اسم نوشته مجله سرگرمی و تفریحی

عکس نوشته،عکس پروفایل،تعبیر خواب،طراحی اسم

حل صفحه ۴۲ نگارش هشتم

حل صفحه ۴۲ نگارش هشتم

حل صفحه ۴۲ نگارش هشتم

صبح زود که برای رفتن مدرسه از خواب بیدار شدم و بعد از گذراندن کار های هر روز (دستشویی ,مسواک, شستشوی صورت و خوردن صبحانه ) مشغول پوشیدن لباس فرم شدم از خانه بیرون رفتم . وقتی وارد کوچه شدم دوستان و هم سن و سال های خود را دیدم که به سمت مدرسه می رفتند . نانوایی سر کوچه را دیدم که با جنب و جوش زیاد در حال پختن نان و تحویل آن به مشتری ها بود.

اقای مرتضی صاحب سوپر مارکت کوچمان را دیدم که در مغازه را می خواست باز کند و اجناس خود را به بیرون سوپر مارکت می چید و خود را آماده روبه رویی با مشتری ها می کرد .

کمی جلو تر که رفتم پیرمرد سالخورده ای را دیدم که با یک نان  در دست خود و یک شانه تخم مرغ به سمت خانه می رفت و یک لبخند زیبا بر لبانش بود . درسمت من دو مرد که با لباس ورزشی در حال دویدن و ورزش صبحگاهی بودن را دیدم خیلی سریعتر از همیشه به مدرسه رسیدم در حالی که آن روز با دقت فراوان اطراف خود را دیدم و آن راه کسل کننده سر صبح خانه تا مدرسه بسیار برایم جالب و دیدنی بود بر خلاف بقیه روز ها که این مسیر را در راه بودم

منبع: gambagam.ir

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی