- چهارشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۸ ق.ظ
در این مطلب برای شما ترک زبان های عزیز "اسامی ترکی پسر به ترتیب الفبا" فراهم کردیم با ما همراه باشید
اسامی پسر آذری |
آباقا : عمو، دوست، نخ و یا ریسمان بافته شده از گیاه کتان (از نام های کهن) |
آبانوز : درخت آبنوس |
آتا : مرد اولاددار، صاحب فرزند، پدر، اجداد، نیاکان، عنوانی برای مردان سالخورده در خور حرمت. |
آتابک : دایه، مربّی |
آتابَی : دایه، مربّی، لَلِه |
آتاش: اداش، همنام |
آتاکان: کسی که خون پدری در او در جریان است. |
اسم آتامان یعنی فرمانده، رهبر، سرگروه، سرکرده |
آتان: پرتاب کننده |
آتای : شناخته شده، بارز، آشکار و معلوم |
آتایمان : شهیر، معروف |
آتحان: کسی که بدن استوار واندام محکمی دارد. |
آتلی : شناخته شده، مشهورشده، کسی که اسب داشته باشد. |
آتون : جسور، دلیر و قهرمان. |
آتیق : جسور و دلیر، مشهور، نیرومند؛ چالاک |
آتیلا : مشهور، شناخته شده |
آجار : مهاجم، غیور، زبردست و ماهر |
آجاراٶز : راستگو، پایبند به عهد و پیمان |
آجاسوی: اجداد نیرومند، نیاکان شهیر و شناخته شده. |
آجارمان : باغیرت |
آجای : آنکه قادر به مباحثه باشد ،سخنگو، دستگیرکننده، راه گشاینده |
آجلان : کسی که ازخود غیرت نشان دهد. |
آجونال : به اندازۀ دنیا، احاطه کننده و دربرگیرندۀ هر چیز |
آچیق اَل : جوانمرد،نیک خواه، مردانه |
آدا : خشکی که هرچهارطرفش راآب فراگرفته باشد، جزیره |
آدار : جدا کننده، تحلیل گر، دلیر، شجاع |
آداش: دارای نام مشترک، دوست و رفیق، صداقت داشتن، هم کلام بودن |
آداق : مالی که بخشش آن در قبال برآورده گشتن حاجتی وعده داده شود (نذر) |
آدال : مشهور شده |
آدالان : شناخته شده، صاحب شٲن و شهرت |
آدای : به معنی نامزد برای ازدواج، کاندیدا برای امور انتخاباتی |
آدسای یعنی محترم، دارای نام لایق و درخور حرمت |
آدلان : معروف شو، اسم نیکو کسب کن |
آدلی : نامدار، معروف و مشهور اسم ترکی زیبا |
آدی سٶنمه ز : آنکه نامش همیشه ماندگار باشد. |
آرات : دراصل« اَرَت» است مردان، جنگجویان، جسور، بی باک |
آراز : سعادت، خوشبختی، لذّت، خشنودی، آرامش، اطمینان، روزه، گویش ترکی رودخانه ارس. |
آران : دشت نسبتا گرم و صاف |
آرتام : ارزش، قیمت، برتری، مزیّت، خصوصیّت، ویژگی |
آرتوم : تلاشگر |
آرتون : جدّی |
آرزیق : ابرارواولیا ؛ زاهد، تارک دنیا، انسان نیک و خالص |
آرسلان : شیرغران؛ معادل ارسلان در فارسی که به معنی شجاع و شیر دلیر است. |
آرقان : بسیار ، جمع، تعداد زیاد |
آرقون : صاف ، پاک شده، برگزیده شده |
آرکان : فراوان،بی حدّ وحصر، کمند، کمرکوه، پشت، غالب. |
آرکا و آرخا: مایه اطمینان و پشت گرمی |
آرکیش : خبربَرَنده، پیک، خبرچی، قاصد، رهبرکاروان و گروه. |
آرمان : بی باک وجسور، توانا، خواسته، آرزو، هوس. |
آروز : بزرگ، هدف، انسان با تجربه وخوش یُمن، همی چنین به معنی کسی که خسته و از طاقت افتاده باشد هست. |
آسال : اصیل، دارای اصالت، اساس، شالوده، پایه و پی،برتر و حائز اهمیت. |
آسلان : شیر، دلیر، قوی، جسور اسم آذری زیبا |
آشار : آذوقه، خوراک، غذا |
آشام : رتبه، مرتبه، درجه، مرحله |
آشکین : قایق آینده، آنکه موفق به پیشروی شود، فراوان و افزون |
آغا : محترم وبزرگوار، سرپرست خانواده یا طایفه، ریش سفید قوم و ایل |
آغابالا : اولاد عزیز،فرزند گرامی و دوست داشتنی |
آغاجان : دریا دل، دارای عزت و حرمت زیاد، نیرومند، شخص گرامی و دوست داشتنی. |
آغار : مرد سپید رخ، قهرمان سپیدروی ، جوانمرد جسور، چالاک، پارۀآتش |
آغازال : شخص مسنّ محترم و ریش سفید |
آغازَر : آقایی همچون طلا |
آغاسَف : شخص محترم ،باعزت و گرامی |
آغامیر : رهبر محترم ،امیر ویا رئیس بزرگ |
آغایار : بزرگ و شایسته حرمت، رفیق صادق، دوست، محبوب |
آفشین : لباسی که به هنگام رزم پوشند، نیزه. |
آک بولوت : ابرسفید رنگ |
آک پای: سهم ویا بخش خالی ازهر گونه حرام، سهم حلال |
آکای: ماه تابان و روشن |
آکتان : سپیده، وقت طلوع خورشید در سحرگاهان، میدان، فضای باز. |
آکتای : مایل به سفیدی، شبیه رنگ سفید |
آک دنیز : دریای مدیترانه واقع در جنوب غرب کشورترکیه |
آک شیت : خورشید، نور آفتاب دارای صورتی نورانی، آنکه سیمایش نورانی و دوست داشتنی است. |
آلا : دارای رنگ های گوناگون و مختلط، رنگارنگ |
آلاتان : به سرخی گرائیدن و یا روشن شدن افق در سحرگاهان |
آلاز : شعله، اخگر، برافروختن و سرخ گشتن |
آلاو: شعلۀ آتش |
آلپ: قهرمان، دلاور، پهلوان، ماهر، جسور، شجاع، جوانمرد. اسم زیبای ترکی |
آلپ آیا: دلاور و جنگجوی مقدّس |
آلپار: دلیر، سربازجسور، مرد شجاع |
الپ سو: سپاه جسور، قشون بی باک، سرباز شجاع |
آلپ سوی: آنکه از سلاله ونسل قهرمانان باشد، دارای نیاکان واجداد دلیر. |
آلپ کارا : پهلوان نامدار، قهرمانی که مایۀ ترس سایرین است، جسور. |
آلپمان : شخص جسور، شجاع ،قهرمان |
آل تاچ : تاج درخشان، تاج برّاق ودرخشنده |
آلتای : طلا، نگین سنگی، باارزش،اصول، روش، تدبیر، همی چنین به معنی درختستان و یا بیشه زار مرتفع، کوه بلند و رفیع هم هست. |
آلتون : طلا |
آلتونجو : زرگر،طلافروش |
آل سوی : دارای اصل و نسب نیکو، آنکه ریشه واجدادش نجیب اند |
آلقان : ستودن و تمجید کردن، به شهرت رساندن، خوشبخت ساختن، فاتح، ضبط کننده |
آلقو : از اسامی کهن است، کلاً وتماماً، همه، یکپارچه |
آلقین : محکوم کردن، متّهم نمودن، تجمّع، دریک جا جمع شدن |
آلیشیک : عادت کرده، خو گرفته، به معنی آنچه که شعله ور گشته و به سرخی گراید نیز هست. |
آنار : نامی است بسیار کهن، به خاطر آورنده |
آند : قسم ،دلیلی برای ابراز و اثبات صداقت کلام |
آنلار : فهمیده، درک کننده |
آنیت : مجسّمه، تندیس یادبود |
آنیل : معروف، نامدار، نامی، به خاطر آورده شدن (در ثبت احوال اسم ترکی دخترانه است.) |
آوجی : شکارچی ،صیّاد |
آیاچی : محافظت کننده ،حامی و پشتیبان ، دلسوز و غمخوار |
آیاز : از اسامی کهن، معنی اسم: تمیز ،روشن ،شب زمستانی بسیار سردی که آسمانش صاف ومهتابی باشد. |
آی بار : براق، درخشان نورانی و درخشان همانند ماه ، با هیبت ، ترسناک |
آی بَرک : درخشان همانند ماه، استوار و بی نقص، نیرومند، پایدار و باوقار |
آی دَنیز : « آی » و « دنیز » |
آیدین : روشن، واضح، درخشان، آشکار |
آیقین : آنکه از فرط علاقه مدهوش گردد، حیران، شیدا ،عاشق |
آی کاچ : ناطق، سخنگو، خواننده، شعر، شاعر |
آیما : به خود آمدن، بیدار شدن |
آیماز : غافل ،بی خبر ، بی رنج و غصّه |
Turkish names for boys |
|
اسم پسر ترکی با ا (الف) |
ائرتَن : شفق، صبح هنگام، فجر |
ائرکین : آزاد و رها، مستقل |
ائریشمَن : آنکه به هدفش رسد، نائل آینده، هم چنین به معنی ملحق شونده |
ائل : خلق، جماعت، انسانها، دولت، سرزمین وولایت، = ایل |
ائل آرسلان : شیر ایل و طایفه، جوانمرد و جنگاور میهن |
ائل آلان : فتح کنندۀ ممالک، کشور گشا |
ائل اوغلو : پسرایل وعشیره ،اولاد وطن ،پسربیگانه، غریبه، نا آشنا |
ائلبارس : پلنگ ایل (به مجاز قوی ایل و مردم) |
ائل باشی : رئیس و رهبر ایل، مدیر و راهنمای قوم و طایفه، والی |
ائل تَن : متناسب و سازگار با ایل و قبیله، تابع عادات و رسوم و آئین های متداول در ایل. |
ائل دار : دارای ایل وسرزمین و مملکت، ایلی که جا ومکانی دارد ،صاحب و حاکم قوم و خلق. |
ائل داش : هم ملیّت ، هم نژاد |
ائل سئوَن : دوستدار میهن وقوم ، خواهان خلق ومرز وبوم |
ائلسس : ندای ایل ، ندای خلق |
ائلشاد : حکمران ایل ، شادی وسرورمردم |
ائل شَن : مسرور وشاد شونده به همراه طایفه و ایل ، مایه شادی وسعادت خلق، خوشحال و شاد کننده. |
ائلمان : سمبل ونشانۀ ایل، همانطور که در اینستاگرام نام فارسی هم گفتیم ائلمان، این اسم زیبای ترکی پسرانه به معنی مانند مردم هم هست. |
ائل میر : آقاوسرورایل ،امیروراهبرورئیس طایفه وخلق |
ائل یار : دوستدار قوم ،یاور وپشتیبان ملّت |
ائلیاز : بهارایل ،مایۀ خرّمی ونشاط سرزمین |
ائلیگ : حکمران ،پادشاه |
ائوگین : همراه با تعجیل ، بدون تأخیر، عجولانه |
اَبروک : دارای ثبات و دیانت، صبور و استوار |
اَتابک : دایه، مربّی |
اَر : مرد، قهرمان، جوانمرد ودلیر، مورد اعتماد و مقید به کلام خویش (متعهد) |
اَرال : قهرمان ، آنکه جوانمرد وشجاع باشد |
اَرتاج : قهرمان تاجدار |
اَرتاش : جوانمرد |
اَرتان : مرکب است از دو کلمه «ار» و «دان» یعنی صبحگاه ،سپیده دم، هنگام شفق؛ اسمی که خیلی ها آن معادل آرتان و نام فارسی می دانند و نام برادر داریوش هخامنشی نیز بوده است. |
اَرتایلان : زیبا ، ظریف و باطراوت ، جوان خوش قد و قامت. |
اَرتَک : همچون مرد ،همانند قهرمانان |
اَرتَم : ادب و تربیت ، ارکان، درک و شعور |
اَرتوران : قهرمان توران زمین ، جوانمرد و پهلوان توران ، تورانی |
اَرتوز : انسان راستین، قهرمان حقیقی |
اَرچئویک : بسیار جلد وچالاک، تند وتیز، جوانمردی که سریع بجنبد. |
اَرچین : دارای ناموس وشرف، پهلوان و قهرمان حقیقی، جوانمرد واقعی |
اردالان : کسی که سریع ضربه می زند؛ شبیه اسم اردلان که اسم کردی پسرانه است و معنی موبد، پرهیزکار و جایگاه موبدان دارد. |
اَردَم : شایستگی، فضیلت، راستی |
اَرَز : سکوت و آرامش، خوشبختی، لذّت |
اَرسان : شهیر، معروف وشناخته شده؛ شبیه اسم آرسن است که ریشه عبری و پهلوی دارد. |
اَرسَل : دلیر همچون پهلوان |
ارسلان : شیر دلاور (=آرسلان) |
اَرسومَر : قهرمان سومری ،مردی که از تبار سومریان باشد. |
اَرسوی : آنکه ازتبار و نسلی قدرتمند و جوانمرد باشد. |
اَرسین : قهرمان و جسور باشد ،مرد باشد؛ جالب است بدانید اسم آرسین یک نام زیبای ایرانی نیز هست به معنی پسر آریایی. |
اَرشاد : حکمران دلاور |
اَرشان : دلاور نامدار ، جوانمرد شهیر؛ اسم آرشان در فارسی به معنی بسیار دانا است. |
اَرشَن : خوش بخت واقبال ، شادمان |
اَرکال : بیانگر آرزوی جسارت و دلاوری است. |
اَرکوت : انسان خوش یمن و مبارک |
ارگون : دلاور وقهرمان زمانه |
اَرگونَش : جوانمرد خورشید ، مرد آفتاب |
اَرگیل : جوانمردان ودلاوران ، مردان |
اَرَم : خواسته و آرزو ، رضایت داشتن |
اَرمان : مرد جسور و بی باک ،قهرمان |
اَرونات : انسان با نظم وترتیب، بااخلاق |
اَرییلماز : بی امان، استوار و باصلابت؛ لیست کامل اسم های ایرانی در NameFarsi.com |
اَزَگی : نغمه،آواز، آهنگ یا ملودی، مقام موسیقی ،اصول وشیوه |
اَژدر : اژدها، قوی و قدرتمند، مهیب و ترسناک، جسور |
اَفشار: آنکه کاری راسریع وصریح انجام و مشکلی را حل نماید،نام یکی از بیست و چهار طایفه اوغوزها |
اَمراح: دوست داشتن، شیفته و واله گشتن ،عاشق و شیدا شدن |
اَمران: دوست داشتن ،حُبّ،رفاقت کردن |
اوبچین: اسلحه |
اوجامان: بلند مرتبه ومعظم |
اوچار: آنکه قادر به پرواز کردن باشد |
اوچکان : پرواز کننده |
اوچکون : جرقه یا ریزۀ آتش |
اوچمان : خلبان ، پرواز کننده و اوج گیرنده |
اورآلتای : شبیه به تپه ، نظیر قلعه |
اوراز : هدیه ،بخت ، طالع |
اوراقان : جنگ جو ، ستیزکننده |
اورال : تپّه دار ، مکانی مرتفع نظیر تپّه |
اورام : محله ، راه عریض وپهن |
اوران : ندا،آوا قول والتزام ،هنر |
اورتاچ : قسمت،سهم،بخش |
اورخان : خان قلعه و دژ،خان اردو گاه ،خان شهر |
اورشان : نبرد ،ستیز ومبارز ،نزاع طلب |
اورقا : درخت بسیاربزرگ وتناور |
اورکمَز : بی باک ونترس ، جسور |
اورکوت : دژ یا قلعۀ مقدس، اردوگاه مقدس، استحکام شریف |
اورکون : ساختن مسکن برای خویش، ایجاد اقامتگاه |
اورمان : بیشه ،جنگل |
اوروز : هدف، بخت، طالع |
اوروش : نبرد، ستیز، جنگ، محاربه |
اورون : تخت وتاج ،مکان خصوصی وشخصی ،مقام و رتبه ای والا |
اوزان : شاعر مردمی ،عاشیق |
اوزتورک : ترک توانا و مجرب، شخص بسیارزیبا ، انسان قدرتمند و نرم خوی |
اوزحان : خان آزاد،خان مستقلّ وغیر وابسته، خان رستگارشده |
اوزگون : متأسف گشتن ،معذّب شدن |
اوزمان : بالغ شده ،تکامل یافته ،بزرگ شده ،رسیده ،متخصص ، خبره واهل فن |
اوزه ک : الماس ،جواهر |
اوسال : عاقل،مثمرثمر،باتدبیرمحتاط |
اوغان : خداوند، قادر، حکمران، خدای صلح و آشتی، قوی و نیرومند، کائنات |
اوغلا : جوان، جسور، قهرمان، جوانمرد |
اوغوز : نخستین شیری که ازسینه مادرتراوش میشود؛ یا همان آغوز، پاک آفریده، انسان ساده عادی |
اوفلاز : بسیارزیبا ،نفیس ،نجیب |
اوفلاس : مرتفع ،جسور،جوانمرد،بی باک |
اوقتای : اوکتای |
اوکار : پرنده ای است ماهی خوار با کاکلی به شکل تیر یا پیکان برسرش |
اوکتام : مغرور ،باوقار ومتین |
اوکتای : نظیرتیر ،قوی وقدرتمند ،خشمگین |
اوکسال : منسوب به تیر،همانند تیر |
اوکمان : کسی که همچون تیرسریع وتیزتند حرکت کند |
اولقون : بالغ ورشید، رسیده |
اولوتورک : ترک بزرگ، ترک قدرتمند |
اولوجا : بزرگ ،تاحدودی قدرتمند ونیرومند |
اولوسیار : یارویاورملّت |
اولوشان : مشهور، دارای نام و شهرت |
اومار : چاره، علاج ، امید |
اوموتلو : امیدوار، آرزومند، منتظر |
اومود : آرزو، توقع ،امید |
اومید : آرزو، آمال و خواسته |
اونال : صاحب نام، دارای شٲن ومنزلت؛ شباهت آوایی و معنایی به اسم آنیل دارد. |
اونای : مناسب، کارآمد، پسندیدن |
اون تورک : ترک شهیروسرشناس ،ترک پرآوازه |
اونساچ : اسم ترکی به معنی آنکه آوازه ونامش فراگیر باشد |
اونلواَر : مرد سرشناس ،جوانمرد صاحب نام |
اونور : باعظمت ، افتخار ، اعتبار و سربلندی ،نیرومند |
اویار : متناسب ، مطابق، نظیر |
اویقار : پیشرفته و متمدّن، متعالی |
اویقان : متناسب با چیزی یا کسی، هماهنگ ومطابق |
اویقو : تناسب، هماهنگی، تطابق |
اویقور : دارای تطابق، متّفق |
اویقون : متناسب،مطابق ،هماهنگ |
ایل آرسلان : شیرسرزمین و ایل، جسور وقهرمان |
ایل آیدین : « ائل » و « آیدین » |
ایل بای : والی ،امیرولایت |
ایلحان : پادشاه، حکمران، امپراتور |
ایلدیریم : صاعقه، آذرخش، تند و تیز، رعد و برق |
ایلقار : یورش، تهاجم، حمله، حرکت تند و تیز و عهد و پیمان |
ایلقاز : سلسله جبالی در شمال آناتولی |
ایلکین : اولین، نخستین، پیش ازهمه |
ایمگه : خیال، تصوّر، نشان وعلامت |
ایمیر : شفق، مقدّمه، بسیار نیکو وعالی |
اینان : باور کردن، اطمینان نمودن |
اینجه : چیزی که باظرافت و زیبایی بر رویش کار شده باشد، نفیس |
اٶتکم : از خود راضی ،متکبّر ،کلّه شق و مغرور، مرد پردل وجراَت |
اٶتکون : برتر، مقاوم و پایدار |
اٶجال : انتقام گرفتن، تلافی نمودن |
اٶدول : انعام ،بخشش وارمغان |
اٶرگین : تاج وتخت ،تخت سلطنت |
اٶزآک : سیّار ،جاری شونده |
اٶزال : خالص ،خاصّ،عصاره ،مایه |
اٶزبایار : بزرگترین ؛عالی ترین |
اٶزبیر : تک ،یگانه ،واحد |
اٶزَت : خلاصه ،چکیده و مختصر |
اٶزتک(اُزبَک ) : جسور، دلاور و پردل |
اٶزتورک : ترک مادرزاد و خالص ،ترک عزیز و دوست داشتنی |
اٶزداغ : متین وباوقار همچون کوه |
اٶزگور : آزاد،رها ،مستقل ،غیر وابسته |
اٶزمان : نزدیک به خود ،گرامی ،با شخصیت |
اٶکتَم : مغرور ،کله شق، جسور |
اٶکتو : مدح وستایش ،تعریف و تمجید |
اٶکمَن : بسیار ذکاوتمند ،مرد عاقل |
اٶگون : درک کننده ،دقیق،وهله یا نوبت |
اٶگونچ : شٲن وشرف ،مدح و ستایش |
اٶلچَن : سنجیده |
اٶلمز : فناناپذیر ،جاودان |
اٶنال : به پیش آمدن ،به عنوان رهبر وجلوه دار |
بودن ،پیشگویی نمودن |
اٶنجَل : پدران ونیاکان که پیش تر می زیسته اند ،گذشتگان ، راه گشا |
اٶندَر : رهبر، جلوه دار، راهنما، لیدر |
اٶنَری : عقیده و طرزفکر، پیشنهاد |
ادلار |
امره |
الشن |
الوین : سرآمد ایل و طایفه |
الیاد : به یاد اید، یاد ایل |
الین (اسم دخترانه ترکی به معنی هم نژاد، هم خون؛ برخی این اسم را اسم پسرانه ترکی می دانند، اما در بیشتر منابع نام ترکی برای دختر ذکر شده است. |
آیدین: اسم زیبای پسرانه همانطور که در قسمت اسم های پسر با آ گفته شد اسم آیدین به معنی شفاف، درخشان و درخشان چون ماه است. |
آیهان : آیخان (آی + خان) پادشاه ماه؛ از نظر آوایی مشابه اسم ویهان فارسی. |
اسم پسر ترکی Turkish names |
|
اسم پسر ترکی با ب |
بابک : بابای کوچک، نام یکی از قهرمانان آذربایجان |
بابور : دراصل ببراست حیوانی درنده و گوشتخوار از تیره گربه سانان |
بارقین : گشت و گذارکننده، آنکه راه رفته را دوباره باز نگردد. |
بارلاس : جنگاور،نبرد کننده،جوانمرد دلیر،قهرمان جسور |
بارلاک : پناه گاه،جان پناه،سر پناه |
باریمان : غنی،مالداروثروتمند |
باشار : ازعهدۀ انجام کاری برآمدن ،قادربودن،مهارت یافتن |
باشال : پیشرو،آنکه دررٲس سایرین باشد،ارشد |
باش قارا : صاحب قدرتی عظیم،رهبرقدرتمند |
باشکان : مدیر، سرپرست، رئیس و یا رهبر یک تشکیلات، |
مٶسسه، اداره ویا جمعیتی خاصّ |
باش کایا : صخرۀ عظیم ،قدرتمند |
باشمان : مدیر،رهبر،سرپرست |
باغاتور : دلیر،شجاع،جوان مرد |
باکمان : مفتّش،بازرس،ناظر |
بالازر : فرزندی همانند طلا،اولاد زیبا |
بالاش : فرزند کوچک |
بامسی : عقاب،پرنده شکاری،طرلان |
باولی : جوجه شاهین ویا بازاهلی شده ودست آموز |
بای : عالیقدر،عالی جناب،غنی ومالدار |
بایار : دارای نام وجاه، شهیر،بلند مرتبه |
بایازید(بایزید) : ارمغان الهی، پدری که خداوند عطایش نموده باشد، به معنی شخص کارآمد، با هوش و ذکاوت، توانا نیز هست. |
بای بَک : آقای بزرگواروغنی |
بایتور : بِیک ،همانند بیک،لایق حرمت،عالیقدر،ثروتمند |
بایتوک : دارا،غنی،ثروتمند |
بایرام : روز به یاد ماندنی مثل روز ملّی،تاریخی، دینی و … که به یاد بودش جشن بر پا گردد |
بایسان : دارای شٲن ومنزلت، بسیارمحترم، شهیر، بزرگوار، غنی |
بایول : برگزیده،لایق حرمت،مُعَظّم،غنی ودارا |
باییر : تپّه ،دامنه کوه، کوهپایه، گذرگاه، باریکه تنگ و درازبین دوکوه |
باییندیر : آنکه به حدّ تکامل وتعالی رسد،ترقی کننده |
بَرکمان : نیرومند و قوی، انسان استوار و مقاوم |
بَرکیش : سالم و بی نقص بودن، سفت و سخت شدن |
بَرگین : مقاوم واستوار، محکم و پابه جا، بی نقص، نیرومند |
بَکمات : متشکل ازکلمات «بَی» و«محمد» است از اسامی متداول درمنطقه ترکمنستان. |
بَکمان : محکم، استوار، سخت، مقاوم و سالم، انسان نیرومند |
بن تورک : من ترک هستم (دلیر، جسور و جوانمردم) |
بوداق : شاخه هایی که ازتنه درخت رشد می کنند، تَرکه |
بوراک : کویر، مکان غیرقابل کشت و زرع |
بوران : کولاک، باران شدیدی که همراه با رعدوبرق، بارد، برف و بوران، هوای برفی |
بورقوت : نوعی شاهین شکاری |
بورکوت : عقاب |
بولات : فولاد، پولاد |
بولاق : چشمه یامنبع آبی که از زمین جوشد |
بویسال : وابسته و مرتبط با قد و قامت، راست قامت |
بویسان : راست قامت، رشید وبرازنده، خوش قد و بالا |
بَی : حاکم یک مکان، رئیس، سردَمدار، تحصیل کرده، داماد، بعضاً به جای عناوین آغا و جناب. |
بَیاض : کاملاً سفید |
بیلتان : عالم، آنکه بواسطۀ دانش و معرفتش کسب شهرت نماید. |
بَی لَربَی (بیگلربیگ) : عنوانی بود که درقدیم به حاکم یک ولایت اطلاق می گردید، والی، ناظر. |
بیلسای : به خوبی آشکارشونده، آنکه بدلیل معلومات و دانشش شناخته شود. |
بیلگن : صاحب معلومات وسیع، عالم ، باسواد |
بیلَن : داننده ، دانا، فهمیده ، صاحب قوۀ ادراک و شعور، متوجّه شونده، خبردار |
بیلیک : علم، سواد و آگاهی |
بٶیوک : آنچه که از لحاظ حجم، تعداد، مقدار و مقیاس بزرگ و درشت باشد، حجیم، دارای اهمیّت. |
|
اسم پسر ترکی با پ |
پاشا : فرمانده کل قوا، متین و باوقار ، کوتاه شده پادشاه؛ خیلی ها پاشا را اسم فارسی پسرانه می دانند. |
پاکمان : انسان پاک وصاف، بی گناه |
پَک آلپ : جوان متین و با وقار، قهرمان استوار و مقاوم |
پَک اول : محکم وقوی باش |
پَک شَن : بی نهایت شادمان ومسرور |
پَکین : کسی که موردشک وسوءظن سایرین نباشد، به وضوح نمایان شونده. |
|
اسم پسر ترکی با ت |
تئزآل : جَلد و چالاک، سریع و چابک |
تئزآی : ماه عجول، ماهی که درابتداآید |
تئلمان : زبانشناس، ادیب |
تاپار : پرستش کننده، عبادت کننده |
تارکان : پراکنده، پریشان ،پاشیده شده |
تاشکین : سیل،داشقین، جوشان و خروشان |
تالای : اقیانوس، دریا، رودبزرگ، دریای بزرگ |
تالو : برگزیده شده، ممتاز،پسندیده،زیبا |
تامال : کامل وبی نقص،یکپارچه،مکمل |
تامقا : مُهر،نشانه،علامت |
تان : شفق،سپیده،دم،معجزه |
تان آیدین : سفید شدن افق |
تان پینار : چشمه یا منبع آب غیرعادی،چشمه فجر |
تانری وئردی (تاری وردی) : عطاشده ازجانب خداوند،بخشیده شده ازسوی پروردگار |
تان سئو : شیفته وعاشق معجزه ها |
تان سئوَن : شیفتۀ عجیب |
تانیل : شهیر،سرشناس ومشهور |
تایاق(دایاق) : پایه، بنیان و اساس، تکیه گاه |
تایان : تکیه دادن، مطمئن بودن |
تایلان : خوش قد و قامت |
تایماز : پابرجا، استوار |
تَجَن : بُز کوهی |
تک سوی: از نسل و ریشه ای واحد، خالص |
تَکفور : حاکم امیر، حکمران |
تَکیل: تنها، واحد، مفرد، تک |
تَکین: واحد،یگانه،بی همتا،مفید |
تموز: تابستان |
توپراک: خاک، زمین، اَرض، سرزمین |
تورال : ثابت، نامتغیّر، ماندگار و زنده |
تورقان : سالم وتندرست، سرحال وفعال |
تورک آرسلان: شیرقوی وقدرتمند، ترکی که چون شیر قدرتمند و قوی باشد. |
تورک (ترک) : نیرو ،قوت، قدرت، قوی؛ معنی واژه تورک (ترک) |
تورک سوی : صاحب اجداد و نیاکان ترک |
تورک ییلماز : ترک جسوروبی باک |
تورَل : مرتبط باحق وعدالت،عادل |
توزون : صبوروحلیم،لایق وشایسته،درست،مطابق ودارای تناسب، منتظم |
توغار : سمت مشرق،خاور |
توغان : عقاب |
توکتاش : سنگ عظیم وبزرگ،دارای استقامت،مقاوم |
توکتای : مقاومت کننده،بردباروصبور |
تولقا : کلاه خود،کلاه آهنین |
تونچای : محکم وسفت وسخت،مقاوم وقوی |
تویقان : شاهین،لاچین |
تیلاو : بهادرودلیر |
تیمور : آهن، غیرشکننده |
تٶرَل : متناسب بااخلاق |
تٶکمَن : زیبا،برازنده |
|
اسم پسر ترکی با ج |
جئیحون : نام قدیمی رود« آمودریا»، خروشان و جوشان |
جوشار : به هیجان آینده، ازخودبی |
خودشونده،خروشنده، لبریز و مالامال، غرّان |
جوشغون : جوشان وخروشان، همواره |
درهیجان، غرّنده، لبریزشونده، سریع و شتابدار |
|
اسم پسر ترکی با چ |
چئویک : چالاک وزیرک، چابک، جَلد، سرزنده، ماهر وز بردست، تندوتیز، محکم و نیرومند و استوار |
چاپار : قاصد، پیک، هم چنین به معنی خالدار، لکه دار، دارای پوست ومویی سفید، زالی. |
چاپکان : آنکه دائم در حال حرکت باشدو یک جا نایستد، مهاجم |
چاچا : کماندو،دونده ،دریانورد با تجربه و ورزیده (به اصطلاح گرگ دریا) |
چارمان : انسان خنده روومتبسّم ،بشّاش ومهربان |
چاروم : درخت چنار |
چاغماق : شعله شونده،جرقه زدن،فندک،آلتی که ایجاد جرقه کند |
چاقین : آذرخش، صاعقه |
چاکار : دیوارقلعه، رعدوبرق |
چالیش : نبردوجنگ، مبارزه، محاربه |
چام : درخت کاج |
چانتای : همانند شفق، نظیرشفق، زنگ ،دارای صدایی مانندزنگ |
چانقا : نوعی تله، دام، پنجه، نجیب، با اصال و نسب |
چاولان : آبشار، شلاله، معروف، چاوالان |
http://NameFarsi.com |
چاووش : راهنما، جارچی، گروهبان در ارتش، سرکارگر |
چای : رود |
چووغون : بوران، کولاک و برف شدیدی که سرعتش از یکصد و بیست کیلومتر در ساعت تجاوز کند. |
چینار : درخت چنار |
|
اسم پسر ترکی با ح |
حاق تان : آنکه راستین و درستکارباشد ، منصف، جانب حق، طرفدار حق و حقیقت. |
|
اسم پسر ترکی با خ |
خاقان به معنی خان بزرگ، خان خانان، شاهنشاه و امپراتور |
خان : سلطان ، شاهنشاه ،حکمران |
خانیم ناز : نازنین و دوست داشتنی چون خانم ،خانم با ناز و غمزه |
خَزَر : گشت وگذارکننده،آنکه درحال سیروسیاحت باشد، کسب نیرو ، پیشرفت کننده، تولید کننده |
|
اسم پسر ترکی با د |
دئوریم : انقلاب،دگرگونی،تحوّل وتغییرریشه ای |
داشقین : طغیان آب از حاشیه دریا به اطراف، سیل، خروج خروشان سیلاب از بستر و احاطۀ اطراف |
داغ تکین : نظیرکوه، استوار و پرعظمت چون کوه |
داغلارجا : همانند کوه ها، به اندازۀ کوه ها |
دانیش : علم، معلومات و اطلاعات، سواد |
دانیشمان : مشاور، رایزن، طرف شور و مشورت |
دَمیر : آهن، سخت ومحکم، استوار ومقاوم |
دَنک : برابر و متعادل، متوازن ومتناسب |
دورال : تغییرناپذیر، باقی ماندن به همان حالت |
گذشته،کاملاساکت وبی صدا |
دوران : زیست کننده،آنکه زندگی کند و وجودش مشهود باشد،ماندگار |
دورسون : بقا،ماندگاری وحیات،دراغلب موارد برای فرزندان مذکری که خواهان بقایشان بودند |
دورو : صاف وتمیز، زلال ودرخشان، روشن و تابناک، عاری از هر نوع آلودگی. |
دوروک : رٲس، نوک، قله، بلندترین نقطۀ درخت، پاک، آشکار، تابناک. |
دورول : پاک شدن، صاف وزلال گردیدن |
دوغرو : راست و درست، حق، صاف وزلال، آبرومند، عاری ازخطا و سهو، جهت مستقیم، استقامت |
دومان : مه، آلودگی و دود، پرده، غمگینی، غصه و کدورت، اغتشاش و اختلاف، عدم درک متقابل. |
دونات : لباس پوشانیدن، تزئین نمودن، تجهیز کردن. |
دویار : درک کننده، احساس کننده، حسّاس |
دویال : حسّاس، نیروی ادراک و فهم دقیق، توانا در تشخیص و تمییز سریع و بهتر |
دَوین : جنبش و تکان، حرکت کردن، پیشرفت کردن، ترقّی و تعالی |
دیریم : حیات، زندگی |
دیزمَن : شاعر، سراینده |
دیل چین : متناسب و هم وزن بااسم «ائل چین» ساخته شده است، ازبرای دل، به خاطردل |
دیلمَن : آنکه مسلط به زبانهای زیادی باشد |
دٶنمَز : با ثبات، صبور و پایدار، آنکه به باورهایش جامۀ عمل بپوشاند، مقید به کلام خویش، راسخ و مصمم. |
|
اسم پسر ترکی با ز |
زاغانوس : پرنده ای از تیرۀ شاهین |
|
اسم پسر ترکی با س |
سئودالی : دلباخته و عاشق، سودا زده |
سئویک : دوست و رفیق |
سئویگ : عشق، محبّت، مهربان، مفتون |
سئیحان : جاری و روان، خروشان، جوشان |
سارمان : قوی هیکل، تنومند |
ساغ آی : سالم و نیرومند، محکم واستوار، زنده، مقاوم |
ساغمان : مقاوم ،دارای استقامت |
ساغون : پیمانه،وسیله اندازه گیری |
سالار : سردار،رهبرورئیس،بزرگ ومهتر،فرمانده؛ اسم زیبا و محبوب ایرانی |
سانال : جذاب، شهیر، نام دار |
سانلی : لایق حرمت وگرامی داشت، از اسم های محبوب در اینستاگرام NameFarsi |
ساوورال : آنکه برسخن وقول خویش پایبند باشد. |
سایان : کسی که به سایرین احترام گذارد، درخورحرمت، برخی ریشه اسم سایان را کردی نیز می دانند. البته کم نیستند اسم های ایرانی که ریشه ترکی، کردی و فارسی و … دارند اما اکثرا معنی یکسانی دارند. |
سای دام : شفّاف،عاری ازعیب و نقص |
سایمان : حسابدار، محاسب |
ساییل : محترم، گرامی، معتبر |
سنجر: سَنجَر : نشاندن و شکافتن، غلبه کردن و فائق آمدن. |
سولدوز : ستارۀ آب، نام قدیمی سیّارۀ عطارد یاتیر |
سونگو : سرنیزه تعبیه شده دردهانۀ لولۀ تفنگ، زوبین، نیزه کوچک |
سٶنمَز : همیشه روشن وشعله ور، آنکه تا ابد بسوزد و پرتو افشانی کند. |
سهند : اسم محبوب ترکی برای پسر، سهند نام کوهی است مشهور در ولایت آذربایجان نزدیک تبریز، برخی اسم سهند را محکم و پا برجا معنی کرده اند. |
|
اسم پسر ترکی با ش |
شاکیر (شاکر) : شکرگزار |
شانار : نام دارو شهیر، پراُبُهّت |
شانال : صاحب نام وجاه، شهیر |
شانلی : مشهور و صاحب نام ،دارای شٲن وشهرت، صاحب رتبه و مقام، اسم ترکی زیبا |
شاهلار : سلاطین ،حکمرانان ،پادشاهان |
شاهین : پرنده ای شکاری و تیز با منقار کوتاه کج و اگر اهلی گردد درشکارمورد استفاده قرار می گیرد. |
شَن سوی : کسی که ازنیاکان و تباری خوشبخت باشد. |
شوبای : مرد قوی و سالم و استوار |
شیراوغلان : پسری نظیرشاه |
شیمشَک : صاعقه، رعد و برق، آذرخش |
|
اسم پسر ترکی با ق |
قاپلان : پلنگ |
قاچای : دونده، جَلد و تند و تیز |
قاراتان : قبل ازسپیده دم، پیش ازشفق صبح ، قبل از طلوع آفتاب |
قارادَنیز : دریای سیاه واقع درشمال کشور ترکیه |
قارتال : عقاب،قدرتمند وقوی |
قایا : صخره، پرتگاه |
قوباد : درشت و ناخوشایند، نام وزون و بی ریخت، زُمُخت |
قوتاد : شاد ومسرور باشد |
قوتال : نیک بخت،شادمان وخوشحال،مسروروبا نشاط |
قوتلو مارال : ماده گوزن مقدس وخوش یمن |
قوچاق : جوانمرد،جسورونترس،دلیروشجاع،مردانه،سخاوتمند |
قورخماز : بسیارنترس وبی باک |
قورقود : دارای هیبت وشکوه،وحشت برانگیز،تندخو وخشن |
قیلینج : شمشیر، قیلیج |
|
اسم پسر ترکی با ک |
کاراچور : شمشیر ، کمر |
کامو : تمام، عام، اجتماع، عموم |
کانیت : دلیل وبرهان، مدرک، ثبوت |
کایان : آب پرسرعتی که ازکوه جاری شود، سیل شدید کوهی، بهمن. |
کَسکین : تیز،برّنده، تیغ |
کوجامان : بسیار بزرگ، درشت جثّه |
کورال : قانون و قاعده،نظام وضابطه |
کورجان : گداخته |
کورشون : عنصرسُرب |
کولک(کولاک) : باد و طوفان، کولاک |
کونای : نشاط وسرور، شادمانی، فرح، خورشید، آفتاب کوچک. |
کونتای : محکم، نیرومند و مقاوم |
کیپَر : دلاور و جوانمرد نمونه |
کیوانچ : اعتماد نمودن، احساس غرورکردن، افتخار، شادمانی |
کٶک سان : دارای اصل و تبار |
کٶک سَل : ریشه ای، پایه ای و اساسی |
اسم ترکی پسر Turkish boy name |
|
اسم پسر ترکی با گ |
گالان : در ادبیات ترکی به معنی جاوید ، ماندگار |
گَرمَن : قلعه، بارو |
گَزگین : گردشگر، توریست |
گورسئل : سیل دمان، آب جاری خروشان وپرسرعت،،سیلاب |
گورسان : صاحب شهرت وحرمت بسیار، شهیر ونامدار |
گورساو : بسیارسالم واستواروسرزنده |
گول اوغلان : پسری همچون گل،گل پسر |
گول مان : انسان خوشایند ونیکو چون گل،دوست داشتنی چون گل |
گونئی : سمت جنوب،مکان آفتابگیر |
گون ایشیق : نور و درخشش خورشید |
گوندَن : تابناک ودرخشنده همانند آفتاب،پارۀ خورشید،مهربان |
گون دَنیز : « گون » و « دنیز » |
گون شَن : خوشبخت |
گون یاز : آفتاب بهاری |
گٶک سئوَن : دوست دارنده آسمان |
|
اسم پسر ترکی با م |
مانچو : اعاده کردن، حق کسی را باز گرداندن. |
مَحَمَّد : = محمد که ریشه البته عربی دارد، اما در ترگی تلفظش کمی متفاوت است، به معنی ستوده، بسیار خوشایند، پسندیده. |
موتسان : کسی که خوشبخت و سعادتمند محسوب می شود. |
|
اسم ترکی پسر با ن |
نورپاشا : پاشای نورانی |
نویان : سرکرده، فرمانده، شاهزاده، اصیل زاده، نجیب صاحب اصل و نسب؛ اسم نویان از اسامی محبوب در اینستاگرام نام فارسی http://instagram.com/NameFarsi |
|
اسم ترکی پسر با و |
وورغون : دلباخته وشیفته،مفتون،شیدا،فریفته وواله گشته |
وولکان : کوه آتشفشان |
|
اسم ترکی پسر با ی |
یئتکین : تکامل یافته ، بالغ شده، مجرّب. |
یئنَر : غالب ، پیروز و چیره |
یئنیلمَز : آنکه هرگزشکست نخورده، ملغوب نگردد، صاحب دیانت. |
یاربَی : دوست و یاور بیک و آقا |
یاردیمجی : کمک کننده ، مدد دهنده |
یارقی : عدالت، رٲی وحکم ،شعور |
یارقیچ : حاکم ، قاضی، داور |
یازقی : سرنوشت ، بخت و طالع ، تقدیر |
یاشموت : جوان خوش یمن و مبارک و خجسته ،خوش بخت و اقبال. |
یاغیز : سیاه، مایل به سیاهی،خاک |
یاکار : سوختن، شعله ور گشتن |
یاکان : سوزاننده، آتش زننده |
یالچین : صخره بسیار محکم و مقاوم و راست، صخره قائم و تیز |
یالمان : تپّۀ قائم و تیز، قلۀ کوه |
یالین : شعله، درخشان، درخشش آذرخش. |
یامچی : نامه رسان، چاپار، پیک ، قاصد. |
یانار : شعله ور، آتش افشان، آتشین. |
یورد : وطن، سرزمین، مملکت یا ولایت. |
یوکسَک : والا، بلند، فوق، عالی. |
یولاچ : رهبر، راهنما، ایلچی، پیامبر. |
یول بارس : پلنگ |
ییگیت : جوانمرد، جسور، شجاع. همانطور که در بالا نیز دیدید خیلی از اسم های ترکی پسرانه معنی جسور دارند. |
ییلماز : انصراف ناپذیر، کسی که از گفته اش عدول نکند، بی باک. |
یٶنتَم : مِتُد، روش و اصول، قاعده |
یاشار : عمرکننده، زندگی کننده، اسم محبوب ایرانی
|