اسم نوشته مجله سرگرمی و تفریحی

عکس نوشته،عکس پروفایل،تعبیر خواب،طراحی اسم

جواب درس هجدهم عشق جاودانی فارسی دوازدهم

1 -آیا چیزی در مخیلۀ آدمی میگنجد که قلم بتواند آن را بنگارد، / اما جان صادق من آن را برای تو ترسیم
نکرده باشد؟
قلمرو زبانی: مخیّله: خیال، ذهن / مرجع »تو«: دلبر و معشوق سراینده / پرسش انکاری
قلمرو ادبی: قلم مجاز از نویسنده / جان صادق ... ترسیم نکرده باشد: تشخیص
قلمرو فکری: آیا چیزی هست که در ذهن انسان بگنجد و قلم بتواند آن را بنویسد ولی جان و روح صادق
من، آن را برای تو ننوشته باشد و به تصویر نکشیده باشد؟ )منِ عاشق، تمام توانم را به کار گرفتم تا بتوانم
با قلم خود تخیّالت خود را بیان کنم و ترسیم نمایم آنچه را که الزم بوده برایت نوشته ام.(
۲ -چه حرف تازه ای برای گفتن مانده است یا چه چیز تازه ای برای نوشتن / که بتواند عشق مرا یا سجایای
ارزشمند تو را بازگو کند؟
قلمرو زبانی: سجایا: ج سجیه، خوها و عادت ها /یا: پیوند: همپایه ساز / حذف فعل به قرینه لفظی: برای
نوشتن ]مانده است[
قلمرو ادبی: حرف: مجاز از سخن
قلمرو فکری: حرف تازهای برای گفتن نمانده است و چیز تازه ای برای نوشتن نیست و دیگر هیچ سخنی که
بتواند عشق مرا و یا خوبی های ارزشمند تو را، به تو نشان بدهد، نیست. )تمام گفتنی ها را در باب عشق
برای تو بیان کرده ام.(
درس هجدهم: عشق جاودانی
: گذر سیاوش از آتش
65 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
3 -هر روز باید ذکری واحد را مکرِّر بخوانم/ و آنچه را قدیمی است، قدیمی ندانم : تو از آن منی، و من از
آن تو/درست مانند نخستین باری که نام زیبای تو را تالوت کردم.
قلمرو زبانی: ذکر: یاد، ورد / عشق قدیم: همان عشق جاودانی که ازلی و ابدی است/ مکرر، درست : قید
قلمرو ادبی: آرایۀ عکس: تو از آن من، من از آن تو
قلمرو فکری: گفتن این ذکر )این سخن(که » تو از آن منی و من از آنِ تو « من عشق را از قدیم بودن خارج
می کنم. هر روز هم بگوییم عاشق هم هستیم، تکرار آن شُکوه و زیبایی آن را از بین نمی برد، ابراز عشق،
قدیمی و کهنه نمی شود و طراوت دارد، درست مثل روز اول نام تو را عاشقانه صدا می زنم.
4 -این گونه است که عشق جاودانی، همواره معشوق را جوان می بیند.
قلمرو زبانی: عشق جاودانی: نهاد/ جاودانی: واژه دو تلفظی/ همواره: قید
قلمرو ادبی: عشق معشوق را جوان می بیند: تشخیص/ عشق و معشوق: اشتقاق
قلمرو فکری: عشق جاودان، در پی ظاهر نیست، این گونه عاشق همیشه معشوق را جوان می بیند. نفس و
باطن عشق زیباست.
۵ -و نه توجهی به گرد و غبار و جراحات پیری دارد / و نه اهمیتی به چین و شکن های ناگزیر سالخوردگی
می دهد.
قلمرو زبانی: سالخوردگی: پیری
قلمرو ادبی: پیری، چین و شکن، سالخوردگی : مراعات نظیر/گرد و غبار و جراحات پیری: استعاره از آثار و
نشانه های پیری
قلمرو فکری: کسی که عاشق است به نواقص و عیب های معشوق اهمیتی نمی دهد و در پی ظاهر نیست. به
آثار و نشانه های پیری و چین و چروکِ ناگزیر پیری توجهی ندارد.
۶ - بلکه همواره عشق قدیم را موضوع صحیفۀ شعر خود می گرداند.
قلمرو زبانی: صحیفه: کتاب/ بلکه، همواره: قید
قلمرو فکری: معشوق همیشه عشق قدیم را موضوع کتاب شعر خود قرار می دهد. تنها چیز ارزشمند دنیا ،
عشق قدیمی و دیرینۀ واقعی است .
۷ -و نخستین احساس عشق را در جایی می جوید که خود در آنجا به دنیا آمده است،/ همان جا که شاید
اینک دست زمان و صورت ظاهرش، مرده نشانش بدهند.
قلمرو زبانی: دست زمان: اضافه استعاری و تشخیص / واج آرایی مصوت کوتاه » ِ « / به دنیا آمده، مرده:
تضاد / مرده نشان دادن: کنایه از فراموش کردن
قلمرو فکری: عاشق اولین احساس عشق را در جایی می جوید که خود در آنجا متولد شده است و در طلب
عشق قدیمی است، همان جایی که شاید حاال گذر زمان )سن تقویمی( و چهرة ظاهرش، آن را پیر نشان
بدهد.
66 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
۱ -الهی سینهای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز
قلمرو زبانی: حذف فعل به قرینه معنوی : آن دل همه سوز ]باشد[ .
قلمرو ادبی: سینه: مجاز از وجود / آتش: استعاره از عشق/ آتش افروز: کنایه از سرشار از عشق / سوز:
استعاره از عشق
قلمرو فکری: خدایا به من سینه ای ببخش که روشن کننده ی آتش عشق باشد و دلی درون سینه ام قرار
بده که در آن آتش عشق در سوز و گداز باشد.
۲ -هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست
قلمرو زبانی: افسرده: بی بهره از معنویت / سوز: استعاره از عشق یا اندوه عشق
قلمرو ادبی: افسرده: ایهام تضاد دارد: ۱ -افسرده و غمگین ۲ -یخ زده / واج آرایی: صامت »س« / آب و
گل: مجاز از جسم / واژه آرایی : نیست، دل / دل، گل: جناس
قلمرو فکری: هر دلی که هیجان عشق نداشته باشد، در حقیقت دل نیست. دلی که عاشق نباشد مانند آب
و گِل بی ارزش است.
3 -کرامت کن درونی درد پرورد دلی در وی درون درد و برون درد
 قلمرو ادبی: درد پرورد: کنایه از لبریز از عشق / درون، برون: تضاد/دل مجاز از وجود / واج آرایی:»ر«،
»ن«، »د« / واژه آرایی: درون، درد
قلمرو فکری:خدایا به من فکر و اندیشه ای عاشق ببخش. در درون من دلی قرار بده که با همه ی وجود
عاشق باشد.
4 -به سوزی ده کالمم را روایی کز آن گرمی کند آتش گدایی
قلمرو زبانی:مرجع »آن«: کالم
قلمرو ادبی:کالم : مجاز از شعر/ سوز: استعاره از عشق / گدایی کردن آتش: تشخیص* اغراق / آتش، سوز،
گرمی: مراعات نظیر
قلمرو فکری:خدایا به کالم من به وسیلهی عشق ، ارزش و اعتبار بده بهطوری که آتش به این کالم حسد
ببرد و به آن محتاج باشد.
۵ -دلم را داغ عشقی بر جبین نه زبانم را بیانی آتشین ده
قلمرو زبانی: » را « در مصراع اول»فک اضافه« و در مصراع دوم »حرف اضافه« است.
نیایش
67 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
قلمرو ادبی: جبین دلم: اضافه استعاری / داغ عشق: اضافه تشبیهی / بیانی آتشین: کنایه از سخن گیرا و
تاثیرگذار* حس آمیزی / نه، ده: جناس / دل، جبین، زبان: مراعات نظیر /
قلمرو فکری:خدایا دلم را گرفتار عشق گردان و گفتارم را گرم و عاشقانه کن.
۶ -ندارد راه فکرم روشنایی ز لطفت پرتوی دارم گدایی
قلمرو ادبی: راه فکر: اضافه تشبیهی / نداشتن روشنایی: کنایه از گمراه بودن / پرتو لطف: اضافه استعاری
/ واج آرایی: »ر«
قلمرو فکری: خدایا فکر من گمراه است. من از لطف تو برای روشنایی فکرم ، پرتو نوری می خواهم.
۷ -اگر لطف تو نبود پرتوانداز کجا فکر و کجا گنجینه راز؟
قلمرو زبانی: پرتوانداز/ پرسش انکاری
قلمرو ادبی: پرتوانداز بودن لطف: استعارهمکنیه؛) لطف تو مانندچراغ پرتو دارد(/گنجینه راز: اضافه تشبیهی
/ واژه آرایی: کجا
قلمرو فکری: خدایا اگر تو ما را راهنمایی نکنی و راه را بر ما روشن نگردانی ، فکر و اندیشه ما هرگز نمی
تواند تو را بشناسد.
۸ -به راه این امید پیچ در پیچ مرا لطف تو میباید، دگر هیچ
قلمرو زبانی: »به« به معنای در / میباید: الزم است
قلمرو ادبی: راه پیچ در پیچ: کنایه از راه دشوار / پیچ، هیچ: جناس / واج آرایی: »چ«
قلمرو فکری:خدایا برای گذر از راه دشوار شناخت تو ، من فقط لطف تو را به عنوان کمک میخواهم و هیچ
چیز دیگری نمیخواهم.

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی