-
پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۲۱ ب.ظ
پارت 69 رمان دلبر استاد انلاین
انقدر غرق بازی بودن که حتی متوجه حضورمون نشدن و بالاخره با لگدی که یلدا به پای عماد زد فهمیدن دوتا موجود زنده یه ربعه که زل زدن بهشون!
انقدر غرق بازی بودن که حتی متوجه حضورمون نشدن و بالاخره با لگدی که یلدا به پای عماد زد فهمیدن دوتا موجود زنده یه ربعه که زل زدن بهشون!
_تو خونه ای که من واسش میگیرم!
بد شدن حالش بعداز شنیدن حرفام سبب شد تا مجدد خودم و لعنت کنم اینجانب در حق دلبر چه بدی ها که نکرده بودم!
کنار تختش روی صندلی نشسته بودم و اون هنوز خیر چشماش و گشوده کرده بود و خیر سرمش تموم گردیده بود که پزشک معالج واسه توشه دوم اومد تو اتاق و با لبخند نگاهم کرد