هم خانواده یابی کلمات فارسی چهارم
معنی لغات جدید درس اول و ستایش
دمی: لحظه ای جوی : پیدا کن بود : باشد،هست صبحگاه: هنگام صبح
نهان : پنهان ،مخفی نشان :نشانه ،علامت جهان افروز: روشن کننده ی جهان غوک : غورباغه داوری :قضاوت کردن نیلی :آبی تیره کبود رنگ برکه :آبگیر ،گودالی که در آن آب جمع شده باشد انبوه : زیاد ، فراوان زینت داد : تزیین کرد گلگون : سرخ رنگ تاب نیاوردند : تحمل نکردند صنوبر : نام درخت جلا دادن : شفاف و پاکیزه ، صاف و براق قشر : لایه دل انگیز: زیبا ، جالب چیره دست : ماهر،استاد ،زبردست معرفت : شناخت شگفت انگیز: عجیب و غریب،تعجب آور پذیرفت: قبول کرد آویخت: آویزان کرد ارغوانی :قرمز مایل به بنفش بگشود ص: بازکرد رمه: گله پهنه ی دشت : سطح دشت نشانید : گذاشت ، قرار داد سراغ: پی چیزی رفتن،دنبال واژگان هم خانواده
)صبح - صبحگاه - صبحانه ( )جوی - جوینده( )روشن - روشنایی(
)بقیه - باقی( )هنرمند - هنرنما - هنر( )طبیعت - طبع - طبیعی ( )سطح - مسطّحّ - سطوح(
)اثر - تأثیر - موثر( )معرفت - عرفان - تعریف - معروف( )تصویر - مصوّّر - تصاویر - صورت(
)مزارع - مزرعه - زراعت - زرع ( )مهاجر - مهاجرت - هجرت( )نقش - نقاش - نقشه(
)هوش - هوشیار - باهوش - هوشمند( )قشر - اقشار( )زینت - تزیین( )نخست - نخستین(
)پهن - پهنه - پهناور( )منظره - نظر - ناظر - نظارت( )انتظار - منتظر( واژگان متضاد
هست = نیست متصّّل = جدا سوال = جواب دیدم = ندیدم آهسته = سریع نهان = آشکار نیکی = بدی روشنایی = تاریکی
معنی لغات جدید درس دوم
عهده : مسئولیت دلنشین : جذاب ،زیبا و قشنگ لطیف : ملایم ،نرم پیشین :قبلی ،گذشته پی در پی: پشت سرهم ،پیوسته شگفتی : تعجب ، حیرت کوچ : مهاجرت،از جایی به جایی رفتن نهاده است: قرار داده است معتدل:آب و هوایی که نه سرد باشد نه گرم جامه : لباس پیمودن: طی کردن ، پشت سر گذاشتن لطف : محبّّت ،مهربانی جست : جهید ، پرید جنب و جوش : تلاش و فعالیت بسیار
واژگان هم خانواده
)جمع - جامع - مجموع - جامعه - جمعه - جماعت( )مشغول - شغل - شاغل(
)طولانی - طویل - طول( )اعتدال - معتدل - متعادل(
)معلوم - علوم - علم - عالم - معلم - تعلیم( )سفر- مسافر - مسافرت(
واژگان متضاد
اوایل = اواخر معلوم = مجهول طولانی = کوتاه کمیاب = زیاد
سوم
آسیاب : دستگاهی برای خرد کردن و آرد کردن گندم و جو و دانه های دیگر حیات : زندگی
می لنگید : لنگان لنگان راه می رفت،در راه رفتن ناتوان بود اساس : پایه بنیان حدس زدم : گمان کردم ،پنداشتم ، فکرکردم اثاث : وسایل ، ابزار خوار : حقیر
خار : تیغ معذرت خواهی: عذرخواهی قضا : سرنوشت زاغکی : زاغ کوچکی زاغ : پرنده ای از خانواده ی کلاغ در اندازه و رنگ های مختلف قالب : قطعه ، تکه ، پاره
حیلت ساز: حیله گر ، مکار خوش آواز: خوش صدا ، خوش نوا خوش خوان : خوش آواز آواز : صدا ، بانگ ،نغمه ،سرود روبهک : روباه کوچک طعمه: خوردنی ، خوراک بربود:ربود ،برد ،دزدید
واژگان هم خانواده
)حاکم - حکم - محکوم( )گود - گودی - گودال( )معذرت - عذر - عذرخواهی(
چهارم
حکیم : دانشمند،فیلسوف ،طبیب )پزشک( قصد : اراده کردن ،نیت ،میل افزوده می شد: اضافه می شد بر افراشته : بالا برده،بالا گرفته شده چاره : راه حل ،تدبیر نیک نامی : خوش نامی،معروف به خوبی تعلیم: یاددادن
واژگان هم خانواده
)قدیم - قدما - قدمت( )قصد - مقصود - مقصد( )فکر - افکار- تفکر - متفکر(
)حال - احوال - حالت( )حاضر - حضور - حضرت( )حرکت - متحرک - تحرک(
)نجات - منجی - ناجی( )علاقه - علاقمند - تعلق(
پنجم
غلام : خدمتکار ، نوکر کارمت : که برایت بیاورم ارمغان : هدیه ،سوغات گریستن : گریه کردن خواجه : بزرگ ،سرور،تاجر قضا : سرنوشت،تقدیر حبس : زندان ، بازداشت شکّّرسخن :شیرین سخن ، شیرین گفتار خطّّه: سرزمین
بازرگان: تاجر گران بها: قیمتی ، باارزش کان: که آن مشتاق:دارای شوق ،آرزومند صحنه: منظره ای واقعی یا خیالی که رویدادی را نشان می دهد. زین: از این خام : بیهوده،ناپخته،نسنجیده تجارت : بازرگانی،داد و ستد، معامله تپید : جنبید،حرکت کرد ، بی قرار شد راس : واحد شمارش چهارپایان شادکام: خوشحال کنیزک: خدمتکار،زنی که برده باشد بازگو: بیان کردن،دوباره گفتن همتا : مانند، مثل زهره اش بدرید : ترسید دلداری دهد: همدردی کند،غم خواری کند بند : طناب ، ریسمان کول : شانه و دوش قافله : کاروان ، گروه همسفر مرغان : پرندگان
واژگان هم خانواده
)شگفت زده - شگفت انگیز( )مشتاق - اشتیاق - شوق( )پیام - پیام رسان - پیامبر(
)موضوع - وضع - اوضاع( )شرمنده - شرمسار - شرمگین( )شکایت - شاکی(
)سکوت - ساکت( )تجارت - تاجر - تجّاّر(
ششم
افراسیاب : فرمانده ی سپاه توران سرپنجه : نیرومند، توانا سرانجام : عاقبت و پایان کاری
خاور:مشرق)متضاد باختر، مغرب( بی تابی : بی قراری،نا آرامی کمان : ابزار تیراندازی چاره: راه حل سامان دادن : به ترتیب چیدن ،منظّّم کردن تیزبال : سریع ، تیزبال رشید: راست قامت ،دلاور
نقص :عیب ، کمی، کاستی استوار : پابرجا ، پایدار، محکم پولادین: ساخته شده از فولاد،محکم،نیرومند تناور: تنومند ، درشت پیکر ، دارای ساقه ی بزرگ و قوی زمزمه: آوازی که به آهستگی و زیرلب خوانده شود.
توران : نژادی ایرانی بردباری: صبر ،شکیبایی اندوه :ناراحتی ، غم ،غصّّه
اندوهگین : غمگین ، غصّّه دار ، سوگوار تحقیر : خوار کردن ، کوچک شمردن سرپنجه : نیرومند،توانا
بی تاب: بی قرار ، ناآرام ماهر: استاد نیم روز : میان روز ، وسط روز تیغه: لبه ی شمشیر گهر :گوهر ،مروارید برّّان: تیز ، برنده برق : صاعقه گوهرفشانی :پراکندن مروارید دیرین: قدیمی چابک: تند و سریع ، چالاک
چست: چالاک ، چابک غرّّان: غرش کنان،درحال غریدن تیره: تاریک ،سیاه تندر: بانگ رعد، صدایی که هنگام رعدو برق به گوش می رسد پهن: گسترده
وارونه : برعکس بس: بسیار ، خیلی ،فراوان اندر : در
واژگان هم خانواده
)تحقیر - حقیر - حقارت( )ماهر - مهارت( )مشکل - اشکال(
)توانایی - توانا - توان - توانمند( )رشید - رشادت( )نقص - ناقص(
واژگان متضاد
پیروزی = شکست ناامید = امیدوار سختی = آسانی آشتی = قهر خاور = باختر تنگ= گشاد بی جان = جاندار محکم= شل
معنی لغات جدید درس هفتم
حضور: حاضربودن ،وجود داشتن رخسار: چهره ، روی ،سیما نشاط : شادی ، شوق
خروشان : پرسرو صدا هیجان : شور و شوق انبوه : بسیار ، فراوان ، زیاد پرتوان : باقدرت ،پرنیرو ،توانا غوغا : سرو صدا اسقبال: به پیشواز کسی رفتن تپش : تپیدن، جنبش ، حرکت انتظار: چشم به راه بودن ، امید داشتن رخ: صورت ،چهره ، گونه هین: بدان ، آگاه باش لحظه شماری: انتظار کشیدن ، پیوسته منتظر کسی بودن لحظه : زمان خیلی کوتاه بالاخره : سرانجام ، عاقبت همهمه : سر و صدا
خیره شدن : توجه عمیق ،نگاه کردن به چیزی بدون چشم برداشتن از آن بی صبرانه:زود ،بی طاقتی ، نا آرام مشام : بینی برنا : جوان
واژگان هم خانواده
)مشتاق - اشتیاق - شوق( )صبر - صبور - صابر( )اشعار - شعر - شاعر(
)متوجه - توجه( )درس - مدرس - تدریس( )فعالیت - فعال - فاعل - فعل(
معنی لغات جدید درس دهم
رونق داشتن : خوب بودن وضع کسب و کار حرفه : شغل ، پیشه ، کار طبع : ذوق،استعداد جویا : کنجکاو ، جستجوگر اقامت گزیدم : درجایی ساکن شدم ، ماندم کنج : گوشه
فروزان : تابان ، درخشان ، روشن ذوق : شور و شوق ، علاقه . توانایی قریحه : ذوق و استعداد
عاجز: ناتوان ،درمانده استعداد : آمادگی ، توانایی مقصود : خواسته ، آرزو ، نیت لبریز : پر،لبالب دایرشدن : تشکیل شدن ،ایجاد شدن سرمشق : الگو، نمونه
فعّّال: پرکار ، کوشا فّعّالیت: کوشش ، تلاش مکتب : محل درس خواندن، نام مدرسه در قدیم پرشور : پر حرارت ، با هیجان اجتماع : گروه ، جمعی از دسته های انسانی از پس : از پشت اطفال : کودکان ویژه : خاص ، مخصوص ابداع : نوآوری ، چیزی را از نو پدید آوردن ،ایجادکردن بام : بالای ساختمان ، پشت بام پشتکار : تلاش برای انجام کاری ،با علاقه کاری را پیگیری کردن پند : نصیحت ، اندرز سرگذشت : شرح حال اراده : خواست ، میل ،تصمیم
صبر : شکیبایی ، بردباری خشنود : راضی ، خوشحال ، شادمان آیت : نشانه هما : پرنده ای افسانه ای که سایه اش باعث سعادتمندی می شود ابوالعجائب :پدر شگفتی ها ماسوا: موجودات ، مخلوقات ، غیر از خدا رخ : سیما ، صورت مسکین : فقیر ، تهی دست قسم : سوگند کرم :لطف ، جوانمردی ، بزرگواری نگین : سنگ قیمتی که رویانگشتر می گذارند مدارا : با نرمی و ملایمت رفتار کردن علم کند : معرفی کند ، برپا کند ، مشهور بسازد
واژگان هم خانواده
)کتاب - مکتوب -کاتب - مکتب( )مقصود - قصد - قاصد( )راضی - رضایت - مرضیه(
)قبول - قابل - مقبول( )صبر - صبور - صابر(
یازدهم
اعتقاد : باور، ایمان ، عقیده محتاج : نیازمند سقوط : افتادن دژ:حصار ، حلقه متجاوز: ستمگر،کسی که به دیگران طلم می کند. گذرگاه : محل عبور،جای گذر وصف ناپذیر: غیرقابل توصیف، وصف نشدنی سّقّا : کسی که به تشنگان آب می دهد.
نظاره می کرد : نگاه می کرد ، تماشا می کرد مانع : جلوگیری کننده ، سد ترجیح دادن : برگزیدن،کسی یا چیزی را بردیگری برتری دادن
تسخیرناپذیر : مکان یا چیزی که به آسانی نتوان آن را به دست آورد ، مکان یا چیزی که دسترسی به آن دشوار است.
مسئولیت : سرپرستی یک کار مهم عملیّّات : فعالیت ها ، کارها دم : لحظه ، زمان کوتاه مقابله :رویارویی ، مواجهه بی وقفه : بی درنگ ، بدون توقف ، پشت سرهم حمله : هجوم ، یورش ، تاختن
واژگان هم خانواده
)منع - مانع - ممانعت( )محتاج - احتیاج( )وصف - توصیف(
)نظام - ناظم - نظم - منظم( )مظلوم - ظلم - ظالم ( )تسلیم - اسلام - مسلم - مسلمان(
)شکر- تشکر - شاکر( )اعتقاد - معتقد(
دوازدهم
سطر : یک خط از یک نوشته صمیمی : یکدل ، همدل حومه : اطراف مختصر : کوتاه ، کم ، گزیده حسرت خوردن : آه و افسوس کردن ، حسرت کشیدن لاشه : جسد اسرار : جمع سر ، رازها
واژگان هم خانواده
) مثل - مثال - امثال( )شوق - اشتیاق - مشوق - تشویق(
سیزدهم
ربّ جلیل : خدای بلند مرتبه، خدای بزرگ عدل : انصاف ، عدالت ،رعایت برابری بنده پروری : رفتار دوستانه داشتن ،مهربانی و لطف کردن طغیان : از حد خود گذشتن ،بالا آمدن آب
حسرت : اندوه ، آه و افسوس خرد : کودک، کم سن و سال دایه : پرورش دهنده ، پرستارکودک وحی : آن چه از طرف خدا به پیامبران نازل شود. درفکند : انداخت ، رها کرد ، افکند شیوه : راه و روش گاهوار : گهواره بسپار: واگذار کن ، بده
شنیدستم : شنیده ام شهباز: باز ، نوعی پرنده شکاری سفید با پنجه و منقار قوی کهنسال : پیر تاخت : حمله کرد تازان : با سرعت ، پرشتاب پران : درحال پریدن ، درحال پرواز اجل :پایان زندگی ، زمان مرگ
نگون اقبال : بدبخت ، تیره بخت زه : چّلّه ی کمان صیاد : شکارچی صلاح : شایسته ، مصلحت حیّ داور: خداوند ، پروردگار
واژگان هم خانواده
)جلیل - جلال( )باطل - ابطال( )عدل - عدالت - عادل( )لطف - لطیف - الطاف - لطافت(
چهاردهم
مشک : ماده ای روغنی که بسیار معطر و خوش بو است. طبله : صندوقچه عطّاّر : عطرفروش اندوخت : جمع کرد ، گردآوری کرد آموخت : یاد داد ، یاد گرفت غازی : جنگجو قاضی : داور پرهیز کردن : دوری کردن ، خودداری کردن از انجام کاری طبل غازی : طبلی که در پیشاپیش لشکر به صدا در می آید ، طبل جنگی
واژگان هم خانواده
)رنج - رنجور- رنجیده( )عطّّار - عطر - معطّّر( )ادب - مودب - ادیب - آداب(
)طلب - طالب - مطلوب( )عالم - علم - علوم - معلوم( )عمل - عملیّاّت(
واژگان متضاد
نادان = دانا عالم = جاهل بی ادب = با ادب بلند آواز = خاموش
پانزدهم
بیشه : جنگل ، جنگل کوچک خفته : خوابیده به خواب رفته متغیّّر : خشمگین ، عصبانی حول و حوش : اطراف ، دورو بر ، گرداگرد صید : شکار هراس : ترس ، احساس نگرانی یک غازی : بی ارزش ، ناچیز بازیگوش : کسی که بیشتر به فکر بازی و تفریح است.
مغفرت : بخشش گناهان ،آمرزش وحوش : جانوران وحشی ، جانوران اهلی نشده )جمع وحشی( موشک : موش کوچک خطاکار : کسی که کار نادرستی انجام داد ، گناهکار
حاصل کرد : به دست آورد ، کسب کرد چار : چهار رحم : مهربانی ، بخشیدن سحر آمیز : جادویی ، بسیار شگفت انگیز جست : جهید
واژگان هم خانواده
)متغیر - تغییر( )مغفرت - استغفار( )رحم - رحمان - رحیم( )صید - صیّاّد(
)عوض - تعویض( )حاصل - محصول - حصول(
شانزدهم
معلّّق : آویزان واپسین : آخرین ، پایانی فیلسوفان : جمع فیلسوف ، دانشمندان علم فلسفه گریزان : گریزنده ، شتابان فلان : اشاره به شخص نامعلوم در گذرم :از دنیا بروم ، بمیرم گویی : مثل اینکه ، مانند اینکه منتظر: چشم به راه ، کسی که انتظار می کشد
دانش اندوزی : علم آموزی ، یادگیری ، فراگیری دانش سپری شد : به پایان رسید ، به اتمام رسید اتّّفاق : رویداد ، پیشامد ، حادثه جاهل : نادان ، بی خبر
واپسین : آخرین ، پایانی برنا : جوان فزای : بیفزای ، اضافه کن رامش :آرامش ، آسودگی
واژگان هم خانواده
)شبیه - شباهت - تشبیه( )کشف - کاشف - مکشوف( )جهل - جاهل - مجهول(
معنی لغات جدید درس هفدهم و نیایش
دلنشین : جذاب ،زیبا و قشنگ نمایان : آشکار معرفت :شناخت مجازی : غیرواقعی فنّّاوری: استفاده از علم در کارهای مختلف مانند پزشکی ، کشاورزی ، بازرگانی و...
فضل:بخشش رحمت: مهربانی ،دلسوزی ، بخشایش صواب: راست ، درست کامران:پیروز ، موفق توفیق : موفقیت ، کامیابی ذات: وجود ،هستی لفظ : زبان حامی: نگهبان ، پشتیبان ناظر : نظاره گر ،بیننده ثنا: ستایش ، ستودن
احسنت : آفرین علّّاف : بیکار صاحب : دارنده ، مالک اثر : نشان ، علامت عیب : نقص ، کمبود باز : دوباره ، از نو رطب : خرمای تازه منع کردن: بازداشتن ، دور کردن مستجاب : پذیرفته شده ، برآورده
واژگان هم خانواده
)نفس - تنفس ( )عمیق - عمق - اعماق( )واقعی - واقعیت - واقعا( )منتقل - انتقال(
واژگان متضاد
مجازی = واقعی حاضر = غایب اولین = آخرین
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است