- جمعه, ۱۹ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۰۳ ب.ظ
دانلود جامعه شناسی دوازدهم به صورت پی دی اف
«گویند پادشاهی، پسر خود را به جماعتی اهل هنر سپرده بود تا او را از علوم نجوم آموخته بودند و استاد تمام گشته، با کمال کودنی و بلاهت! روزی پادشاه انگشتری در مشت گرفت و فرزند خود را امتحان کرد که بیا و بگو در مشت چه دارم؟ پسر گفت: آنچه داری گرد است و زرد است و توخالی. پدر گفت: چون نشانی های درست دادی، پس حکم کن که آن، چه چیز باشد؟ پسر گفت: می باید که غربیل باشد. پدر گفت: آخر، این چندین نشانی های دقیق را که عقول در آن حیران شوند، دادی از قوت تحصیل و دانش؛ این قدر بر تو چون فوت شد که در مشت، غربیل نگنجد؟»
(فیه مافیه، مولوی)در حکایت بالا از دو دسته دانش، سخن به میان آمد، دربارۀ آنها تأمل کنید .
آدمی از همان ابتدای تولد صداها را می شنود. کم کم چشم باز می کند، اطراف خود را می بیند و به مرور اشیا و افراد را از هم تشخیص می دهد. بعد از مدتی با کلمات آشنا می شود ،سخن می گوید و با سخن گفتن، روند آگاه شدن او از جهان اطرافش سرعتی شگرف می یابد. تا قبل از اینکه بتواند سخن بگوید، از راه حس (لمس کردن، شنیدن ،دیدن و...) می فهمید؛ اما وقتی زبان می گشاید، راه جدیدی برای ارتباط با جهان و فهم ِآِن، پیشِ رویش باز می شود. از آن پس به دریافت های حسی خویش بسنده نمی کند و برای شناخت جهان اطراف خود ،از دانسته های دیگران نیز بهره می برد. پرسش و پاسخ از دیگران، بازهم راه دیگری برای فهم جهان هستی به روی او می گشاید .راهی که در میان موجودات دنیا، تنها برای آدمی گشوده شده است. انسان با تفکر و تعقل، از دیده ها، شنیده ها و خوانده هایش فراتر می رود، معنای پدیده های اطراف خود را درک می کند و به آگاهی گسترده تر و عمیق تری از عالم و آدم می رسد و....