- شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۲۲ ق.ظ
1-چنین گفت موبد به شاه جهان که درد سپهبد نماند نهان
قلمرو زبانی: موبد: روحانی زردشتی، / سپهبُد: سپهساالر، فرمانده سپاه ) در قدیم سپهبَد نیز تلفظ می شد.(
قلمرو ادبی: جهان : مجاز از ایران زمین /اغراق در مصراع اول واج آرایی »ن« / جهان، نهان: جناس /سپهبد:
مجاز از پادشاه / درد نماند نهان: کنایه از رسوا و آشکار شدن ماجرا .
قلمرو فکری: روحانی زرتشتی به کی کاووس چنین گفت که این مشکل) موضوع سیاوش و سودابه ( پنهان
نخواهد ماند.
۲ -چو خواهی که پیدا کنی گفت و گوی بباید زدن سنگ را بر سبوی
قلمرو زبانی: گفت و گو: ماجرای سیاوس و سودابه / پیدا کردن: آشکار کردن
درس دوازدهم : گذر سیاوش از آتش
35 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
قلمرو ادبی: سنگ، سبو: تضاد / سنگ بر سبو زدن: کنایه از آزمایش و امتحان
قلمرو فکری: اگر میخواهی حقیقت ماجرا مشخص شود، باید به آزمایش آنها بپردازی.
3 -که هر چند فرزند هست ارجمند دل شاه از اندیشه یابد گزند
قلمرو زبانی: اندیشه: بدگمانی، اندوه، فکر
قلمرو ادبی: دل: مجاز از فکر
قلمرو فکری:هر چند فرزندعزیز است اما بدگمان بودن نسبت به او،فکر و ذهن شما را آزرده می کند.
4 -وزین دختر شاه هاماوران پراندیشه گشتی به دیگر کران
قلمرو زبانی: هاماوران : یمن )قبیله حِمیَر + ان ) مکان( : هاماوران ( / اندیشه: هراس
قلمرو ادبی: پراندیشه گشتن: کنایه از نگرانی و اضطراب/ دختر شاه هاماوران: مجاز از سودابه
قلمرو فکری: از طرف دیگر شاه نسبت به سودابه هم نگرانی خاطر داشت .
۵ -ز هر در سخن چون بدین گونه گشت بر آتش یکی را بباید گذشت
۱ قلمرو ادبی: تلمیح دارد به رسم کهنِ »گذر از آتش«برای تشخیص بی گناهی یا گناهکاری متهم.
قلمرو فکری: اکنون که سخنهای مختلف در این مورد گفته شد، باید یکی از این دو ) سیاوش یا سودابه (
از آتش بگذرد .
۶ -چنین است سوگند چرخ بلند که بر بی گناهان نیاید گزند
قلمرو زبانی: گزند: آسیب
1
- در روزگاران کهن برای تشخیص نیکان و پاکان از گناهکاران و آلوده دامنان از شیوه های متعدد و مختلفی بهره
می برده اند، مشهورترین رسم و آیین در این زمینه، گذر از آتش است که فرد خطاکار فقط در صورت بی گناهی
میتوانست از شعله های مهیب آن رهایی یابد.این آزمون که بیشتر به نام var و ordeal شناخته میشود از دیرباز
در هنگام حل و فصل دعاوی به اجرا درمی آمده است و در میان اکثر اقوام اروپایی به ویژه در میان اقوام ژرمن و
انگلوساکسون معمول بود.از آنجا که آریائیان، قبل از مهاجرت درمناطق سردسیر زندگی میکردند، آتش دراندگی
آنان نقش مهم و بسزایی داشت و از تقدس و احترام ویژهای برخوردار بود.
آنان نه تنها از آتش، به عنوان منبع نور و گرما استفاده میکردند، بلکه به عنوان قسمتی از فرآیند قضاوت نیز آن
را به کار می بستند. به اعتقاد آنان، اردیبهشت، مظهر راستی و درستی اهورامزدا در عالم مادی به صورت اشه جلوه
یافته و نگهبان آتش است. اهورامزدا، گناهان آشکار و نهان را به وسیله ی اردیبهشت یا اشه می بیند و آتش نه
تنها نماد زمینی واین جهانی اشه است بلکه مظهریازاهورامزدا نیز هست و خواست اوبا خواست اهورامزدا یکسان
است چرا که اشه و آتش هر دو فرزند اهورامزدا هستند.
از این رو، رفته رفته باور و اعتقادی شکل گرفت که بر اساس آن، آتش در آزمایش ها و داوری بزرگ جهان، حق را
از باطل و راست را از دروغ جدا می سازد.
)محمدزاده ، مریم،» بررسی تطبیقی نمودهای گذر از آتش«، فصلنامه ی تخصصی تحلیل و نقد متون زبان و ادبیات فارسی،
دوره 6 ، شماره21.پاییز1393)
36 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
قلمرو ادبی: چرخ: استعاره از فلک و آسمان / سوگند چرخ: اضافه استعاری و تشخیص / واج آرایی: ن
قلمرو فکری:راه و رسم روزگار چنین است که هرگز به بی گناهان آسیبی نمی رسد
۷ -جهاندار، سودابه را پیش خواند همی با سیاوش به گفتن نشاند
قلمرو ادبی: به گفتن نشاندن: کنایه از »رو به رو کردن «
قلمرو فکری: کیکاوس سودابه را نزد خود فراخواند و او را با سیاوش رو به رو کرد .
۸ -سرانجام گفت ایمن از هر دوان نگردد مرا دل، نه روشن روان
قلمرو زبانی: هردوان: هر دوی آنها / مرا دل: »را « نشانه فک اضافه )دلِ من (
قلمرو ادبی: » ایمن نگشتن دل« و » روشن نگشتن روان « : هر دوکنایه از »بدگمانی و عدم اطمینان«/ دوان
، روان: جناس / واج آرایی: ن / روان روشن: حس آمیزی
قلمرو فکری: سرانجام کاووس به هر دوی آنها گفت که خاطر من از شما دو تن آسوده نمی شود و روحم
آرامش نمی گیرد ..
9 -مگر کآتش تیز پیدا کند گنه کرده را زود رسوا کند
قلمرو زبانی: مگر: جز این که ، امید است که ../ پیدا کند: مشخّص کند / تیز: سوزنده / مفعول )حقیقت( در
مصراع اول به قرینه معنوی حذف شده است.
قلمرو ادبی: مگر: ایهام :۱-جز این که ۲-امید است / مصراع اول : تشخیص
قلمرو فکری: مگر اینکه) و یا: امیدوارم( آتش سوزنده، گناهکار را مشخص کند و فوراً او را رسوا نماید.
10 -چنین پاسخ آورد سودابه پیش که من راست گویم به گفتار خویش
قلمرو زبانی: پیش، چنین: قید
قلمرو ادبی: راست گویم : ایهام : راست می گویم ۲ -راستگو هستم
قلمرو فکری: سودابه این گونه پاسخ داد که؛ من در سخنان خود راستگو هستم .
11 -به پورِ جوان گفت شاه زمین که رایت چه بیند کنون اندرین؟
قلمرو زبانی :اندرین: در مورد این اتهام/ رایت: نظر تو
قلمرو ادبی: واج آرایی؛ صامت » ن «/ زمین: مجاز از ایران/ شاه زمین: اغراق
قلمرو فکری:کیکاوس به سیاوش گفت: عقیده و نظر تو در این مورد چیست ؟
1۲ -سیاوش چنین گفت کای شهریار که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار
قلمرو زبانی: مرا: »را « حرف اضافه) برای من( / خوار: آسان
قلمرو ادبی: دوزخ: آتش
37 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
قلمرو فکری: سیاوش این گونه پاسخ داد که ای پادشاه، تحمل آتش دوزخ از شنیدن چنین اتهامی برایم
آسان و ناچیز است.
13 -اگر کوه آتش بود بسپَرم ازین تنگ خوار است اگر بگذرم
قلمرو زبانی: سپردن: طی کردن، پیمودن / خوار: آسان، ساده
قلمرو ادبی: کوه آتش: اضافه تشبیهی / اغراق
قلمرو فکری : سیاوش گفت: برای اثبات بیگناهیام اگر قرار باشد از میان کوهی از آتش بگذرم ، برای من
۱ آسان است . ) برای این بیت معنای دیگری ذکر می شود که در پاورقی اشاره شده است(
14 -پراندیشه شد جان کاووس کی ز فرزند و سودابه نیک پی
قلمرو زبانی: بدگمان، اندوهگین ، مضطرب / جان: مجاز از وجود پادشاه / کی: پادشاه، عنوان پادشاهانِ
سلسله کیانی ؛ مانند کی کاووس، کی خسرو../ بیت یک جمله است.
قلمرو ادبی: کی، پی: جناس / فردوسی به طعنه و طنز ، سودابه را خوش قدم دانسته است!
قلمرو فکری: کی کاووس به خاطر فرزند و همسر خوش قدم! خود مضطرب و نگران شد.
1۵ -کزین دو یکی گر شود نابکار از آن پس که خواند مرا شهریار؟
قلمرو زبانی: نابکار: گناهکار، بدکار / که در مصراع دوم ضمیر پرسشی است./ پرسش انکاری
قلمرو فکری: کیکاوس با خود گفت اگر یکی از این دو نفر ) زن و فرزندم ( بدکار و گنهکار باشند، بعد از
این کسی مرا به پادشاهی قبول ندارد.
1۶ -همان به کزین زشت کردار دل بشویم کنم چاره دل گسل
1
-...در جلد سوم کتاب »نامه ى باستان« ویرایش و گزارش شاهنامه ى فردوسى اثر میرجالل الدین کزازى، درباره
این بیت چنین آمده است:
» خوار « نام جایى است که تنگ آن، در تنگى و دشوارىِ گذر، مشهور بوده بوده است. در کتاب هاى جغرافیایى از
دو »خوار« سخن رفته است: یکى در نزدیکى رى که آن را »خوار رى« مى نامیده اند و دیگرى در فارس. کوهستان
هایی این دو خوار را فرو مى گیرند. شاید تنگى در این کوهسـاران، در گذشته شهرتی داشته است و به آن مثال
مى زدهاند لیک درکتاب هاى جغرافیایى بازتابى نیافته اند. درگذشته، دژهاو قلعه هارا بر جاهاى بلند وکوهستانى
مىساخته اند. ازاین روى، شاید تنگ یکىازاین دو خوار که اشاره شد ،روزگارىآن چنان مشهور بود که فردوسی،
در این بیت، به عنوان مثال از آن یاد می کند.
معنى: سیاوش به کاووس مى گوید: اگر کوه آتش در برابرم باشد، از آن عبور می کنم و از این کوه، حتى اگرِ در
دشوارى گذار مانند تنگ خوار باشد، خواهم گذشت.
)معصومی، صابر، »از این تنگ خوار است اگر بگذرم « رشد زبان و ادب فارسی، شماره 97 ،بهار1390» .
38 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
قلمرو زبانی: به: بهتر ./ حذف فعل به قرینه معنوی : همان به ]است[ / زشت کردار: منظور: بدگمانی ، بددلی
، سوءظن / زشت کردار: ترکیب وصفی مقلوب / دل گسل: جدا کننده از نگرانی آرامش بخش
قلمرو ادبی: دل شستن: کنایه از صرف نظر کردن ، قطع امید کردن
قلمرو فکری:بهتر است شک و بدگمانیِ خود را نسبت به این کار زشت برطرف کنم و چارهی اساسیبیندیشم.
1۷ -به دستور فرمود تا ساروان هیون آرد از دشت، صد کاروان
قلمرو زبانی: هیون: شتر، به ویژه شتر قوی هیکل و درشت اندام / کاروان: ممیز
قلمرو ادبی: دستور: ایهام تناسب )دستور به معنای»فرمان« با واژه »فرمود« تناسب دارد،( / صد: عدد کثرت،
مجاز از زیاد / ساروان، کاروان: جناس
قلمرو فکری: کی کاووس به وزیر فرمان داد که شتربان، صد کاروان هیزم از دشت بیاورد .
1۸ -نهادند بر دشت هیزم دو کوه جهانی نظاره شده هم گروه
قلمرو زبانی: هم گروه: با همدیگر، )قید(
قلمرو ادبی: مصراع اول تشبیه دارد. ) تشبیه انبوهی هیزم به کوه( / جهان: مجاز از مردم
قلمرو فکری: هیزم ها را مانند دو کوه بزرگ در آن دشت بر روی هم انباشته کردند و مردم برای تماشا کردن
آمده بودند.
19 -بدان گاه سوگند پرمایه شاه چنین بود آیین و این بود راه
قلمرو زبانی: پُرمایه: ارزشمند، گرانبها
قلمرو ادبی:گاه، شاه، راه: جناس / واج آرایی »ن«
قلمرو فکری:در آن زمان)زمان کی کاووس(راه و رسم شاهان در تشخیص خطاکار از درستکار این گونه بود.
۲0 -وزآن پس به موبد بفرمود شاه که بر چوب ریزند نفت سیاه
۱ قلمرو زبانی: نفت : نفت پاالیش نشده
قلمرو فکری: پس از آن شاه به روحانیِ دربار دستور داد که نفت سیاه بر روی چوب ها بریزند.
1
- ریشه واژه »نفت« از واژه اوستایی »نپتا« گرفته شدهاست. کلدانیان و اعراب آن را از زبان مادی گرفته و »نفتا«
خواندهاند.)مروارید تا نفت؛ رضا طاهری(... در برخی منابع قدیمی به صورت »نفط« نیز آمدهاست. در فرانسه نیز
Naphteگفته میشود و پیش از آن تا سال ۱۲۱۳ میالدی Napteگفته میشد که از واژه التین Naphtaبرگرفته
شده بود. ریشه این کلمه واژه یونانی Naphthaبهمعنی روغن شرقی میباشد.اقوام متمدن دوران باستان، بهویژه
سومریها، آشوریها و بابلیها، در حدود چهارهزار و پانصد سال پیش در سرزمین بینالنهرین )عراق امروزی( با
برخی از مواد نفتی که از دریاچه قیر بهدست میآمد، آشنایی داشتند. آنان از خود قیر بهعنوان ماده غیرقابل نفوذ
برای عایقکاری کشتیها استفاده میکردند. در داستانها آمدهاست که نوح نیز کشتی خود را با قیر پوشاند تا آب
به درون آن نفوذ نکند.) ویکی پدیا(
39 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
۲1 -بیامد دوصد مردِ آتش فروز دمیدند گفتی شب آمد به روز
قلمرو زبانی: آتش فروز: روشن کننده آتش/ گفتی: انگار ) ادات تشبیه و قید(
قلمرو ادبی: گفتی شب آمد به روز: تشبیه و نیز کنایه از تاریک شدن هوا / شب، روز: تضاد / اغراق / واج
آرایی: »د «
قلمرو فکری:دویست مرد آمدند و هیزمها را آتش زدند و در آنها دمیدند. از دود آن آتش، انگار روز به شبِ
تاریک تبدیل شد .
۲۲ -نخستین دمیدن سیه شد ز دود زَبانه برآمد پس از دود، زود
قلمرو ادبی: دود، زود: جناس / واج آرایی: »د «/ واژه آرایی: دود
قلمرو فکری: با اولین دمیدن در هیزم ها ، همه جا از دود، سیاه شد و به سرعت، آتش شعله کشید .
۲3 -سراسر همه دشت بریان شدند بر آن چهر خندانش گریان شدند
قلمرو زبانی: مرجع ضمیر »ش« در »خندانش« : سیاوش
قلمرو ادبی: دشت: مجاز از مردم/ بریان شدند: کنایه از بسیارغمگین و ناراحت شدند / بریان، گریان: جناس
/ خندان، گریان: تضاد / واج آرایی صامت » ن «
قلمرو فکری: همهی مردم متأثر و غمگین شدند و با دیدن چهرهی خندان سیاوش گریستند .
۲4 -سیاوش بیامد به پیش پدر یکی خُود زرین نهاده به سر
قلمرو زبانی: خُود: کالهخُود، کاله جنگی / زرّین: طالیی) صفت نسبی( / بیت یک جمله است.
قلمرو فکری: سیاوش در حالی که کالهخودِ طالیی بر سر نهاده بود ، نزد پدر آمد.
۲۵ -هشیوار و با جامههای سپید لبی پر ز خنده دلی پر امید
قلمرو زبانی: هشیوار: هشیارانه، آگاهانه / فعل »بود« در پایان مصراع اول و فعل »داشت« در آخر در مصراع
دوم به قرینه معنوی حذف شده اند.
قلمرو ادبی: لب، خنده دل: مراعات نظیر / لب پر ز خنده بودن: کنایه از شادمان بودن
قلمرو فکری: سیاوش با آرامش و هوشیاری در حالی که لباس های سفید بر تن کرده، خندان و امیدوار بود.
۲۶ -یکی تازی ای بر نشسته سیاه همی خاک نعلش بر آمد به ماه
۱ قلمرو زبانی: سیاه : صفت اسب. نعل: قطعه آهنی که به کف سم اسب می زدند تا ساییده نشود.
قلمرو ادبی: تازی، برنشستن، نعل: مراعات نظیر / ماه: مجاز از آسمان / خاک نعلِ اسب بر ماه رفتن: کنایه
از سرعت و تاخت و تاز اسب. / اغراق
-در قدیم فراریان برای آنکه کسی رد آنها را پیدا نکند نعلهای وارونه به سم اسب خود میزدند تا رد پای اسب ۱
در جهت مخالف راهی که رفتهاند بر زمین بماند. امروزه »نعل وارونه زدن« کنایه از کار غلط انداز است.
40 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
قلمرو فکری: سیاوش در حالی که سوار بر اسب سیاه عربی شده بود، چنان تاخت که گرد و غبار نعل اسبش
به آسمان رسید.
۲۷ -پراگنده کافور بر خویشتن چنان چون بود رسم و ساز کفن
قلمرو زبانی:کافور: مادة معطّر جامدی که صمغ نوعی درخت به دست می آید.عالوه بر استفاده های غذایی
و دارویی، خاصیت ضد عفونی دارد و به هنگام کفن و دفن ، بر اجساد مردگان می زنند/ رسم و ساز: آیین
قلمرو ادبی:کافور، کفن: مراعات نظیر / کافور پراکندن: کنایه از مهیا شدن برای مرگ
قلمرو فکری: مانند کسانی که کفن می پوشند، لباس سفید پوشیده و به خود کافور زده بود.
۲۸ -بدان گه که شد پیش کاووس باز فرود آمد از باره، بردش نماز
قلمرو زبانی: بدان گه: آن زمان / بازشد: بازآمد
قلمرو ادبی: نماز بردن: تعظیم کردن، احترام گذاشتن
قلمرو فکری:وقتی سیاوش به نزد کی کاووس بازگشت از اسب فرود آمد و در برابر پدر تعظیم کرد .
۲9 -رخ شاه کاووس پرشرم دید سخن گفتنش با پسر نرم دید
قلمرو ادبی: نرم سخن گفتن: کنایه از مهربانی کردن / نرم بودن سخن: حس آمیزی / شرم، نرم: جناس
قلمرو فکری: سیاوش، پدرش را شرمنده و خجالتزده دید و نیز دید که پدرش با او نرم و آهسته سخن
می گوید .
30 -سیاوش بدو گفت انده مدار کزین سان بود گردش روزگار
قلمرو زبانی: انده : اندوه / کزین سان: که این گونه / گردش روزگار: سرنوشت/ روزگار: واژه دو تلفظی
قلمرو فکری: سیاوش به پدر گفت: غمگین نباش چون کار روزگار همیشه این چنین بوده است.
31 -سرِ پر ز شرم و بهایی مراست اگر بی گناهم رهایی مراست
قلمرو زبانی: بهایی: ارزشمند
قلمرو ادبی: سر: مجاز از وجود / سر پر ز شرم: کنایه از پاکی / بهایی، رهایی: جناس
سراسر وجود من پاک و ارزشمند است . اگر واقعاً بیگناه باشم،) که هستم ( از آتش رهایی خواهم یافت.
3۲ -ور ایدون که زین کار هستم گناه جهان آفرینم ندارد نگاه
قلمرو زبانی:گناه: اسم به جای صفت: گناهکار/ »م« در »جهان آفرینم« نقش مفعولی دارد )جهان آفرین من
را نگاه نمی دارد.(
قلمرو فکری: اگر من گناهکار باشم خداوند جهان آفرین مرا زنده نخواهد گذاشت.)خواهد سوزاند.(
41 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
33 -به نیروی یزدان نیکی دهش کزین کوه آتش نیابم تپش
قلمرو ادبی:کوه آتش: اضافه تشبیهی / اغراق
قلمرو فکری: به کمک پروردگار بخشنده نیکی، از این کوه آتش به سالمت رد می شوم و هیچ اضطرابی
نخواهم داشت.
34 -سیاوش سیه را به تندی بتاخت نشد تنگ دل جنگِ آتش بساخت
قلمرو زبانی: بساخت: آماده و مهیّا شد . سیه : اسب)صفت جانشین اسم(
قلمرو ادبی: تنگ دل شدن: کنایه از غمگین شدن / بتاخت، بساخت: جناس / سیه : مجاز از اسب
قلمرو فکری: سیاوش بدون ناراحتی و اندوه اسبش را تاخت و به جنگ )مقابله( با آتش رفت.
3۵ -ز هر سو زبانه همی بر کشید کسی خُود و اسپ سیاوش ندید
قلمرو زبانی: خُود: کالهخود
قلمرو ادبی: خود: مجاز از سیاوش
قلمرو فکری: آتش از همه طرف زبانه می کشید و کسی نمی توانست سیاوش و اسبش را ببیند.
3۶ -یکی دشت با دیدگان پر ز خون که تا او کی آید ز آتش برون
قلمرو زبانی: او: سیاوش / حذف فعل »بود« به قرینه معنوی در آخر مصراع اول.
قلمرو ادبی: دشت: مجاز از مردم / دیده پر از خون: کنایه از غم و اندوه زیاد/ اغراق
قلمرو فکری: مردم با چشمانی گریان منتظر بودند ببینند که سیاوش چه زمانی از آتش بیرون می آید .
3۷ -چو او را بدیدند برخاست غو که آمد ز آتش برون شاه نو
قلمرو زبانی: او: سیاوش
قلمرو ادبی: نو: ایهام : ۱ -شاهزاده ۲ -جوان و جان بازیافته / غو، نو: جناس / شاه نو : مجاز از سیاوش
قلمرو فکری: مردم وقتی سیاوش را دیدند که به سالمت از میان آتش بیرون آمد فریاد کشیدند.) شور و
غوغایی به پا شد.(
3۸ -چنان آمد اسپ و قبای سوار که گفتی سمن داشت اندر کنار
قلمرو ادبی: سمن در کنار داشتن: کنایه از آرامش و تندرستی و طراوات / گفتی: گویی)قید( / تشبیه
قلمرو فکری: سیاوش آن چنان سالم از آتش بیرون آمد که حتی اسبش و لباسش آسیب ندیده بودند. گویی
به جای آتش، میان گلها بوده است.
39 -چو بخشایش پاک یزدان بود دم آتش و آب یکسان بود
قلمرو ادبی: آتش، آب: تضاد / یکسان بودن آتش و آب : کنایه از بی خطر بودن آتش
42 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
قلمرو فکری:وقتی لطف و بخشش خداوند در کار باشد، آتش مانند آب ، سرد و بی اثر می شود.)آب و آتش
فرق نخواهند داشت.(
40 -چو از کوه آتش به هامون گذشت خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت
قلمرو زبانی: هامون، دشت : ترادف
قلمرو ادبی:کوه آتش: اضافه تشبیهی، اغراق/ شهر، دشت: مجاز از مردم / کوه، شهر، دشت: مراعات نظیر/
واج آرایی: » ش «
قلمرو فکری: هنگامی که سیاوش از آتش گذشت، همهی مردمِ حاضر در دشت و شهر، فریاد شادی سردادند
41 -همی داد مژده یکی را دگر که بخشود بر بی گنه دادگر
قلمرو زبانی: را: حرف اضافه )به(
قلمرو ادبی: مصراع دوم: متناقض نما)بخشیده شدن گناه شخص بی گناه(/ دادگر : کنایه از خداوند / واج
آرایی » د «
قلمرو فکری:مردم به همدیگر مژده می دادند که خداوند عادل، سیاوش بیگناه را مورد لطف و بخشش قرار
داد .
4۲ -همی کَند سودابه از خشم موی همی ریخت آب و همی خست روی
قلمرو زبانی: خست: زخمی کرد .
قلمرو ادبی: موی کندن: کنایه از شدت ناراحتی / آب: مجاز از اشک / موی، روی: جناس
قلمرو فکری: سـودابه از روی خشم مـوهایش را می کَنْد و در حالـی که گریه می کرد، صورتش را چنگ
می انداخت.
43 -چو پیش پدر شد سیاوش پاک نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک
قلمرو زبانی: شد: رفت / حذف فعل ها در مصراع دوم به قرینه معنوی / بیت 5 جمله است.
قلمرو ادبی: پاک: ایهام :۱-پاک ۲ -بی گناه / پاک، خاک: جناس / واج آرایی: »پ«و »ش« / واژه آرایی:
تکرار» نه«
قلمرو فکری: سیاوش در حالی که اثری از دود، آتش و گرد و غبار بر روی تنش مشاهده نمی شد، پاک و
بیگناه به نزد پدر رفت.
44 -فرود آمد از اسپ کاووس شاه پیاده سپهبد پیاده سپاه
قلمرو زبانی: فرود: پایین / حذف فعل »شد«در مصراع دوم به قرینه معنوی.
قلمرو ادبی:واج آرایی صامت »پ «/ واژه آرایی: پیاده / سپهبد، سپاه: اشتقاق.
قلمرو فکری:. شاه کاووس و تمامی لشکریان به احترام سیاوش از اسب های خود پیاده شدند.
4۵ -سیاوش را تنگ در بر گرفت ز کردار بد پوزش اندر گرفت
قلمرو زبانی: تنگ: محکم / بر: آغوش، بغل / اندرگرفت: شروع کرد.
43 جزوه فارسی3 / تهیه کننده: نصراله احمدی مهر
) »گرفت« از فعل های آغازی است؛ یعنی،کی کاووس شروع کرد به معذرت خواهی کردن...(
قلمرو ادبی: بر، بد: جناس / تنگ در بر گرفت: کنایه از ابراز محبت
قلمرو فکری:کیکاوس سیاوش را محکم در آغوش گرفت و از رفتار ناشایست خود معذرت خواهی کرد.