-
سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۶:۴۲ ب.ظ
-
سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۶:۳۵ ب.ظ
دانلود رمان دختری که رهایش کردی از جوجو مویز و شیدا رضایی
خلاصه رمان :خواهرم رو کنار زدم و رفتم جلو پنجره ای که رو به حیاط بود، به پایین، به سربازها خیره شدم. چراغ جلوی ماشینشون، حیاط رو روشن کرده بود و دیدم که برادر کوچولوم دستش رو سرشه و داره سعی میکنه سرش رو از تیررس سربازا دور نگه داره.
-
سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۶:۲۴ ب.ظ
دانلود رمان جیران به قلم پفک نمکی به صورت PDF
خلاصه رمان :
_ هوا تقریبا سرد شده بود ...
با تاریک شدن هوا ، یواش یواش سایه ی کوچیکم از روی زمین محو میشد ...
انگار خیلی از عمارت دور شده بودم ..
با خودم گفتم الان ملیحه خانم در به در دنبالم میگرده ...
خوب شد هانی رو خوابوندم و با خودم نیاوردم ..
حتما تو این هوا مریض میشد ...
-
سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۵:۴۰ ب.ظ
دانلود رمان تاوان عشق به قلم فهیمه رحیمی به صورت PDF
خلاصه رمان:
سه سال پیش در کتابخانه ی عمومی کرج با استاد مهرزاد نویسنده و نقاش معروف آشنا شدم ، او مردی بود میانسال ، لاغر اندام با موهائی پر پشت و جو گناهی - سرپرست کتابخانه آقای دکتر اقبالی وسیله این آشنایی را فراهم آورد.
-
سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۵۷ ق.ظ
دانلود رمان در همسایگی گودزیلا به قلم آنیلا به صورت PDF
خلاصه رمان :
یکی تویی و یکی من...
با این ماه که هنوز هم این شهر را تحمل می کند...
همین سه تا بس است..
حتی اگر ماه هم نبود...
من قانعم...
-
سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۳۷ ق.ظ
دانلود رمان هکر قلب به قلم آریش به صورت pdf
خلاصه رمان :
با عجله اومدم توی اتاقم؛ خیالم راحت شد. الان هیچی به اندازه ی یه شام دوستانه بهم نمی چسبید، حداقل خیلی بهتر از این بود که بشینم کنار عمو و خانوادش و به حرفای اونا گوش بدم.
-
سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۲۷ ق.ظ
دانلود رمان عقد اجباری پارت 45 به صورت انلاین
چند مدت گذشته بود احساس میکردم با اومدن آقاجون خیلی چیز ها هست که درست میشه ، نمیدونم چقدر گذشته بود که اسمم رو صدا زد ؛
- بهارک
به سمتش برگشتم خیره بهش شدم و گفتم :
۔ جان
- تو من و مثل گذشته دوست داری ؟
-
سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۲۰ ق.ظ
دانلود رمان ترنم پارت 60 به صورت انلاین
نفس خسته ای کشیدمو گفتم
– کرشمه هم بهم گفت ارتباط دارن … اون عکس ها و اطلاعات هم کار دیبا
بوده … فقط نمیدنم این ارتباط در چه حده
-
سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۱۶ ق.ظ
دانلود رمان نبض سرنوشت پارت۲۱ به صورت انلاین
امیر با دیدنم میگه : چیزی که نگفت نه ؟
درو بستم و گفتم : نه . میشه یه کمکی بهم بکنی؟
نگاهی با شاداب رد و بدل کرد و گفت : چه کمکی از دستم بر میاد ؟
_ آدرس خونه ماهان رو میخوام
-
دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۰ ب.ظ
دانلود رمان بهشت داغ من به صورت pdf