- شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۲۷ ق.ظ
1 -بشنو این نی چون شکایت میکند از جداییها حکایت میکند
قلمرو زبانی: چون: چگونه
قلمرو ادبی: » نی« استعاره از موالنا یا نماد هر انسان آگاه و دور مانده از اصل خویش / تشخیص: حکایت
کردن نی / حکایت، شکایت: جناس ناهمسان / واج آرایی» ک«
قلمرو فکری: از این نی بشنو که چگونه از فراق سخن می گوید و از جدایی ها و ایام هجران شکایت می کند.
)مفهوم بیت: ناله عارف به خاطر دوری از حق، هجران(
۲ -کز نیستان تا مرا ببریده اند در نفیرم مرد و زن نالیده اند
قلمرو زبانی: کز: که از / نفیرم: ترکیب اضافی )نفیر من(
قلمرو ادبی: نیستان: استعاره از عالم معنا /»مرد و زن«: مجاز از همه هستی و همه موجودات / واج آرایی:
»ن« / زن - مرد: تضاد
قلمرو فکری: از روزی که مرا از نیستان ) عالم معنا( جدا کردهاند، همهی آفرینش همراه با من از دردِ فراق
نالیدهاند. )مفهوم بیت: اندوه به دلیل جدایی از عالم معنا.(
3 -سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
قلمرو زبانی: شرحه: پاره گوشتی که از درازا بریده باشند. / شرحه شرحه: پاره پاره / اشتیاق: میل قلب به
دیدار محبوب؛ در متن درس کشش روح کمال طلب در راه شناخت پروردگار و ادراک حقیقت هستی.
قلمرو ادبی: سینه: مجازاز شنونده دردمند و دردآشنا / شرحه شرحه شدن دل: کنایه از درد ورنج کشیدن
/ جناس: شرحه، شرح / واج آرایی: »ش« / واژه آرایی: »شرحه«
قلمرو فکری: برای بیان درد اشتیاق، شنوندهای میخواهم که دوری از حق را درک کرده و دلش از درد و داغِ
فراق سوخته باشد. )مفهوم بیت: حال عاشق را فقط عاشق دردکشیده درک می کند. سعدی:
درد سعدی تو ندانی که تو را دردی نیست دردمندان خبر از صورت حالش دارند(
درس ششم: نی نامه
21 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
4 -هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش
قلمرو زبانی: کاو: که او / اصل: ریشه و خاستگاه، سرچشمه / بازجوید: جستجو میکند.
قلمرو ادبی: اصل، وصل: جناس / تلمیح به »إنّا هلل و إنّا الیه راجعون« و » کلّ شیء یرجعُ الی أصله «.
قلمرو فکری: هرکس از اصل و مبدأ خویش دور افتاده باشد، همواره روزگار وصال خود را جستجو می کند و
به آن بازمی گردد. )مفهوم بیت: بازگشت به مبدا و وطن اصلی.(
۵ -من به هر جمعیّتی ناالن شدم جفت بدحاالن و خوش حاالن شدم
قلمرو زبانی: جمعیّت: گروه مردم / بدحاالن: کسانی که سیر و سلوک آنها به سوی حق کند است / خوش
حاالن: رهروان راه حق که از سیر به سوی حق شادمان اند.
قلمرو ادبی: بدحاالن، خوش حاالن: تضاد / جفت شدن: کنایه از همراهی و همنشینی. / واج آرایی »ن«.
قلمرو فکری: من برای اینکه همدم و همرازی پیدا کنم و درد فراق را با او در میان بگذارم، در میان هر
جمعیتی حاضر شدم . خواه آنان که در راه شناخت خدا کُند هستند و خواه آنان که حاالت قلبی عالی و
شکوهمند دارند. )مفهوم بیت: همراه شدن نی با همگان، انعطاف پذیری نی.(
۶ -هر کسی از ظنّ خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
قلمرو ادبی: جناس: ظن، من / واژه آرایی: من / واج آرایی »ن«/ اسرار: مجاز از حقیقت عشق.
قلمرو فکری: هرکسی در حد فهم و ادراک خود با من همراه و یار شد اما حقیقتِ حال مرا درنیافت.
)مفهوم بیت: نقش ظرفیت وجودی مردم در دریافت اسرار عشق.(
۷ -سِرّ من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست
قلمرو زبانی: لیک: ولی / را: حرف اضافه )برای(
قلمرو ادبی:»چشم و گوش« مجاز از حواس ظاهری/ »نور« استعاره از بصیرت و قدرت شناخت/ دور، نور :
جناس / واژه آرایی: من / ناله نی: اضافه استعاری/ گوش را نور نیست: حس آمیزی.
قلمرو فکری: اسرار من در ناله های من نهفته است اما با چشم و گوش و حواس ظاهری نمیتوان به حقیقتِ
این ناله و اسرار درون پی بُرد. )مفهوم بیت:الزمه پی بردن به رازهای عشق، درک وحواس باطنی است.(
۸ -تن ز جان و جان ز تن مستور نیست / لیک کس را دید جان دستور نیست
قلمرو زبانی: دید: )مصدر مرخم دیدن( در اینجا اسم است. / را: به معنای برای
قلمرو ادبی: مستور، دستور: جناس / تن ز جان و جان ز تن : آرایه قلب و عکس / واژه آرایی: جان ، تن.
قلمرو فکری: با اینکه جسم و جان به هم پیوستهاند و هیچ کدام از دیگری پوشیده نیست ولی کسی اجازه
ندارد که جان را ببیند. )مفهوم بیت: راز و رموز عشق مانند روح با حواس ظاهری قابل مشاهده نیست.(
22 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
9 -آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد، نیست باد
قلمرو زبانی: نای: نی / باد: فعل دعایی )بود← بواد← باد(
قلمرو ادبی: تشبیه فشرده: بانگ نای، آتش است ./ نیست- نیست: جناس همسان یا تام) در مصراع اول
فعل است و در مصراع دوم به معنای »نابود« (/ باد- باد : جناس همسان یا تام) در مصراع نخست به معنای
»هوا « و در مصراع دوم فعل دعایی است(/ بیت داری دو قافیه است که در اصطالح ادبی »ذوقافیتین« گفته
می شود. / آتش دوم: استعاره از عشق./ واژه آرایی: آتش / تضاد: است، نیست / باد: ایهام تناسب: ) باد به
معنی هوا با آتش که از عناصر چهارگانه است تناسب دارد.(
قلمرو فکری: صدایی که از این نی برمیخیزد، آتش عشق است و باد و هوا نیست. هر کس این آتش عشق
در وجودش راه نیافته است، امیدوارم نابود شود.
)مفهوم بیت: ارزشمندی عشق، بیهوده بودن وجود آدمی بدون عشق(
10 -آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد
قلمرو زبانی: کاندر: که در / فتاد: افتاد )بن ماضی: فتاد، بن مضارع: افت(
قلمرو ادبی: آتش عشق: اضافه تشبیهی / نی، می: جناس / واج آرایی»ش« /واژه آرایی: عشق،کاندر/
»جوشش عشق«: اضافه استعاری، / ترصیع / حسن تعلیل: جوشش می به دلیل عشق است.
قلمرو فکری: سوز و گداز آتش عشق است که نالهی نی را اثر گذار کرده و هر جوشش و شوری که در شراب
ایجاد می شود نیز از اثر همین عشق است . )مفهوم بیت: عشق در همه هستی جاری است.(
11 -نی، حریف هر که از یاری برید پردههایش پردههای ما درید
قلمرو زبانی: حریف: همدم، یار و همراه )امروزه به معنای رقیب( / دریدن: پاره کردن
قلمرو ادبی: بریدن: کنایه از جدا شدن و دور ماندن / پرده – پرده: جناس همسان یا تام )» پرده« نخست ،
در اصطالح موسیقی یعنی آهنگ و نغمههای مرتب، »پرده« دوم پوشش، حجاب(/ » پرده دریدن« کنایه از
رسوا و فاش کردن راز / پرده دریدن: ایهام: ۱-آشکار کردن راز ۲ -برداشتن حجاب.
قلمرو فکری: نی همدم کسانی است که از معشوق خود جدا مانده اند. نغمهی نی، راز عاشقان را فاش می
کند. )مفهوم بیت: افشاگری نی، همدمی نی با عشاق(
1۲ -همچو نی زهری و تریاقی که دید؟ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟
قلمرو زبانی: تریاق: پادزهر / هر دو مصراع پرسش انکاری دارد .
قلمرو ادبی: همچو نی: تشبیه / متناقض نما: نی، زهر و تریاق است / واژه آرایی: نی، همچو
قلمرو فکری: آیا کسی تا کنون زهر و پادزهری مانند نی دیده است؟ آیا تا کنون کسی همدم و مشتاقی مانند
نی دیده است؟)مفهوم بیت: ویژگی دوگانه نی، نقش ظرفیت وجودی افراد در تأثیرپذیری از عشق(
23 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
13 -نی، حدیث راه پر خون میکند قصههای عشق مجنون میکند
قلمرو زبانی: حدیث: سخن
قلمرو ادبی: راهپرخون: کنایه از دشوارو خطرناک بودن راه عشق/ تلمیح به داستان لیلیومجنون / مجنون:
نماد انسانی با عشق راستین
قلمرو فکری: نی داستان راه پُرخطر عشق را بیان میکند و عشقِ عاشقان حقیقی مانند مجنون را بازگو
مینماید. )مفهوم بیت: دشوار و پر خطر بودن راه عشق(
14 -محرم این هوش جز بی هوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست
قلمرو ادبی: هوش: استعاره از حقیقت عشق / بی هوش: استعاره از عاشق / زبان: مجاز از سخن / اسلوب
معادله / واج آرایی صامت » ش« / هوش، گوش/ واژه آرایی: هوش/ متناقض نما)پارادوکس( در مصراع اول
قلمرو فکری: حقیقت عشق را هر کسی درنمییابد، تنها عاشق )بی هوش( محرم راز عشق است، همان گونه
که گوش برای درک سخنانِ» زبان«، ابزار مناسبی است.
)مفهوم بیت:شایستگی عاشق برای آگاهی از اسرار عشق(
1۵ -در غم ما روزها بیگاه شد روزها با سوزها همراه شد
قلمرو زبانی: بیگاه: غروب، نابهنگام / سوز: سوز و گداز
قلمرو ادبی: بیگاه شد: کنایه از اینکه سپری شد / روزها: مجاز از عمر / جناس: روزها، سوزها / واج آرایی:
»ر«، »ا« / واژه آرایی: روزها
قلمرو فکری: همهی عمر ما عاشقان با سوزوگداز عشق سپری شد و روزگارمان با غم واندوه به پایان رسید.
)مفهوم بیت:عاشق همیشه در اندوه دوری از محبوب است.(
1۶ -روزها گر رفت، گو رو، باک نیست تو بمان، ای آن که جز تو پاک نیست
قلمرو زبانی: رو: برو/ باک نیست: اشکالی ندارد، مهم نیست / مرجع »تو«: عشق
قلمرو ادبی: روزها: مجاز از عمر / پاک، باک: جناس / واژه آرایی: تو / تضاد: رو، بمان
قلمرو فکری: اگر عُمر ما گذشت و از دست رفت اهمیتی ندارد. اما ای عشق تو بمان! زیرا هیچ کس پاکتر و
مقدس تر از تو نیست.) معنی دیگر مصراع دوم: اما تو ای معشوق ازلی که همچون تو کسی پاک و مُنزّه
نیست، امیدوارم عنایات و الطاف تو همواره متوجه ما باشد . ()مفهوم بیت:ارزشمندی و جاودانگی عشق(
1۷ -هر که جز ماهی، ز آبش سیر شد هر که بی روزی است، روزش دیر شد
قلمرو ادبی: ماهی: استعاره از عاشق واقعی، عارف راستین / سیر شد: کنایه از دلزده شد، بیزار شد / آب:
استعاره از عشق /بی روزی: کنایه از بی بهره از عشق/ اسلوب معادله / روزش دیر شد: کنایه از خسته و
ملول شدن یا تباه و بیهوده شدن / سیر، دیر: جناس / روز، روزی: جناس ناهمسان
قلمرو فکری: تنها ماهیِ دریای حق ) عاشق ( است که از غوطه خوردن درآب عشق و معرفت سیر نمی شود.
24 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
هر کس از عشق بی بهره باشد ، ملول و خسته می شود.) روزگارش تباه و بیهوده می شود.(
)مفهوم بیت: اشتیاق پایان ناپذیر عاشق(
1۸ -درنیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید، والسّالم
قلمرو زبانی: دریافتن: فهمیدن، درک کردن
قلمرو ادبی: پخته: کنایه از عارف راستین و باتجربه / خام: کنایه از انسان بی بهره از عشق / تضاد: پخته،
خام/ والسالم: کنایه از پایان سخن
قلمرو فکری: از آنجا که حال عارف کامل را انسان های خام و غیر عاشق درک نمی کنند. پس بهتر است
سخن را کوتاه کنم و به پایان برسانم. )مفهوم بیت:انسان خام سخن انسان پخته را درنمی یابد.(