- شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۴۴ ق.ظ
1 -چو ضحّاک شد بر جهان شهریار بر او سالیان انجمن شد هزار
قلمرو زبانی: انجمن شدن: گرد آمدن، انبوه شدن
قلمرو ادبی: جهان : مجاز از بخش بزرگی از جهان
قلمرو فکری: وقتی ضحّاک در جهان به پادشاهی رسید، حکومتِ او هزار سال طول کشید.
2 -نهان گشت کردار فرزانگان پراگنده شد نام دیوانگان
قلمرو زبانی: فرزانه: دانشمند، دانا
قلمرو ادبی: فرزانه، دیوانه: تضاد / پراگنده شد: مشهور شد، مرسوم شد / دیوانگان: ایهام : 1 -انسان های
نادان 2 -انسان دیو سیرت
قلمرو فکری: در مدت پادشاهی او، روش و رفتار دانایان از میان رفت و راه و رسم انسانهایِ شیطانصفت
مرسوم شد.
3 -هنر خوار شد، جادوی ارجمند نهان راستی، آشکارا گزند
قلمرو زبانی: هنر: فضیلت، استعداد / خوار: پست و بی ارزش / حذف فعل » شد « به قرینه لفظی: جادویی
ارجمند] شد[ ، نهان راستی] شد[ و آشکارا گزند ] شد.[
قلمرو ادبی: خوار، ارجمند: تضاد / نهان، آشکارا: تضاد
قلمرو فکری: فضیلتهای اخالقی بیارزش شد و جادوگری ارزش پیدا کرد. صداقت از بین رفت و دروغ و
تباهی همه جا را گرفت.
4 -برآمد برین روزگار دراز کشید اژدهافش به تنگی فراز
قلمرو زبانی: برآمد: گذشت / فش: مانند
قلمرو ادبی: اژدهافش:)مانند اژدها( تشبیه/ واج آرایی »آ«/به تنگی فرازکشیدن:کنایه از دچار سختی شدن
قلمرو فکری: سالهای زیادی به این شکل گذشت و آرام آرام ضحّاکِ چون اژدها، در تنگنا و سختی افتاد.
درس دوازدهم : کاوهی دادخواه
39 جزوه فارسی2 / تهیهکننده: نصراله احمدیمهر
۵ -چنان بُد که ضحّاک را روز و شب به نام فریدون گشادی دو لب
قلمرو زبانی: »را«: فک اضافه )دو لبِ ضحّاک (
قلمرو ادبی: روز و شب: مجاز از مدام، همیشه / دو لب گشودن: کنایه از سخن گفتن/ لب: مجاز دهان
قلمرو فکری : اوضاع به گونه ای شده بود که ضحاک در همه لحظات از دشمن خود ، فریدون ، حرف می زد.
۶ -ز هر کشوری مهتران را بخواست که در پادشاهی کُند پشت راست
قلمرو زبانی: مهتر: بزرگتر، رئیس
قلمرو ادبی: در پادشاهی پشت راست کردن: کنایه از اینکه پادشاهی اش استوار و نیرومند گردد
قلمرو فکری : ضحاک از هر کشور بزرگان را دعوت کرد تا بتواند به پادشاهی خود استحکام ببخشد.
۷ -از آن پس، چنین گفت با موبدان که ای پرهنر با گهر بخردان
قلمرو زبانی: با گهر: نژاده / این بیت و بیت بعدی موقوف المعانیاند
قلمرو فکری : سپس به روحانیان زرتشتی گفت : »ای هنرمندانِ بااصل و نسب و خردمند ...
۸ -مرا در نهانی یکی دشمن است که بر بخردان این سخن، روشن است
قلمرو زبانی: »را«: نشانه مالکیت
قلمرو ادبی:واج آرایی: »ن« / روشن بودن سخن: حس آمیزی/ سخن: مجاز ازموضوع
قلمرو فکری : من در نهان دشمنی دارم و دانایان این نکته و موضوع را می دانند...
9 -یکی محضر اکنون بباید نوشت که جز تخم نیکی، سپهبد نکشت
قلمرو ادبی: تخم نیکی: اضافه تشبیهی / تخم نیکی کاشتن: کنایه از کار نیک کردن
قلمرو فکری : استشهادنامهای باید نوشت که ضحّاک)من(، جز کار نیک، کاری نکرده است.
10 -ز بیمِ سپهبد همه راستان بر آن کار گشتند همداستان
قلمرو زبانی: همداستان: موافق
قلمرو ادبی: آن کار : مجاز از گواهی نامه / همداستان بودن :کنایه از موافقت کردن
قلمرو فکری : همه بزرگان از ترس ضحّاک برای انجامِ این کار، همرأی و همراه شدند.
11 -بر آن محضر اژدها ناگزیر گواهی نوشتند بُرنا و پیر
قلمرو زبانی: برنا: بالغ، جوان / ناگزیر : ناچار
قلمرو ادبی: اژدها: استعاره از ضحاک / برنا، پیر: تضاد/ برنا و پیر: مجاز از همه
قلمرو فکری : به ناچار پیر و جوان، آن استشهادنامهی ضحّاک را گواهی و تأیید کردند.
40 جزوه فارسی2 / تهیهکننده: نصراله احمدیمهر
12 -هم آنگه یَکایَک ز درگاهِ شاه برآمد خروشیدنِ دادخواه
قلمرو زبانی: یکایک: ناگهان /. خروشیدن: فریاد
قلمرو ادبی: دادخواه: کنایه از کاوه / واج آرایی » د «
قلمرو فکری : در همان لحظه، ناگهان از دربار ضحّاک، فریاد کاوه بلند شد.
13 -ستم دیده را پیش او خواندند برِ نامدارانش بنشاندند
قلمرو زبانی: مرجع او: ضحاک / بر: کنار
قلمرو ادبی: ستمدیده: مجاز کاوه / بر نامداران نشاندن : کنایه از احترام گذاشتن / واج آرایی »ن« ، » د «
قلمرو فکری : کاوهی ستمدیده را نزد ضحّاک فراخواندند و او را پیش بزرگانِ دربار نشاندند.
14 -بدو گفت مهتر به روی دژم که برگوی تا از که دیدی ستم؟
قلمرو زبانی: برگوی: بگو
قلمرو ادبی: که ) حرف ربط( ، که ) ضمیر (: جناس همسان)تام( / روی دژم: کنایه از ناراحت و خشمگین
قلمرو فکری : ضحّاک با عصبانیّت از کاوه پرسید: » توضیح بده که از چه کسی ظلم و ستم دیدهای؟«
1۵ -خروشید و زد دست بر سر ز شاه که شاها منم کاوۀ دادخواه!
قلمرو زبانی: شاها: ای شاه
قلمرو ادبی: دست بر سر زدن: کنایه از اظهار ناراحتی و اندوه / بر ، سر : جناس
قلمرو فکری : )کاوه( فریاد زد و به نشانهی اعتراض به ستم شاه، بر سر خود کوبید و گفت: »ای پادشاه، من
کاوهی ستمدیده هستم.«
1۶ -یکی بی زیان مردِ آهنگرم ز شاه، آتش آید همی بر سرم
قلمرو زبانی: بی زیان: »م« در» آهنگرم«: مخفف فعل اسنادی : آهنگر هستم.
قلمرو ادبی: آتش: استعاره از ظلم / آتش بر سرم همی آید: کنایه از اینکه از شاه بال و ستم دیده ام / بیت
اغراق دارد.
قلمرو فکری : آهنگری بیآزارم امّا از شاه ) ضحاک ( ظلم و ستم بسیاری دیده ام.
1۷ -تو شاهی و گر اژدها پیکری بباید بدین داستان داوری
قلمرو زبانی:گر: یا / داوری: قضاوت
قلمرو ادبی : اژدهاپیکر: تشبیه میان واژه ای)تو مانند اژدها هستی.(/ داستان زدن : کنایه از سخن گفتن و
بیان اندیشه کردن.
قلمرو فکری : تو پادشاهی یا اژدها هستی؟ باید دربارهی سرگذشت من قضاوت کنی...
41 جزوه فارسی2 / تهیهکننده: نصراله احمدیمهر
1۸ -که گر هفت کشور به شاهی تو راست چرا رنج و سختی همه بهر ماست...
قلمرو زبانی: را: حرف اضافه
قلمرو ادبی: هفت کشور: مجاز سرزمین های فراوان
قلمرو فکری : اگر تو پادشاه جهان هستی، چرا از پادشاهیات، فقط رنج و سختی نصیب ما شده است؟
19 -شماریت با من بباید گرفت بدان تا جهان ماند اندر شگفت
قلمرو زبانی : شمار گرفتن : حساب پس دادن
قلمرو ادبی: مجاز : جهان : مجاز از مردم جهان / شمار گرفتن : کنایه از حساب پس دادن
قلمرو فکری : الزم است برای این عملکرد ظالمانهات به من حساب پس بدهی تا مردم جهان شگفت زده
شوند.
20 -مگر کز شمار تو آید پدید که نوبت ز گیتی به من چون رسید
قلمرو ادبی :گیتی : مجاز از مردم دنیا
قلمرو فکری : امید است )شاید( در موقع حساب پس دادن به من بگویی که چرا می خواهی فرزند من را
بکُشی.
21-که مارانت را مغز فرزند من همی داد باید ز هر انجمن
قلمرو فکری :و چرا می خواهی مغز فرزندان من را خوراک مارهایت کنی؟
22 -سپهبد به گفتار او بنگرید شگفت آمدش کان سخنها شنید
قلمرو ادبی: به گفتار بنگرید: حس آمیزی
قلمرو فکری :ضحّاک به حرفهای او گوش داد و خیلی تعجّب کرد که این سخنان جسورانه را از او می شنود.
23 -بدو باز دادند فرزند او به خوبی بجُستند پیوند او
قلمرو زبانی: مرجع ضمیر » او«: کاوه
قلمرو ادبی: پیوند کسی را جستن: نظر او را جلب کردن
قلمرو فکری : فرزند او را به او بازگرداند و دلش را به دست آوردند. )از کاوه دلجویی کردند.(
24 -بفرمود پس کاوه را پادشا که باشد بر آن محضر اندر گوا
قلمرو زبانی: »را«: حرف اضافه به معنای »به«/ بر آن محضر اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم
قلمرو فکری : سپس ضحّاک از کاوه خواست که آن استشهادنامه را امضا و تأیید کند.
2۵ -چو برخواند کاوه، همه محضرش سَبُک، سوی پیران آن کشورش
قلمرو زبانی: سبک: سریع / این بیت و دو بیت بعدی موقوف المعانی اند.
قلمرو ادبی: پیران : مجاز از بزرگان
42 جزوه فارسی2 / تهیهکننده: نصراله احمدیمهر
قلمرو فکری : هنگامی که کاوه، استشهادنامه را خواند، با سرعت به بزرگان کشور رو کرد و...
2۶ -خروشید کای پایمردان دیو بریده دل از ترسِ گیهان خدیو
قلمرو زبانی:گیهان خدیو: خداوند جهان/ این بیت و بیت قبلی و بعدی موقوف المعانی اند.
قلمرو ادبی: دیو: استعاره از ضحاک / دل بریده: کنایه از نترسیدن / خدیو، دیو: جناس ناهمسان
قلمرو فکری : فریاد برآورد که: ای حامیان ضحاکِ دیوسیرت که از خدای جهان نمی ترسید.) باور قلبی به
خدا ندارید(...
2۷ -همه سوی دوزخ نهادید روی سپُردید دل ها به گفتار اوی
قلمرو ادبی: روی نهادن: کنایه از رفتن ، توجه کردن / دل به گفتار کسی سپردن: کنایه از پذیرفتن وتسلیم
سخنان کسی شدن / اوی ، سوی ، روی : جناس
قلمرو فکری : همهی شما جهنّمی هستید. چون مطیع و تسلیم فرمان های ضحّاک شده اید...
2۸ -نباشم بدین محضر اندر گوا نه هرگز براندیشم از پادشا
قلمرو زبانی: بدین محضر اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم
قلمرو فکری : این استشهاد را گواهی و تأیید نمی کنم و هرگز از پادشاه ترسی ندارم.
29 -خروشید و برجَست لرزان ز جای بدرّید و بسپَرد محضر به پای
قلمرو زبانی: لرزان : قید
قلمرو ادبی: به پای سپردن: کنایه از پای مال کردن و زیر پا گذاشتن/ جای، پای: جناس /واج آرایی »ر«
قلمرو فکری : فریاد برآورد و در حالی که از خشم می لرزید، استشهادنامه را پاره کرد و زیر پا انداخت.
30 -چو کاوه برون شد ز درگاه شاه بر او انجمن گشت بازارگاه
قلمرو زبانی: شد: رفت / انجمن گشت: جمع شدند.
قلمرو ادبی: بازارگاه: مجاز از مردم بازار
قلمرو فکری : هنگامی که کاوه از دربار شاه بیرون آمد، مردم بازار دور او جمع شدند.
31 -همی بر خروشید و فریاد خواند جهان را سراسر، سوی داد خواند
قلمرو زبانی: را: فک اضافه ) سراسرِ جهان(
قلمرو ادبی: داد: ایهام: 1 -عدل و داد 2 -داد و فریاد / جهان: مجاز از مردم جهان
قلمرو فکری : می خروشید و فریاد می زد و مردم را به برپایی عدالت)یا : قیام و اعتراض( دعوت می کرد.
43 جزوه فارسی2 / تهیهکننده: نصراله احمدیمهر
32 -از آن چرم، کاهنگران پشت پای بپوشند هنگام زخمِ درای
قلمرو زبانی: پشت پا: روی پا / این بیت و بیت بعد موقوف المعانی اند.
قلمرو ادبی: چرم: مجاز از پیش بند
قلمرو فکری : آن پیشبندِ چرمی که آهنگرها، هنگام ضربه زدن با پتک، بر تن می کنند...
33 -همان، کاوه آن بر سر نیزه کرد همانگه ز بازار برخاست گرد
قلمرو ادبی: گرد برخاستن: کنایه از آماد
ە قیام شدن / کرد ، گرد : جناس / بر و سر: جناس / واج آرایی » آ «
قلمرو فکری : کاوه همان )پیش بند چرمی( را بر سرِ نیزه آویخت. در آن لحظه شورش و غوغایی از مردم
بازار برخاست و آماده قیام شدند.
34 -خروشان همی رفت نیزه به دست که ای نامداران یزدان پرست
قلمرو زبانی: فعل »می گفت « به قرینه معنوی حذف شده است: ]می گفت[ ای نامداران... / این بیت و بیت
بعدی موقوف المعانی اند.
قلمرو ادبی: نیزه: مجاز از پرچم و درفش کاویانی
قلمرو فکری : کاوه، نیزه به دست حرکت می کرد و فریاد می زد: ای بزرگان خداپرست...
3۵ -کسی کاو هوای فریدون کند دل از بند ضحّاک بیرون کند
قلمرو زبانی: بند: فریب و افسون
قلمرو ادبی: هوای کسی کردن:کنایه از میل به کسی داشتن/دل از بند بیرون کردن:کنایه از آزاد و رها شدن
قلمرو فکری : هر کسی می خواهد به فریدون بپیوندد، باید خود را از زنجیرِ بندگی و ستم ضحّاک آزاد کند.
3۶ -بپویید کاین مهتر آهرمن است جهان آفرین را به دل، دشمن است...
قلمرو زبانی: بپویید: حرکت کنید / »را« در مصرع دوم : فک اضافه )دشمنِ جهانآفرین(
قلمرو ادبی: مهتر اهریمن است : تشبیه / واج آرایی »ن«
قلمرو فکری : حرکت کنید؛ زیرا، این پادشاه، شیطان است و دردل با خدا دشمنی می کند.
3۷ -همی رفت پیش اندرون مرد گُرد جهانی بر او انجمن شد، نه خُرد
قلمرو زبانی:گُرد: پهلوان
قلمرو ادبی: جهان: مجاز از مردم جهان / گُرد، خرُد: جناس
قلمرو فکری : مرد پهلوان )کاوه(، پیشاپیش می رفت و سپاهی انبوه، پیرامون او جمع شدند.
3۸ -بدانست خود کافریدون کجاست سر اندر کشید و همی رفت راست
قلمرو ادبی: سر اندر کشیدن: کنایه از رفتن
44 جزوه فارسی2 / تهیهکننده: نصراله احمدیمهر
قلمرو فکری : کاوه از مخفیگاه فریدون اطالع داشت. به همین سبب راه آنجا را در پیش گرفت و مستقیم و
بی معطلی به آن جا رفت.
39 -بیامد به درگاه ساالر نو بدیدندش آنجا و برخاست غَو
قلمرو زبانی: مرجع »ش«: فریدون
قلمرو ادبی: نو، غو: جناس / واج آرایی »د«
قلمرو فکری : کاوه به درگاهِ پادشاه جدید)فریدون( آمد، مردم، او را در آنجا )مخفیگاهش( دیدند و با دیدنش
فریاد )خوشحالی ( بلند شد.
40 -فریدون چو گیتی برآن گونه دید جهان پیش ضحّاک وارونه دید
قلمرو ادبی: جهان را وارونه دید: کنایه از به کام نبودن/ جهان: مجاز از اوضاع جهان
قلمرو فکری : فریدون وقتی جهان را این چنین نابسامان و پر از تباهی دید، دریافت که حکومت ضحّاک را
رو به پایان است. ) معنی دیگر مصراع دوم:امور دنیا را در حکومت ضحاک برعکس دید؛ یعنی، خوبی تبدیل
به بدی شده و بدی تبدیل به خوبی...(
41 -همی رفت منزل به منزل چو باد سری پر ز کینه، دلی پر ز داد...
قلمرو ادبی: همی رفت چو باد: تشبیه / باد، داد: جناس / سر: مجاز از قصد و اندیشه
قلمرو فکری : فریدون به سرعتِ باد، مسیر را مرحلهبهمرحله طیکرد در حالی که سرش پر از کینه و انتقام و
دلش پُر از دادخواهی بود.
42 -به شهر اندرون هر که بُرنا بدند چه پیران که در جنگ، دانا بدند
قلمرو زبانی: به شهر اندرون: دو حرف اضافه برای یک متمم/ این بین بیت و بیت بعدی موقوف المعانی اند.
قلمرو ادبی: برنا، پیر: تضاد / دانا بودن در جنگ :کنایه از مهارت وتجربه جنگی داشتن / که ، که : جناس
همسان
قلمرو فکری : جوانان شهر و پیرانِ جنگ آزموده و باتجربه...
43 -سوی لشکر آفریدون شدند ز نیرنگ ضحّاک بیرون شدند
قلمرو زبانی: شدند: رفتند
قلمرو ادبی:واج آرایی »ن« / بیرون شدن: رها شدن
قلمرو فکری : به لشکر فریدون پیوستند و از دام و مکرِ حکومت ضحّاک آزاد شدند.