- شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۲۹ ق.ظ
1 -محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت: ای دوست این پیراهن است افسار نیست
قلمرو زبانی: »ی« در »مستی« : نشانه نکره/ بیت 6 جمله است
قلمرو ادبی: است، نیست: تضاد / مست، است: جناس ناهمسان / مست: واژه آرایی )تکرار(
قلمرو فکری: مأمور اجرای احکام دینی، مستی را در راه دید و یقهاش را گرفت. مست گفت: دوست عزیز!
این که گرفتهای پیراهن است نه افسار.) مفهوم بیت: بیت اعتراضی طنزآمیز است به رفتار مامور حکومت(
۲ -گفت: مستی زان سبب افتان و خیزان میروی گفت: جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
قلمرو زبانی: »ی« در » مستی « : مخفف فعل اسنادی است ) مست هستی...(
قلمرو ادبی: تضاد / گفت: واژه آرایی )تکرار(/واج آرایی صامت »ن «
قلمرو فکری:گفت: تو مست هستی و به همین سبب نامتعادل راه می روی. مست پاسخ داد: تقصیر راه رفتن
من نیست، راه ناهموار است. ) مفهوم بیت: اشاره به نابسامانی جامعه و انتقاد از شرایط اجتماعی(
3 -گفت میباید تو را تا خانه قاضی برم گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست
قلمرو زبانی: بیدار: کنایه از بی خبری)میتواند ایهام هم داشته باشد: ۱ـ مقابل خواب ۲ـ ناهشیار و مست
(/ بیت:7جمله است.
قلمرو ادبی: صبح، شب: تضاد / رو، آی: تضاد
قلمرو فکری : گفت باید تو را تا خانهی قاضی ببرم. مَست گفت: تا صبحِ فردا صبر کن ؛ زیرا نیمه شب است
و قاضی بیدار نیست.) مفهوم بیت: اشاره دارد به غفلت و آسایش طلبی مسئوالن حکومتی(
4 -گفت: نزدیک است والی را سرای آن جا شویم گفت: والی از کجا در خانه خمار نیست؟
قلمرو زبانی: را: فک اضافه )سرایِ والی ( / شویم: برویم / حذف فعل به قرینه معنوی: والی از کجا]معلوم
است[ در خانه خمارنیست؟/ پرسش انکاری .
قلمرو ادبی: جا، کجا: جناس ناهمسان / است، نیست: تضاد
درس دوم : مست و هشیار
10 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
قلمرو فکری:گفت: خانهی حاکم نزدیک است.آنجا برویم.گفت:از کجا معلوم که حاکم خود در میخانه ) شراب
فروش( نباشد؟) مفهوم بیت: اشاره به رواج فساد میان حاکمان(
۵ -گفت: تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
قلمرو زبانی: را: حرف اضافه )به (
قلمرو ادبی: گفت، مسجد: واژه آرایی )تکرار( / بخواب، خوابگاه: اشتقاق
قلمرو فکری: مأمورگفت: تا زمانی که بروم و داروغه را آگاه کنم، تو در مسجد بخواب. مست گفت: من
گناهکارم و مسجد جای افراد بدکار نیست. ) مفهوم بیت: ناآگاهی مامور حکومت از احکام شرع(
۶ -گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت: کار شرع کار درهم و دینار نیست
قلمرو زبانی: درهم، دینار: تناسب / وارهان: فعل امر از مصدر وارهانیدن)آزاد کردن(
قلمرو ادبی: دیناری بده پنهان: کنایه از رشوه دادن / درهم و دینار : مجاز از پول
قلمرو فکری: گفت: مخفیانه پولی)رشوه( به من بده و خود را آزاد کن! مست گفت: در دین، رشوهخواری
جایگاهی ندارد و حرام است. )معنای دیگر مصراع دوم : کار حرام را در دین نمیتوان با رشوه سر و سامان
داد(.) مفهوم بیت: اشاره به رواج رشوه خواری در جامعه(
۷ -گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم گفت: پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست
قلمرو زبانی: از بهرِ: حرف اضافه مرکب) برای(
قلمرو ادبی: جامه ات را بیرون کنم: به کنایه یعنی آن را از تو میگیرم / جامه، پود، تار: مراعات نظیر /
)جامه( جز نقشی ز پود و تار نیست: کنایه از نخ نما بودن و پوسیدگی
قلمرو فکری:گفت: به عنوان جریمه و تاوان لباست را از تنت می کَنم.گفت: لباسم پوسیده و کهنه است.
) مفهوم بیت : اشاره به رشوه گیری ماموران حکومتی و نیز تهیدستی مردم (
۸ -گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کاله گفت: در سر عقل باید، بی کالهی عار نیست
قلمرو زبانی: آگه: مخفف آگاه / )افتادت(: جابه جایی ضمیر؛ کاله از سرت افتاد...
قلمرو ادبی: سر، کاله: مراعات نظیر / مصراع دوم: تمثیل
قلمرو فکری گفت : تو هوشیاری ات را از دست داده ای و نمیدانی که کاله از سرت افتاده است! مست پاسخ
داد : کاله بر سر نداشتن ننگ و عیب نیست، مهم این است که انسان عقل داشته باشد.
) نکته : در قدیم بدون کاله و دستار در بین مردم ظاهر شدن ، نوعی ننگ و بی ادبی تلقی می شد.(
) مفهوم بیت : رها کردن اصل و اهمیت دادن امور فرعی(
9 -گفت: می بسیار خوردی زان چنین بی خود شدی گفت: ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
قلمرو زبانی: بسیار: قید
قلمرو ادبی: کم، بسیار: تضاد
11 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
قلمرو فکری: گفت: یقیناً زیاد شراب نوشیدهای که چنین مست شده ای. مست گفت: ای نادان ! در شرع، کم
یا زیاد خوردن شراب مطرح نیست و در هر صورت شراب حرام است.)مفهوم بیت : ناآگاهی مامور حکومت
نسبت به احکام دین(
10 -گفت: باید حد زند هشیار مردم مست را گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
قلمرو زبانی: هشیار مردم: ترکیب وصفی مقلوب)مردم هشیار(
قلمرو ادبی: مست، هشیار: تضاد / هشیار: واژه آرایی ) تکرار(
قلمرو فکری : گفت: باید شخصِ هوشیاری، مجازات ِشرعی را بر مست اجرا کند. مست گفت: هوشیاری
نمیتوانی پیدا کنی؛زیراکسیدراین شهر هوشیاروآگاه نیست!) مفهوم بیت: فراگیربودن فساد در جامعه(
1 -ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؟
قلمرو زبانی: تا: تاوقتی که / بیت پرسش انکاری است.
قلمرو ادبی: بی خبر، صاحب خبر: تضاد /راهرو: کنایه از سالک/ راهبر: کنایه از مرشد ، پیر و پیشوا / راهرو،
راهبر: شبه اشتقاق
قلمرو فکری:ای بیخبر از معرفت و عشق! بکوش تا عارف و آگاه شوی؛ تا وقتی سالک و روندهی راه حقیقت
نباشی، نمیتوانی به مقام ارشاد و هدایتِ خلق برسی.
۲ -در مکتب حقایق پیش ادیب عشق هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
قلمرو زبانی: مکتب: دبستان، آموزشگاه / حقایق: جِ حقیقت، در اینجا حقایق عرفانی / پیش: نزد / ادیب:
ادب دان، ادب شناس، سخن دان، در اینجا معلم و مربی / هان: آگاه باش
قلمرو ادبی: مکتب حقایق ، ادیب عشق: اضافه تشبیهی. پسر: استعاره از سالک خام و بی تجربه / پدر: پدر
روحانی، استعاره از پیر و راهبر / پدر، پسر: جناس / واج آرایی: »ش«،»پ« .
قلمرو فکری: ای جوینده حقیقت !آگاه باش و بکوش که در مدرسهی حقیقت جویی، از عشق )پیر عارف(
درس بیاموزی تا کارآزموده و باتجربه گردی و روزی به مقام پیر عارف برسی.
3 -دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
قلمرو زبانی: کیمیا: مادهای فرضی که بهوسیلۀ آن میتوان هر فلز پَست مانندِ مس را تبدیل به زر کرد،
اکسیر / زر: طال
قلمرو ادبی: مس وجود، کیمیای عشق: اضافه تشبیهی / دست شستن: کنایه از دست کشیدن، رهاکردن /
مردان ره: مجاز از رهروان پایدار،مردان حق / زر شوی: استعاره از ارزشمندی / مس، کیمیا، زر: مراعات
نظیر / واج آرایی: »ش«،»ی« / تضاد: مس، زر
شعرخوانی: در مکتب حقایق
12 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
قلمرو فکری: ای جوینده حقیقت! مانند مردان راه عشق، وجود بی ارزش خود را رها کن و به تعلّقات مادّی
دلبسته نباش تا به کمک عشق وجودت ارزشمند شود.
4 -خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی
قلمرو ادبی: خواب و خور: مجاز از امور دنیایی و آسایش و رفاه / خویش، بی خواب و خور: واژه آرایی)تکرار(
/ بی خواب و خور شدن: کنایه از رنج و سختی کشیدن، رها کردن دلبستگیها / واج آرایی: »خ«، »ر« .
قلمرو فکری:دلبستگی به امور دنیا تو را از مقام انسانیّت دور کردهاست؛ زمانی به مقام حقیقیات میرسی
که خود را از همه تعلّقات مادی رها کرده باشی.
۵ -گر نور عشق حق بر دل و جانت اوفتد باهلل کز آفتاب فلک خوبتر شوی
قلمرو زبانی: حق: خداوند / اوفتد: بیفتد / باهلل: به خدا سوگند) »می خورم«حذف به قرینه معنوی شده( /
خوب: زیبا
قلمرو ادبی: نور عشق: اضافه تشبیهی / نور حق: اضافه استعاری، خداوند مانند خورشید است/ آفتاب: مجاز
از خورشید / نور، آفتاب، فلک: مراعات نظیر
قلمرو فکری: اگر پرتوِ نور الهی بر دل و جانت بتابد، به خدا قسم که از خورشید آسمان هم زیباتر و پُرنورتر
خواهی شد.
۶ -یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
قلمرو زبانی: دم: نفس
قلمرو ادبی: دم: مجاز از لحظه / بحر خدا: استعاره از حقایق و عشق الهی مانند دریا است / آب هفت بحر:
استعاره از امور مادی دنیا / یک مو: مجاز از اندک / تر شدن: کنایه از آلوده شدن / غریق، دریا، تر شدن:
مراعات نظیر / واج آرایی: »ب«، »ر« / غرق شدن در دریای الهی: به مقام فنای فی اهلل رسیدن
قلمرو فکری:لحظهای در دریای عشق الهی غرق شو و به مقام فنای حق برس. شک نکن که وجودت دیگر
گرفتار آلودگی عالم مادی نمیشود.
۷ -از پای تا سرت همه نور خدا شود در راه ذوالجالل چو بی پا و سر شوی
قلمرو زبانی: ذوالجالل: صاحب بزرگی، خداوند بزرگوار
قلمرو ادبی: از پای تا به سر: مجاز از همۀ وجود / پای، سر: واژه آرایی، تضاد / بی پا و سر شدن: کنایه از
دست دادن وجود مادی و فانی شدن
قلمرو فکری:اگر در راه خدای بزرگ ،قدم برداری و به مادیات بیتوجه شوی، سرتاپای وجودت غرقِ نورِ خدا
خواهد شد.
۸ -وجه خدا اگر شودت منظر نظر زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی
قلمرو زبانی: وجه: ذات،وجود / شودت: جهش ضمیر، »منظر نظرت شود« / منظر: چشم انداز، جای نگریستن
13 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
قلمرو ادبی: منظر، نظر:جناس افزایشی* اشتقاق / واج آرایی: » ش«، »ن«
قلمرو فکری: اگر خدا و کسب رضای اومورد توجهات باشد، یقین کن که از آن پس صاحب بصیرت وآگاهی
خواهی شد.
9 -بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
قلمرو ادبی: بنیاد هستی: استعاره مکنیه، )هستی به خانه ای تشبیه شده است که که بنیاد و زیرساخت
دارد( / زیر و زبر شدن: کنایه از دگرگون و نابود شدن / زیر، زبر: تضاد، جناس / واج آرایی »ر، ز« / هیچ
در دل نداشتن: کنایه از نگران نبودن، تصور نکردن / واژه آرایی: زیر، زبر
قلمرو فکری: اگر در راه خدا وابستگیهای مادی و دنیادوستیِ تو نابود شود، از این دگرگونی ترس به خود
راه نده؛ ]زیرا اگر توجه تو از عالئق دنیایی دور شود، تازه آغاز زندگی روحانی و معنوی توست.[
10 -گر در سرت هوای وصال است حافظا باید که خاک درگه اهل هنر شوی
قلمرو زبانی: هوا: هوا و هوس، میل / هنر: فضیلت
قلمرو ادبی: سر: مجاز از اندیشه / خاک شدن: کنایه از نهایت فروتنی / واج آرایی مصوت کوتاه »ِ « / هوا:
ایهام تناسب ) هوا معنای رایج آن که استنشاق می کنیم با خاک تناسب دارد.(
قلمرو فکری :ای حافظ! اگر در آرزوی رسیدن به معشوق هستی، باید در برابر اهل فضیلت و کمال )عرفا(،
فروتن و متواضع باشی.