- شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۱۷ ب.ظ
سوال 4 ص 43
مثل کوشا پیش دارکوب دانا می ماندم و از علم و دانش و دانایی او می آموختم
سوال 4 ص 43
مثل کوشا پیش دارکوب دانا می ماندم و از علم و دانش و دانایی او می آموختم
سوال 1ص 12
چیزی نگذشت.............
سوال 2 ص 12
31 گام به گام نگارش دوم / اختصاصی
زینب داخل بزرگ گالب مادر زمین قبول میان دوست دانه
سوال 3 ص 12
من دیروز علی را در مدرسه دیدم
تو امروز حسین را در خیابان دیدی
او صبح سعید را در خانه دیدی
ما ظهر عباس را در کتابخانه دیدیم
شما ساعت ده محمد را در راهرو دیدید.
ایشان )ان ها(وسط زنگ سهراب را در دفتر مدرسه دیدند .
سوال 4 ص 12
1-هوا ابری است .
2-باران روی شکوفه ها بارید .
3-ریشه ی درخت در خاک قرار داشت .
سوال 1 ص 44
برای همین
سوال 2 ص 44
دو برادر از او خواستند که به آن ها دانایی بیاموزد .
21 گام به گام نگارش دوم / اختصاصی
دو برادر تصمیم گرفتند چیزهای تازه ای یادبگیرند .
سوال 3 ص 44
الف (حتما
ب (اتفاقا
سوال 4 ص 44
به حرف های پدر و مادرم گوش کنم .خوب درس بخوانم و سعی کنم در کارهایم موفق
باشم
پرنده ی زیبایی دید که بال هایش نگارنگ بود کالغ با خودش گفت اگر من هم حوض پر از رنگی
را پیدا کنم می توانم با آن پرهایم را نقاشی کنم و زیبا بشم .بالخره کالغ یک سطل رنگ را دید و
خودش را درون آن انداخت انقدر بال بال زد تا پدر و مادرش فهمیدند در خطر افتاده و او را از
سطل رنگ بیرون آوردند و گفتند تد زیبایی خودت را داری همین که کالغ مهربان و باخالقی
باشی باعث می شود همه تو را دوست داشته باشند .