
11 -برو شیر درنده باش، ای دغل مینداز خود را چو روباه شل
قلمرو زبانی: دغل:صفت جانشین اسم ) مرد دغل(
قلمرو ادبی: شیر درنده باش: تشبیه / مینداز: کنایه از تظاهر به ناتوانی / مینداز خود را چو روباه: تشبیه /
شیر : نماد افراد نیرومند و متکی به خود/ روباه : نماد افراد کم همّت و وابسته به دیگران.
قلمرو فکری:ای حیلهگر!برو مانند شیر تالشی از خود نشان بده. مثل روباهِ ناتوان، خود را در گوشهای رها نکن.
12 -چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر چه باشی چو روبه به وامانده سیر؟
قلمرو زبانی: چه : چرا/ پرسش انکاری
قلمرو ادبی: چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر: تشبیه / واج آرایی»چ«/ شیر ، سیر : جناس ناهمسان
قلمرو فکری: چنان بکوش که از تو، چیزی برای دیگران ) افراد ضعیف ( بماند؛ دقیقاً مانندِ شیرکه غذایی از او
برای روباه باقی ماند. چرا مانند آن روباه ضعیف، منتظرِ باقی ماندهی غذای دیگران هستی؟
6 جزوه فارسی2 / تهیهکننده: نصراله احمدیمهر
13 -بخور تا توانی به بازوی خویش که سعیت بود در ترازوی خویش
قلمرو ادبی: بازو: مجاز از نیرو و قدرت / مصراع دوم : نتیجه تالشت به خودت بازمی گردد./ تلمیح به آیه »ان
لیس لالنسان الّا ما سعی*معنی: برای انسان بهره ای جز تالش و کوشش او نیست«
قلمرو فکری: سعی کن از قدرت و نیروی خودت استفاده کنی؛ زیرا نتیجهی تالشِ تو ، به خودت باز خواهد
گشت.
14 -بگیر ای جوان دست درویش پیر نه خود را بیفگن که دستم بگیر
قلمرو ادبی: دست گرفتن: کنایه از کمک کردن / جوان، پیر: تضاد / خود را افکندن: کنایه از به ناتوانی زدن
قلمرو فکری: ای جوان! سعی کن به دیگران کمک کنی، نه اینکه خود را ناتوان نشان دهی تا دیگران به تو
کمک کنند.
1۵ -خدا را بر آن بنده بخشایش است که خلق از وجودش در آسایش است
قلمرو زبانی: »را« : فک اضافه ) بخشایش ِخدا (
قلمرو ادبی: تلمیح به حدیث پیامبر)ص( : » المسلم من سلم المسلمون من لسانه ویده* معنی: مسلمان کسی
است که مسلمانان دیگر از دست و زبان او در امان باشند.« / واج آرایی: صامت »ش« / تمثیل
قلمرو فکری:بخشایشِ خداوند شامل حالِ بندهای می شود که مردم از برکت وجود او در آسایش و راحتی
باشند.
1۶ -کرم ورزد آن سر که مغزی دراوست که دون همتانند بی مغز و پوست
قلمرو زبانی: کرم ورزیدن: جوانمردی کردن /دون همّت: فرومایه
قلمرو ادبی: سر: مجاز از انسان / مغز: مجاز از اندیشه و فکر/ پوست: مجاز از ظاهر
قلمر فکری : انسانهای عاقل و دانا، کریم و بخشندهاند امّا انسانهای بیعقل و بیفکر، پَست و کمهمّت
هستند.
1۷ -کسی نیک بیند به هر دو سرای که نیکی رساند به خلق خدای
قلمرو زبانی:سرا: خانه
قلمرو ادبی: دو سرا: استعاره از دنیا و آخرت / نیک، نیکی: جناس
قلمرو فکری: کسی در دو جهان رستگار و خوشبخت است که به مردم خوبی کند.