لحظه ای سرم را بلند میکنم، کوه های سر ب فلک کشیده ک آسمان را میشکافند چشم را وادار ب تماشای خویش میکنند.
چ عجیب است این دوستی هزار ساله، دوستی کوه ها، کوه هایی ک میدانند و میبینند ک هیچگاه ب هم نمیرسند، اما همچنان در دوستی استوارند.
چ زیباست کوه هایی ک دستان خویش را در دستان دوستان میگذارند، اری کوه ها هیچ گاه ب هم نمیرسند اما همواره دست در دست هم هستند، دستهای ب هم گره خورده ک نشان از همدلی و اتحاد است.
از قدیم گفتن کوه ب کوه نمیرسد ولی ادم ب ادم میرسد پس چرا ندیده ایم مجنون ب لیلی برسد؟ پس چرا پایان داستانهای شیرین تلخ میشود؟
گفته اند کوه ب کوه نمیرسد اما ادم ب ادم میرسد، دوستانی ک از جنس انسانند روزی جایی، زمانی، و ب دلیلی دوستان دیرینه ی خود را رها میکنند. لیکن چ کسی دیده است ک گره سنگین دستهای کوه ها باز شود.
بارها و بارها شنیده ام ک کوه ب کوه نمیرسد ولی ادم ب ادم میرسد، اما هیچگاه ندیده ایم ک عاشق ب معشوق برسد، تاکنون نتوانسته ایم سیمای فرزند زهرا را ببینیم،هیچگاه حضور گل زهرا را حس نکرده ایم، بوی عطرش ب مشام ما نرسیده است.
کوه ها گره ی دستانشان را محکم تر کرده اند و ب اوج فلک رسیده اند. هرجا قدم گذاشتم گفتند چ عجیب است. گفتم همه چیز عجیب است کدام را میگویید؟ گفتند اینکه کوه ب کوه نمیرسد ولی ادم ب ادم میرسد، بفکر فرو رفتم و زمزمه کردم اما هیچگاه اینگونه نبود، وگرنه فرهادی ک برای رسیدن ب شیرین در تلاش دراوردن رخ شیرین در دل کوهی از جنس سنگ بود، ب شیرین میرسید.
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است