- سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۴۱ ب.ظ
چه کنم با دل خود؛با تـــــــو بمانم یا نه..؟
با صدای غزلم از تو بخوانـــــــــــــم یا نه..؟
در نبود تو اگر؛شخص غریبــــــــــی آمد..؟
من به امید تو از خویش برانـــــــم یا نه...؟
مانده ام بار دگر باز شوی همـــــدم من...؟
میدهی باز به انگشت نشانـــــم یا نه...؟
وقت دلتنگی و ماتم؛بغلــــــم می آیی...؟
می شوی مونس تنهایی جانــم یا نه...؟
یک قدم پیش ویکی پس؛به جنونم آری..؟
میکنی در طلب بوسه کمانــــــم یا نه...؟
یک معمــــا شدی از بس که عجیبــــــی؛
توبگو چه کنم بادل خود؛باتوبمانم
عشق
دور نیست ..
همین که آرامش از نگاهت ببارد
و هرم دستانت
تب تند تنم را لمس کند
واژه واژه
دوستت دارم
از لب هایمان می چکد
و لا به لای دلدادگی هایمان
عشق می روید ...
زنها عاشق مردهای دیکتاتورند...
میگویید نه...
یکبار میان رفتنشان در آغوششان بکشید
آرام زمزمه کنید
"جات همینجاست نمیذارم بری"
خواهید دید که مردانه پایتان میایستند
خاصیت زنهاست
تسلیم مردهای لجبازند...!
هوای دو نفره ،
گاهی یک دوست را می طلبد
دوستی که پایه ی
تمام دیوانه بازی هایت باشد...
آهای زمستان
حواست جمع باشد که دور تو و تمام عاشقانه هایت را خط خواهم کشید
اگر با آمدنت او حتی یک سرفه کند ...""!!
هر زنی
برای ِ لبخند زدن در آینه بهانه میخواهد
هر زنی
برای لبخند زدن در آینه
باید مردی را داشته باشد که
با شانه ی انگشت هایش
گره دلتنگی موهای بلند زن را باز کند و بگوید :
هرجور که باشی زیبایی...
مرگ ؛
همیشه که نکشیدن ِ
نفس نیست !
مرگ گاهی رویای داشتن ِ
کسی است که
شب و روز به انتظارِ
آمدنش هستی ؛
و او حتی
رد ِ کوچکی از یادت را
هم به یاد ندارد ...!
عشق
دور نیست ..
همین که آرامش از نگاهت ببارد
و هرم دستانت
تب تند تنم را لمس کند
واژه واژه
دوستت دارم
از لب هایمان می چکد
و لا به لای دلدادگی هایمان
عشق می روید ...
یه وقتایی خودتو دو قدمی آرزوهات میبینی...
کیف میکنی...
داری میرسی به اون
چیزی که همیشه میخواستی..
اما سرنوشت...
آخ از سرنوشت...
یهو سنگ هارا تندتند می اندازد
جلوی پایت و تو دورتر میشوی از آرزوهایت..
به جایی میرسی که آرزویی نمیماند
همه اش میشود حسرت..
#شراب نمی خواهم
مست نمی شوم
تو باش،
ببین چطور #سراسیمهی،
دیوانه ی، #مدهوش نگاهت می شوم...✍
فقط کافیست
هر از گاهی در زندگی
پشت کنی به تمامِ آنهایی که
چشمِ دیدنِ خوشبختی ات را ندارند
بی تفاوتی آدم ها را عجیب می سوزاند...
هوای دو نفره ،
گاهی یک دوست را می طلبد
دوستی که پایه ی
تمام دیوانه بازی هایت باشد...
زنها عاشق مردهای دیکتاتورند...
میگویید نه...
یکبار میان رفتنشان در آغوششان بکشید
آرام زمزمه کنید
"جات همینجاست نمیذارم بری"
خواهید دید که مردانه پایتان میایستند
خاصیت زنهاست
تسلیم مردهای لجبازند...!
در کعبه ی چشمان تو چون شاخه نباتم
هر روز به دنبـــــال دعای عرفاتـــــم
ای آتش چشمت زده بر راه خیـــــالم
هر لحظه خـــراباتیِ رَمیِ جمـــــراتم
باران زده در چشم من از دوری رویت
با زمزمِ چشمــان تو در آب حیاتـــــم
موسیقیِ چشمانِ تو آهنگ جدید است
عمری است که درگیر نُتِ تُرکِ بیاتــــم
هستی که همه هستیِ من بند تو گشته
ای آنکه شبیه است به تو کل صفاتــــم
این بار برای من
یک سبد بوسه بیاور
پیشانیِ خواب هایم را ببوس
پیله ی تنهایی من
جهانِ اندک من را
همین خیال تو میسازد
هر شب بیا
اگر ....
مسیر جهانم را از یاد نبرده ای
مگر نمیگویی که،
هر آدمی
یک بار عاشـق میشود؟
پس چرا٬
هر زمان که #چشمہایت را باز میکنی؛
دل میبازم باز..؟!
#او ماݪِ مݩ اسٺ. .
از تمامِ خودم
گونه هایم را
بیشتر دوست دارم
که طعمِ بـوسـه های تو را چشید. .
و قلبم را
که برای چشم های تو تپید
باقی اش از عمر من بیهوده بود. .
#او ماݪِ مݩ اسٺ. .
تو را دوست میدارم
بی آنکه بدانم تو ضرورتِ منی
آب را که مینوشی
هوا را که میبلعی
نمیفهمی جیرهبندی چه مکافاتیست
تنها در نبودِ تو بود
که فهمیدم
دوست داشتنِ تو
مایهی حیات من است...
شب که می شود خیالت شاخه گل
نسترنی میشود بر روی موهای پریشانم
و عطر می شود
در اغوش بی قرار و باران خورده ام...
شب که می شود
خیالت از همان دورتر ها از همان خیلی
دورترها عطر می شود
و پُر می شود در شیشه ی احساســـم
عشق جان دوست داشتنت را
حتئ از همان دورترها آنقدر بوی زندگی
می دهد که گاهی بجای هوا
دوست داشتنت را نفس می کشم
و گاهی بجای زندگی
مثل رویایی بی پایان خیالت را
به تنم می بافم
و عاشقی می کنم
" هیچگاه " فراموش نکنیم که
هیچکس بر دیگری برتری ندارد ،
مــــــــگر به " فهم وشعور " ..
مــــــــگر به " درک و ادب " ...
آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند، و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده بگیرد و او را بلند کند!
و این قـــــــدرت تو نیست ؛
این " انسانیت" است...
ڪسی را اگر دوست داری...
یڪ لحظه به نبودنش فڪر ڪن...
دلت اگر ریخت،دلش را نلرزان...!
آسمان همیشه آبی نیست...
و آدم ها همیشه...
از سمتی ڪه فڪر می ڪنند محڪم است می افتند...
هزار سال هم ڪه بگذرد...
تلخی دهان آدم های بریده را
تمام شڪر های دنیا هم عوض نمی ڪند...
ڪسی را اگر دوست داری،
برایش همان باش ڪه می خواهی باشد...
و یادت باشد...
تمام برگهای تقویم...
سهم تمام آدم ها نمی شود
#دوسـتداشتـن:
آخ امـان از این #دوسـتداشتـن
ڪہ اڪَر #نـاب باشد #مستـت میڪند
یڪ مستـیِ #شیـرین...
بیپشیـمانی!!! #بینبـودن!!!
قرنطینه کن مرا
در آرامگاه آغوشت
که قلبم را
توان مقابله نیست
عشق تا
مغزاستخوانم
تیر می کشد....
هر زنی دوست دارد معشوقه ی مردی باشد که خط به خط معنایش کند
زن ها انتظار عجیبی دارند...
گاهی دلشان میخواهد نگفته هایش را بشنوی و برایشان اصلا مهم نیست چگونه این کار نشدنی ممکن خواهد شد...
زن ها عجیب دوست داشته شدن را دوست دارند...
دوست داشتنی که به همین راحتی ها تمام نشود و تا بی نهایت ادامه پیدا کند...
زن ها موجودات عجیبی هستند
زن ها را زنانه بفهمید...!
#یک شنبه ها
مسیح #چشمانت مرا به
پاک ترین #معبدِ دنیا (آغوشت )
می کشاند....
امشب تا می توانــی
عاشقانه شـب بخـــیر بگو...!!
جوری که با صدایـت
شب در من غرق شود...
و من از روی دکمه دکمه ی پیراهنت
در خانه خانه عطر آغوشت
عاشقانه غرق شوم...
بگو چگونه
دشتِ گلپونه های آغوشـت را
پروانه وار در آغوش بگیرم
که هر شب دمِ گوشم آهسته بگویی
دیوانه من تو را
بی رحمانه من تو را
عاشقانه من تو را
آغوش به آغوش من تو را
دلهره به دلهره من تو را
بوسه به بوسه من تو را
دیوانه وار دوسـتت دارم
خودت را دریغ نکن از من
بگذار بوسه ات
معجزه ای شود
و تمام این "شب ها"
را بخیر کند …!
نه مجنونم ،
که تو ..
لیلی شوی در شعرهای عاشقان
نه شیرینی
که من ..
فرهاد شوم تیشه به دست
برای
دوست داشتن افسانه لازم نیست
همین که
دستِ دل
از دیدنت به لرزه می افتد ،
پرستو های سفیدت را،
با ان نوک های زیبای صورتی،
همچون گنجی گرانبها
در دستهای مشتاق خود گرفته
و بر آنها بوسه میزنم.
همان گوی های مرمرین
که رایحه دل انگیزش
بوی هوسی کهنه
و عشقی تازه میدهد
لبهایم بیشرمانه
آن غنچه های زیبای صورتی را
یک به یک می یابد و می بوسد
تا به گل تبدیل شوند
و از آن گلهای زیبا
شعر زیبای بودن را بنوشد،
و تمامی عشق نهفته در آنها را
مز مزه کند و بدوشد
انگاه است که اوای سمفونی عشق
تا عرش اعلا میرود
سمفونی زیبای نیاز
و خواستن با همه وجود.
دعوا کردن در رابطه
همیشه چیزبدی نیست
نگران بحث و گفتگوهایتان نباشید
ازسکوت آدماها باید ترسید
بحث و گفتگو در رابطه
نشانه ی اهمیت است وسکوت
نشانه ی بی اهمیتی ..
این شب است ڪـہ
عطر آغوشت را
دلبرانه میپیچاند در سرم
مرا مستِ رویاے لبهایت
در خود میڪشاند
بیا با آمدنت فانوس آغـوشم را
روشنِ آغـوشت ڪن
زودتر خودت را
بہ رویاهاے محالم برسان
ڪہ نفسـم بند نفسهاے توست....
ای صنـم، در دلبــری...😍
هم دست و هم دستان "تـُراست"
عشــق یعنـی:♥ ️
من انتخاب می کنم چه کسی ویرانم کند!
حتی اگر نگویی شب بخیر
شـب ها صبـح خواهد شد
تو بخواب ..❣
شــب بخیـرهایت با من ...
#شب_بخیر
بیخیالِ تمام تشبیه ها
شب باید در آغوشَت به پایان برسد.💖
اگر قلبم برای تو اشک نمیریخت
زمین هرگز چشمه و دریا و رودخانهای داشت اینک؟
اگر دوستت نمیداشتم
کسی عشق را میشناخت؟
اگر ما اگر من و تو
یک دیگر را عاشق نبودیم
چه کس میفهمید
وصال چیست
جدایی کدام است؟
به جای پیرهن
زندگیام را تنت میکنم
دلم را گوشهی واژگانم گره میزنم
راه نرو...!
تو به جانِ آویختهام بوسه بزن
تا دستان زندگی خط بخورد...!
من و تو میتوانستیم یک قصه باشیم
در کتابی قدیمی…
مثلا من، خانه ی متروکی
در جاده ای دور افتاده
با پنجره های بسته
چراغ های خاموش
و پر از دلتنگی …
که هر غروب آواز کلاغ ها کلافه ام می کند
و تازیانه ی بادها بر پیکرم فرود می آید …
غمگین، تنها، خسته…
و تو همانی باشی
که فراموشم نکرده ای
که یک روز به سراغم می آیی
با خودت نور به اتاق ها می آوری
و خنده به پنجره ها می پاشی
همانی باشی که گرد و غبار از چهره ام
پاک می کنی…
همانی …
که با تمام دیوارها و ستون هایم دوستت دارم
عاقلانه نیست
زل زدن به چشمانت !
مثل خیره شدن
به خورشید می ماند ...
زمان خیلی با شما فاصله دارد
آن جا که مسلط به دلتان نیستم
آه دکترِ عزیز
حق با شماست من زیادی دیوانه ام
پس لطفا نگاره هایتان را هنگام نوشیدن قهوه مرتب نکنید
هنگام بوسیدن کتاب هایتان لب هایم از حلاوت قهوه ی آخته به لب هایتان زیادی زیبا میخندد
مادرم هم زیاد از حد هوشیار! :)
یادمه اولین باری که برق موی سفید رو تو انبوهه موهای خرمایی رنگم دیدم، کلاس پنجم بودم
طوری بارونه غصه تودلم گرفت که قطره هاش از چشمام سرازیر شد...
اما حالا اون تار موی سفید، شده دوتا یا شایدم سه تا.. نمیدونم کی و کجا اما یهو به خودم اومدم و دیدم چقدر من این تارای سفیدی رو که مثل مروارید میدرخشن دوست دارم...♥ ️
بالاخره یک روز
صدای آمدنت،
مرا از خواب بیدار میکند...
صبح ها طلوع می کند خورشید دلم
چشمان آسمان باز می شود
عطرمی ترواد از نیلوفر ها
و چه عاشقانه صبح بخیر های تو
در نسیم می رقصند ...!
همه آرام گرفتند و
شب از نیمه گذشت
وآنچه در خواب نشد
چشم من و پروین است.
بعضی معتقدند که محبت پایدار نمیماند و هر محبتی که زائل گردد محبت نخواهد بود. و یا میگویند محبت دگرگون میشود که در آن حال نیز محبت نخواهد بود، ولی مطلب این چنین نیست زیرا قدرت و سلطهی محبت بزرگتر از آن است که چیزی آن را زائل نماید. حتی غفلت هم -که بزرگترین قدرت و سلطهای است که بر انسان حاکم میشود- نمیتواند محبت را از وجود مُحِبّ زائل گرداند.
دلم تنگ است
ای جانانِ جانانم
به خوابم بیا هر شب
که اینگونه شادانم
از جانم نرو، جانی
از یادم نرو، آنی
که من پیوسته، هر لحظه
همان که آرَدَم خنده
همان که باشَمَش بنده
خوانَمَت خورشیدِ تابانم
گویَمَت ماهانِ ماهانم
دلِ من سخت می آید به دست
روی من سخت میگردد به کس
با تو من آسانِ آسانم
تو خوبِ مطلقی،
من خوبها را با تو میسنجم
بدینسان بعد از این خوبی، عیاری تازه خواهد یافت...
من خودم خوب میدانم کلمه ی خداحافظی کمی پشتش غم دارد.
اما میدانی بهتر از "فعلا" و اینجور کلمه ها است.
هیچ کس از آخرین دیدارها،آخرین حرف ها و آخرین بودن ها خبر ندارد.
میگویم خدانگهدار تا اگر برای بار آخر بود بدانم خداحافظی کرده ام.
تلخ بودن این ماجرا به کنار،غرور را کنار بگذارید و کنار خداحافظی هایتان یک "دوستت دارم" چاشنی کارتان کنید.
به آن هایی که واقعا دوستشان دارید.
هیچ کس از آخرین بودن ها خبر ندارد.
تو مهمترین زن دنیایی
نه چون چشمهایت دو بُستانِ آسیاییِ مهتابیاند و نه چون لبهایت نیمی از محصول شراب فرانسه را احتکار کردهاند ...
تو مهمترین زن دنیایی
چون من دوستت دارم
حتی مغرور ترین آدم ها هم گاهی دربرابر نگاه های پنهانی اما عاشقانه کم میاورد.
چگونه پس تو میتوانی این همه ببینی اما مرا نبینی؟
باید ز من آموخت
ره و رسم اسیری
عمری است که در
دامم و صیاد ندارم...
من نصف عمرمو هدر دارم فقط واسه این که به یه آدم بفهمونم چقدر دوسش دارم. ولی از یه جایی به بعد فهمیدم، تلاش برای ثابت کردنِ خودم به دیگرون، بیفایدهترین کارِ ممکنه. اصلا این که یهو ببینی حجم عظیمی از عمرتو برای توضیح دادن خودت به دیگرون حروم کردی، حس مزخرفیه. من کم کم به این نتیجه رسیدم که باید فقط به خودم همهچیو ثابت کنم و فقط به خودم توضیح بدم. اونی که از روی رفتارم نفهمه چی توو دلمه، از روی حرفامم نمیفهمه.
- هر صُبح ناگزیرم
به دوباره دوست داشتَنت
تو
با مهربانی ات
راهی برایم باقی نگذاشتهای..
هر شب همین بساط است
بیدار نشستن من
پای نبودن تو
با تو باشم؛
به هیچ خرسندم ♥️
تونیستی
اما من برایت چای میریزم
دیروز هم نبودی
که برایت بلیط سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند باشی یا نباشی
من با تو زندگی میکنم!
جهانِ من
آغوشیست
قدِ ما دو نفر ...!
اری فرق داشت
جهان من با جهان تو
تو از فروغ تاریکی بودی
و من از تاریکیه نور
من در واقعیت بودم
تو در عمق خیالات
من در روی زمین
و تو در عمق اسمان
من با تو بودم حتی در رویا
تو با من نبودی حتی در اسمان
فرق می کند جهان من با جهان تو
تو از فروغ پگاه بودی
من از تاریکیه شب
تو بودی انکه بود در خیالات من
من بودم در تاریکی ذهن تو
بودم در کنجی از ذهن تو
تو بودی چراغ سوزان زندگی
تو بودی نور بخش امید زندگی
پس فرق داشت جهان من با جهان تو
مرا بگو
که چه زود،
به مکتبِ تو
معتکف
شده ام!
هنوز هم
هزار آیه
هزاااار نقش
مانده تا ...
قالی چهل تکه ام را ببافی !