- پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۵۹ ب.ظ
مهم نیست بقیه چی میگن!! مهم قلب منه؛ که برای تو فقط میتپه
گناه کبیره یعنی نبودنت به وقت نیاز
موندنی ترین عشقی رو طاقچه دلم
یک نفر از جنس احساس تو میخواهد دلم یک نفر مثل خودت، اصلا " تو " میخواهد دلم
ما به هم دیگه قلبامونو دادیم همه چی خوبه وقتی با همیم
برای تو در اوج این عاشقانه خاص نیستم ولی همین من معمولی عجیب دوستت دارم دنیامی عشقم
خوشحالم وقتی قلبم به قلب تو نزدیکه
زندگی بدون تورو بلد نیستم
هیچی مثل نگاهت به من آرامش نمیده
مثل تو که میتونی منو آروم کنه با حرفاش
و تو تنها دلیل تپیدن قلبمی
خوشبختی یعنی ❣ اون چیزی رو که داری دوست داشته باشی❣ مثلا من کنار تو خوشبختم عشقم ...❣ همین که کنارمی ❣ و حال دلم با تو خوبه ❣ خودش خوشبختیه
چه نسبتی باهاش داری رفیقمه نه هم دردمه پشت پناهمه راستش همه کسمه
لحظه لحظه بیشتر با تو آرامشو فهمیدم
همسرم
“تو”
قشنگ ترین
تیتر زندگی من هستی…!!!
شبی را
سکوتی را
ریزش یک قطره اشکی را
برایت آرزو دارم…!
که شاید یاد من باشی
یه جمـله ای هسـت
که همیـشه ورده زبونمـه
“دوستـت دارم”
هـر چنـد…
واسـه وجوده با ارزشـت
خیلـی کمـه
بی تو با قافله ی
غصه و غم ها چه کنم؟!
تار و پودم تو بگو
با دل تنها چه کنم ؟!
بزن بارون ڪہ دلتنگم
ڪہ دلگیرم
ڪہ من بیعشق میمیرم
بزن بارون بازم نمنم
واسہ زخمم بشہ مرحم
در ببندید و بگویید که من
جز از او همه کَس بگسستم
کَس اگر گفت چرا؟ باکم نیست
فاش گویید که عاشق هستم..!
شادی و غم منی بحیرتم
خواهم از تو، در تو آورم پناه
موج وحشیم که بی خبر ز خویش
گشتهام اسیر جذبههای ماه
و عمق عشق
هیچگاه شناخته نمی شود
مگر در زمان فراق…
جبران خلیل جبران
فقــــــــــط بـراے تـو
“ساڪتــــــــــم”
نہ اینڪہ فرامـوشتــــــــــ ڪرده باشـــــم
صبـــــر ڪردم ببینــــــم تـو هـــــم
دلتنگــــــــــم مے شـوے
هر شب…
پنجرہهای ملکوت آسمان،
بسوی قلبها گشودہ می شود…
الهی امشب!
ﮐﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ قلبہای ما ﺑﺰﺩﺍﯼ
و نور ایمانت را
درقلبهایمان جاری کن
زنانه عاشق شو ؛
مردانه از عشقت محافظت کن ؛
و کودکانه سالهای سال
عشقت را تازه نگهدار . . .
وقتی تنهاییم دنبال دوستیم
پیداش که کردیم دنبال عیبهاش می گردیم
از دستش که دادیم
درتنهایی دنبال خاطراتش میگردیم
تمام درد من این است که . . .
تو هرکاری هم که انجام دهی،
بازهم برای من بهترینی . . .
می خواهم دوستت نداشته باشم
اما نمیتوانم . . . !
و این تنها جاییست
که خواستن
توانستن نیست . . .
درسته می تونی بدون خیلی چیزها زندگی کنی،
اما بدون عشق نمی تونی…!
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم
و به آوازی گوش میدادم
که در ان دلی میخواند
من تو را
وی را
کسی را دوست می دارم !
مثل گل های ترک خورده کاشی شده ام !
بعد تو پیر که نه ،
من متلاشی شده ام . . .
مهدی نظام آبادی
دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی.
دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی.
دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی.
دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی.
زندگی بسیار کوتاه تر از آنست
که بخواهیم بعضی از کلمات مهم را ناگفته نگه داریم !
مثل دوستت دارم
این دنیای کوچک و هفت میــلیارد آدم..؟!!
یعنی تو باور میکنی ؟
شمرده ای؟
کی مرده ست ؟
دیده ای کسی آدم بشمرد ؟
بـــاور نکن !!!
همه ی ی دنیــا فقــط تـویی…
ما آزمودهایم
در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید
از این ورطه رخت خویش . . .
به دوست داشتَنت مشغولم . . .
همانند سربازی که سالهاست ؛
در مقری متروکه ،
بی خبر از اتمام جنگ ، نگهبانی می دهد !
یک زن
مگر چقدر قدرت دارد
در بزند
و کسی در را برایش باز نکند
یک در
مگر چقدر قدرت دارد
بسته بماند
وقتی زنی عاشق
در را میزند
به چه مشغول کنم
دیده و دل را که مدام
دل تو را می طلبد،
دیده تو را می جوید . . .
مرا حاجت به طبیب نیست
ان دم که نگاهم به نگاه چشمان زیبایت گره می خورد.
نازنینم : مگیر نگاه مسیحایی ات از من
که زندگی را در رگ هایم جاری میسازد
تا گرمی آغوش تو هست
ایمان نمی آورم ،
به آغاز فصل سرد . . .
هم آگه و هم ناگه مهمان من آمد او
دل گفت که کی آمد جان گفت مه مه رو
او آمد در خانه ما جمله چو دیوانه
اندر طلب ان مه رفته به میان کو
دلم بهانهگیر شده
زندگی می خواهد
عشق می خواهد
سفر می خواهد
هوای تازه میـــخواهد
قشنگی می خواهد
نه
هیچکدام از این ها را نمی خواهد
خوب من…
دلم تو را میـــخواهد…..
قفس یعنی دهان من
وقتی زبانم
روی اسم تو قفل می شود . . .
عمری به هر کوی و گذر
گشتم که پیدایت کنم
اکنون که پیدا کردهام
بنشین تماشایت کنم…
من، جایِ تمام کسانی که دلتنگ نمیشوند برایت !
من، جایِ تمام کسانی که بی تابِ چشمهایت نیستن !
من، جایِ تمامِ کسانی که گفتند دوستت دارم و تو ماندی و ان ها نماندند!
من، جایِ تمامِ – یادم تو را فراموش – ها
من، اصلا جای خودِ خدا هم دلم برایت تنگ شده
یه وقتایی لازمه یکی کنارت باشه . . .
کاری نکنه و حرفی نزنه ها !
فقط باشه . . .
دلم
اسارتی میخواهد
از جنس تو . . .
مثل حبس شدن گوشه آغوشت !
فرشته رضایی
درد داره…
یکی میشه…
همه ی ی زندگیت…
ولی هیچ جای …
زندگیت …
حضور نداره…
و عشق
پزشک حاذقی است !
که نسخه ی تمام درد هایم را
لابلای موهای تو پیچید . . .
کنارم که باشی…
خورشید هم به بودنت..
حسادت خواهدکرد..
دیگر..
ماه را..
نمیدانم..!!
تنهایی
سطر آخر شعرهای من است
همیشه
دلتنگی
اشک
آه…
پایان تمام عاشقانه های دنیا
غم انگیز است
با من برقص حال و هوایت عوض شود
طوریکه عاشقانه فضایت عوض شود
اسم مرا بگو، که به معنای تازه ای است
هر دفعه ای که لحن صدایت عوض شود
خوشبختی یعنی
درخاطر کسی ماندگاری
که لحظه های نبودنت را
با تمام…
دنیا معامله نمیکند
تو را نه عاشقانه
نه عاقلانه
و نه حتی عاجزانه
که تو را عادلانه در آغوش میکشم
عدل مگر نه ان است که هر چیز سر جای خودش باشد؟؟!
روزی به تمام این بی قراری ها می خندی
و ساده از کنارشان می گذری”
این قشنگترین دروغی ست
که دیگران
برای آرام کردنت به تو میگویند…!
ساحل دلت رابه خدا بسپار ؛
خودش قشنگ ترین قایق
را برایت می فرستد
پایان شب من باش ؛ چون جاے درنگے نیست
جز عشق براے ما ؛ پایان قشنگے نیست …
تلافی کن تمام نبودنت را
وقتی تمام راه ها
بن بست بود
مرا به خیابانی بی انتها
مهمان کن…
کوتاهی زمان را وقتی فهمیدم که در کنارت بودم ؛
و طولانی بودن ان را وقتی فهمیدم که در انتظارت بودم ؛
حالا که من دلتنگم زمان ایستاده …
ز تمام بودنی ها
تو همین از انِ من باش!
که به غیر با تو بودن
دلم آرزو ندارد..!
حال من
دماسنـــج حال توست
وقتی خوبی
گرمتریڹ آغوشها را در آستین دارم
بد ڪه باشد حالت
خودم ڪه سهل است
تمام دنیا یخ میزند از
سردی لبخنــدم
بیا واژه ها را عوض کنیم
“شبت بخیر”
دیگر حلاوتِ قبل را ندارد
بیا آرزوی دیگری کنیم برای هم
مثلا بگوییم
“شبت بی فکر”…
تنها چیزی ڪ برام گذاشتی
خجالت کشیدن
از آدمایی هست که از تو
در مقابلشون دفاع میکردم…
کمی برایم
عشق دم کن
عطر عاشقانه اش
با من
قند بوسه هایش
با تو …
عشق همان عطری ست
که از تو بر شانه ام می ماند
عطر نیستی که پریدن بدانی
تو را از من بشویند
آب میروم..
خیلى زیباست
کسى رو پیدا کنى که
باعث بشه مشکلاتت
رو فراموش کنى
تو را دوست میدارم
بی آنکه بدانم تو ضرورتِ منی
آب را که مینوشی
هوا را که میبلعی
نمیفهمی جیرهبندی چه مکافاتیست
تنها در نبودِ تو بود
که فهمیدم
دوست داشتنِ تو
مایهی حیات من است…
برقِ چشمانِ تو کورم کرد که جز خودت… هیچکس را نبینم !
هر صبح …
بوی تو می دهد پیرهنم !
بس که تمامِ شب ،
تنگ در آغوش گرفته ام ؛
خیالت را …!
در دنیای من یک تو کافی ست
تا بهشت را همین حوالی خودم
شانه به شانه ی دوست داشتن تو
تجربه کنم …
تو نهایتِ عشقی
نهایتِ دوست داشتن
و در لابلای این بی نهایت ها
چقدر خوشبختم
که تو سهم قلب منی
ما دو نفریم
دو نفر برای همه چیز
برای دوست داشتن
برای درد کشیدن
برای ساعتهای خوشی
دو نفر برای بردن و باختن
تنها دو نفر …!
زندگی را باید کنار گذاشت
گاهی حواس را پرت میکند
آدم باید شش دانگ حواسش
به دوست داشتن تو باشد
دوست داشتنِ تو
بذری ست که هیچ گاه
هیچ زارعی قادر نیست
مطابق آن را در جهانم بِکارَد
دیوار دوست داشتن کوتاه نیست
اما تو اگر بخواهی تا ثریا
برای دوست داشتنت قَد میکشم
فرقی نمی کند
جمعه باشد یا نباشد
برای من هر روز
همه چیز تعطیل است
غیر از دوست داشتنِ تو
اگر نهایت دوست داشتن در قطره هاى باران باشد. من دریاها را به تو تقدیم مى کنم
عاشقانه هایم را بخوان و بدان؛
دوست داشتن نه عقل میشناسد و نه منطق..
فقط یک “من “میخواهد و یک تو
فصلِ سرما می آید
زمستان را میگویم
امّا تا آغوشِ تو هست
من گرمِ گرمم
حضورت حتّی نظـمِ
روزهاى هفته را بر هم زده
میبینی جانم ؟ کنارِ تو
جمعه با آن همه دلگیرى اَش
شیرین ترین روزِ هفته شده است
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود…
از خواب صبح دل خواهم کند
اگر صدای تُ
هر روز
جای ساعت
عاشقانه در گوشم زنگ بزند
خوب نگاه کن
تنها اندکی از تــو
تمامِ من را دگرگون کرده است
گرمای مردادیِ تنِ تو
نفس هر کسی را میگیرد
و من چه عاشقانه
گرم میشوم ، میسوزم
و دوباره هر مرداد
عاشقت میشوم انگار
اوج میگیرم
با یک دوستت دارمت
تا آنجایی که دست هیچ غمی
به دلم نمیرسد
لای موهایت تنها نُتی ست
که اگر به دستم برسد
تمامِ موسیقی های
عاشقانهی جهان را با آن می نوازم
مگر تو
چقدر عمیق بودی
که من اینطور
در تو غرق شده ام
شنبه
صبح دیگریست
اگر با تو آغاز شود
و گرنه اندوه ملال آورِ
تکرار تمام روزهاست
خــم ابروی ” تـــو ”
ســــرمشـــــــــــقِ کــدام اســـتاد اسـت
که خرابـــات دلــــم
در پی او آباد است
پلک میزنی، جهانم زیر رو میشود
موهایت را باز میکنی، طوفان میشود
میخندی، بهار میآید
دیوانه منم که خانهام را
روی گُسلِ خطرناکِ تَنِ تو ساختهام
عشق
همین است
همین که
یک ذره از تو
میشود تمام من
وقتی می گویی شب بخیر
تمام دردهایم را زیر بالشم می گذارم
و با خیال راحت،
آماده ی پرواز
در رویای تو می شوم
به عشقت تا ته دنیا
به جنگ هر کسی میرم
چه تقدیری از این بهتر
که از عشق تو میمیرم
عشق همین است
تنت میرود و دلت جایی میان
دست های کسی تا ابد جا میماند
کسی که بتواند برایت خانه ای بسازد میان چهار خانه های پیراهنش
آغوشش امنیتِ محض است …
معشوقه کسی باش
که مرد بودن از نگاهش پیدا باشد
نمی شود عاشقت نبود…
نمی شود!
باید بودنت را محکم بغل کرد…
این پرستیدنی بودنت
به خدا رفته
بی تُ …
مرداد، “فقط”
داغِ دلِ خاطره هاست
خاطراتت ،
زیبا ترین چیزیه که تو قلبم نگهداری میکنم.
پاک ترین هوای دنیا
همان لحظه ای ست که
دلهایمان
هوای همدیگر را مـــی کند
چقدر سینه جای کوچکی است،
برای نگهداری از قلبی که مدام توُ را می تپد !
ڪوتاه مےگویم ؛
دوستت دارم
امّا …..
از دوست داشتنت …
ڪوتاه نمےآیم
می گویی دوستت دارم….
هوا بَرَم می دارد…
سبک می شوم…
می شوم پَر قو…
آن قدر بالا می روم که …
آسمان آغوش تُ …
می شود سرزمین عاشقانه هایم
در زیباترین عاشقانههای جهان ،
همیشه “قلب” یک زن در میان است !
زن اگر نباشد ، پرندهی شعر
در شاخه های دفتر هیچ شاعری ،
پر نمیزند …!
من از تو
عبرت نمی گیرم
بگذار بارها تجربه ات کنم ..!
•عاشق تر میشہ دلم
•وقتے چشماش بہ چشمام
•زل میزنہ
نمیدانم چرا،
به دستهایَت که میرسم
دیگر نمیتوانم
از تو دست بِکِشَم!
ولی هیچ چی بهتر از«بغل»برای دلتنگی جواب نیست!
اگر علاقه ام نسبت به تو را
بخواهم قصه کنم،
میشود یک کتاب عاشقانه ى
هزار صفحه اى…
جای پای نفست
مانده به صحرای خیال
ای فراسوی تجسم
به دلم جاداری!
تو به تحریکِ فلک، فتنهیِ دورانِ منی!
من به تصدیقِ نظر، محوِ تماشایِ توام…
بوسه نه،
خندهی گرم از دهنت کافی بود …
این همه عطر چرا ؟
پیرهنت کافی بود