- شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۴۷ ق.ظ
1-بروید ای حریفان ، بکشید یار ما را به من آورید آخر ، صنم ِگریز پا را
قلمرو زبانی : حریفان : همراهان و یاران / گریز پا : گریزان/ آخر : قید
قلمرو ادبی: صنم : استعاره از یار ) شمس تبریزی( / واج آرایی » ر«
قلمرو فکری: ای یاران و همرهان، بروید و یاری را که از ما گریزان است) شمس تبریزی ( بیاورید.
درس هشتم : در کوی عاشقان
29 جزوه فارسی2 / تهیهکننده: نصراله احمدیمهر
2-به ترانه های شیرین ، به بهـانه های زرّین بکِشید سوی خانه، مه ِخوب خوش لقا را
قلمرو زبانی: شیرین : زیبا وگوش نواز / موزون: دارای وزن / خوب : زیبا روی
قلمرو ادبی: ترانه های شیرین :حس آمیزی / مَه : استعاره از شمس تبریزی
قلمرو فکری: بروید یارِ زیبارو و خوش دیدار ما را با سخنان شیرین و ترانه های خوش آهنگ، به خانه
بازگردانید.
3-اگر او به وعده گوید که دَم دگر بیایم همه وعده مکر باشد ، بفریبد او شما را
قلمرو زبانی: دمِ دگر : لحظه ای دیگر
قلمرو ادبی: واج آرایی: » د «
قلمرو فکری: اگر یار به شما وعده بدهد که به زودی خواهد آمد، بدانید که وعده های او حقیقت ندارد و دارد
شما را می فریبد.
4-هرنفـس آواز عشق می رسد از چپ و راست ما به فلک می رویم، عزم ِتماشـا که راست
قلمرو زبانی : هر نفس : هر لحظه / فلک : آسمان / عزم : قصد
قلمرو ادبی: نفس: مجاز از لحظه / چپ ، راست: تضاد / صدای عشق : اضافه استعاری/ چپ و راست: کنایه :
از همه جا / به فلک رفتن: کنایه از عروج معنوی
قلمرو فکری: صدای آواز عشق ) صدای معشوق( از همه طرف شنیده می شود. ما قصد رفتن به عالَم باال )عالم
ملکوت(را داریم، چه کسی قصد همراهی و تماشا دارد؟
۵-ما به فلک بوده ایم ، یار ملَک بوده ایم باز همـان جا رویم، جمله ، که آن شهر ماست
قلمرو زبانی: فلک : آسمان ، در این جا عالم معنا / جمله : همه » قید «
قلمرو ادبی: فلک ، ملک : جناس/ شهر : مجاز : سرزمین ، وطن / تلمیح : انّا هلل و انّا الیه راجعون ، و نیز : کُل
شیءٍ یَرجِعُ الی اصله
قلمرو فکری: ما ابتدا در عالم باال بودهایم.در آنجا یار و همنشین فرشتگان بودیم. دوباره قصد بازگشت به آنجا
را داریم؛چون جایگاه اصلی ما همان جاست.
۶-رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن ترک من خراب شبگرد مبتال کن
قلمرو زبانی : مبتال : گرفتار
قلمرو ادبی : سر به بالین نهادن : کنایه از خوابیدن / واج آرایی » آ «، مصوت کوتاه » ِ «/ خراب : کنایه از عاشق
و پریشان حال
قلمرو فکری : برو بخواب و مرا تنها بگذار، منِ عاشق و بی قرار و شبگَرد را ترک کن!
۷-دردی است غیر مردن کان را دوا نباشد پس من چگونه گویم ، کاین درد را دوا کن
قلمرو ادبی : درد و دوا : تضاد / واج آرایی » د «
قلمرو فکری : در وجود من دردی است که دوای آن جز مرگ نیست. پس من چگونه از تو بخواهم که درد مرا
30 جزوه فارسی2 / تهیهکننده: نصراله احمدیمهر
دوا کنی. ) معنی دیگر مصراع اول: دردی به جز مرگ وجود دارد که درمانی ندارد!(
۸-در خواب دوش ، پیری در کوی عشق دیدم با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
قلمرو زبانی : دوش : دیشب / پیر: مرشد
قلمرو ادبی : کوی عشق : اضافه تشبیهی / سو ، کو : جناس
قلمرو فکری: دیشب در خواب پیری ) مرشدی( را دیدم که با دست به من اشاره می کرد که ؛ » نزد ما بیا ! «
9-به روز مرگ، چو تابوت من روان باشد گمان مبر،که مرا درد این جهـان باشد
قلمرو ادبی: روان بودن تابوت: کنایه از مُردن و تشییع کردن. / درد این جهان داشتن: کنایه از دلبستگی به
دنیا / واج آرایی » ر«.
قلمرو فکری: بعد از مرگ که جنازه ام را تشییع میکنند.گمان نکن که من به این دنیا دلبستگی داشتم و از
ترک آن غمگینم.
10-برای من مگریّ و ، مگو دریغ ! دریغ ! به دام دیو درافتی ، دریغ آن باشد
قلمرو زبانی: مگری : فعل نهی از مصدر » گریستن « / دریغ: افسوس )شبه جمله (
قلمرو ادبی: دیو: استعاره از هوا و هوس/ به دام دیو افتادن :کنایه از گرفتار هواهای نفسانی شدن / واج آرایی
»د «/ واژه آرایی )تکرار( : دریغ
قلمرو فکری: در روز مرگ، برایم گریه نکن و نگو افسوس که از دنیا رفت! افسوس و تاسف به حال کسی باید
خورد که در دام هوای نفسانی گرفتار است.
11-کدام دانه فرو رفت در زمین که نرُست چرا به دانه انسـانت این گمـان باشد؟
قلمرو ادبی: دانه انسان : اضافه تشبیهی / دانه ، زمین ، رُستن :مراعات نظیر
قلمرو فکری: اگر دانه را در زمین بکاری حتماً می روید. پس چرا به رویش و حیات انسان در جهان دیگر اعتقاد
نداری؟!