منوی اصلی
درباه وب
آخرین مطلب
تبلیغات متنی
خداییش ها اصلا چه فکری کردیم که این خونه به این بزرگی رو ول کردیم اومدیم تو این قوطی کیویت من هنوز نمیدونم همیشه از آپارتمان بدم میومده به دو دلیل یکیش این که باید آروم پری آروم بیای و جیگم نزنی دوم به خاطر آسانسورش بود که باید سه ساعت وایسا تا بیاد وای مثل این که بالاخره آسانسور اومد شیطونه داشت میگفت بزنه په مخیم 8 طبقه رو با پله برم یه بارم مخیم معیوب شد 8 طبقه رو با پله رفتم فقط تا دو هفته نمیتونستم درست راه یوم !!!!!!!!!! در آسانسور رو که باز کردم چشمم افتاد به یه جفت کفش سوم رو که بلند کردم خیره شدم به دو تا چشم آبی رنگ خیلی خاصی داشت آیی نیوه بود از اون بد تو برق چشما بود که آدم رو میگرفت کلا این اکتشافات من به ثانیه نکشید میخواستم بگم بیا برو دیگه که گفت:
بخشید
تازه فهمیدم چه سوتی ای دادم وایسادم جلوی راهش تازه میگم بیا برو دیگه لیم رو گاز گرفتم و رفتم کنار اومد رد شد و رفت از پشت سر داشتم نگاش میکردم قدی بلند داشت و چهارشونه بود موهای مشکی پرپشت داشت از جلوی چشمم که دور شد رفتم تو آسانسور و دیگه هم بهش فکر نکردم مگه من بیکارم که به این چیزا فکر کنم رسیدم در خونه تازه یادم اومد که کلید ندارم دستم رو گذاشتم رو زنگ که صدای مامان بلند شد که می گفت: چه خبرته در رو که باز کرد گفتم -سلام مامان گل خودم
-زیاد خودت رو لوس نکن بیا تو خندیدم و رفتم تو با خودم گفتم الان مثل همه ی داستان بوی قرمه سبزی همه ی خونه رو برداشته ولی هرچی بود کردم هیچ بویی به مشامم نخوره گفتم:| مامان ناهار چی داریم؟؟
- یعنی چی هیچی من گمشده - یعنی تازه می خوام غذا درست کنم همونطور که داشتم تکه خیاری از توی ظرف سالاد روی میز بر می داشتم گفتم: - آهن اونوقت چی میخوای درست کنیم؟ ماهان زد پشت دستم و گفت نسیم صد دفعه بهت گفتم یاد سته نشدی چیزی نخور lمی خوام پلو لوبیا درست کنیم پشت دستم رو مالیدم و گفتم: آن عامان کمبود غذا داریم؟؟؟؟؟ -جمعیته که هدست مامان رو خیلی دوست داشتم به جز غذا درست کردنش رو که اصلا به علایق من توجه نمی کرد همونطور که به سمت اتاقم می رفتم گفتم -من عید میخوایم مگه نگشتت نبود؟؟؟؟
نه دیگه شما که اصلا به این فکر نمیکنی که من از صبح تا حالا داشتم کیلو کیلو علم و دانش جمع آوری می کردم رفتم تو اتاقم و شیرجه زدم رو تختم و گوشیم رو برداشتم یه پیام از رها داشتم
ها و رویا دوتا خواهر دوقلو و بهترین دوستای من بودند متن پیام این بود:
زنگ بزن تازه اومده بودیم تو این شهر از خونه به قصد خرید از خونه اومدم بیرون و سوار آسانسور شدم به طبقه همکف که رسید اومدم برم بیرون که چشمم خورد به دوتا چشم مشکی که خیره شده بود به من لا دو تا چشم مشکیه مغرور که با تعجب داشت منو نگاه میکرد. دهنش رو باز کرد حرف بزنه که زود تو گفتم: ببخشید فکر کنم می خواست ضایعم کنه چون تا گفتم ببخشید یه نگاه به خودش که جلوی در وایساده بود کرد و لیش رو گاز گرفت و رفت کنار، خندم گرفت ولی محل ندادم و رفتم اونم فکر کنم رفت تو آسانسور خیلی کنجکاو شدم ببینم کیه؟ دختر خوشگلی بود و اینجور که مشخلی بود فوق العاده مغرور چین که اصلا به من محل نداد برعکس اکثر دخترا که تا منو میبینن غش و ضعف میکنن شونم رو با انداختم و به سمت مغازه ای که قبلا دیدم رفتم تمام حواسم پیش این دو تا چشم مشکی بود و اصلا به اطرافم توجه نمیکردم که با صدای خیس شدن نقسی سوم پر گردوندم و چشمم افتاد به سه چهار تا دختر که خیره شده بودن به من نیم نگاهی بهشون انداختم و راهم رو ادامه دادم که یکیشون دست یکی دیگشون رو گرفت و همونطور که به سمت یکی از آپارتمان عیوفند گفت:
-روبا بد و باید به تسنیم خبر بده صدای اون یکیشون اومد که میگفت
خیلی خب بابا یواشتر دستم کش اومد کلا به نظر من همه ی دخترا به طیقشون رو برای کلاسی ورزش من اجازه دارند تا روش دراز نشست برم به جز این زالزالک خودمم نفهمیدم کی روی اون چشم مشکیه اسم گذاشتم کلا این دوتا چشم رو نووم ( اعصایم ) یلان الایه شدت سرم رو تکون دادم که از فکرش بیام بیرون و راهم رو رفتم به فروشگاه که رسیدم کلی تنقلات برای خودم خریدم نگاهی به فروشنده کردم و گفتم: چقدر میشه؟؟؟؟
20000
فکر کردم اشتباه شنیدم سرم رو بلند کردم و گفتم: ببخشید گفتید چقدر؟؟******* گفتم که پسر جون 20000 مگه نمیدونی تورم فکر کنم تازگیا نرخ تورم شما بالا و پایین میکنید چشم غره ای بهم رفت که محل ندادم و پولش رو دادم و اومدم بیرون داشتم میرفتم سمت آپارتمان که ماشینی با سرعت اومد و جلوی پام ترمز کرد برگشتم گفتم: حلووووو ووووی چته مه که عاریا خواهر گرام از ماشین پیاده شد ll عربی سه سال ازم بزرگتر بود و همیشه در حال اذیت کردم عن بود گفتم
-عاری تو هنوز یاد نگرفتی درست رانندگی کنی؟******* -کی میره اینهمه راهو ووووو . داداش جونم تو احتمالا می خوای کنکور بخونی؟؟؟ - آره چطور؟؟؟؟؟
احتمالا تو بیشتر می خوای بخوری تا بخونی !!! نگاهی به تنقلات تو دستم کردم و گفتم: - تا چشمت دراد خواهر جان با حالت صخره ای گفت: حماسیه من مطعم تو با این همه تلاشی که میکنی رتبه ی یک کنکور رو عیاری شک نکن یه دفعه صدای جیغ کسی که میگفت وای
اومد سوم رو بلند کردم دیدم همون دختری که گفت میخواد خیر بده وایساده بود تو تراس داشت منو نگاه میکرد برگشتم طرف عاری و گفتم:
مینو می خواستی؟؟؟؟ شانه ای بالا انداخت و گفت: -وللش بابا بیا بریم خونه سوار ماشین شدم و رفتیم طرف پارکینگ فرستاده بود: - زنگ بزن فرستادم:
-مگه من شارژ اضافه دارم؟؟؟؟؟ کار داری خودت زنگ بزن !!! -خیو دارم دست اول اصلا نمیگم خب یا اس ویگو
اسلامی خوام صد سال نگیییییییییی این رو که فرستادم گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن رها بود برداشتم که گفت -وای عرض چرا داد میزنی - و 11 نسیم جونم خبر دارم دسته اول، توپ، ماه اینو که گفته بودی!!!! واقعا !!!!!!!
-خب اشکال نداره
خب بگو ببینم چیه خیرت !!!! -و ای نسیم -جون خودت رها به بار دیگه جیغ بزنی قطع میکنم خیلی خب باشه، نسیم فکر کنم شاهزاده رو پیدا کردم دروووووووغ
ههههههههه به جان تو
جون خودت بی ادب خیلی خب بابا - ولی خداییش تو که روزی دو بار عاشق میشی!!!!!! نه این فرق داره سخنی بگو چه شکلیه قد بلند، چهارشونه کلاهی کلش جوریه که ادم میخواد بره بغلش
منحرف
-متروفین نباشی ناخودآگاه منحرف میشی خب دیگه !!!! -موهاش مشکیه زده بالا اینقدر خوشگله، بریتیش کوچیکه لباش کوچیک و خوش حالت.از همه اصلی تر چشماش رنگشون خیلی خاص اینو که گفت یاد دو تا چشم آیی افتادم ولی بهش فکر نکردم و در عوض پرسیدم میگه چه رنگیه؟هم - آیی خیلی تیره چشماش یه برقی داره لامصب - آقا یه سوال تو این همه تعریقه بودی حالا به چه درد من می خورد؟؟؟؟
بی احساس مطمئن باش " یه دفعه حرفش رو قطع کرد که پرسیدم
چی شد ؟؟؟؟؟؟
میچی دو دیقه خفه
دیگه هیچی نگفتم که جیغ زد و گفت: - و ای نسیم -چه مرگت شد دوباره اسمش مسیح اسم کی؟؟ مسخره اهمیت پسره دیگه!!!!! یکم صبر کرد بعد دوباره گفت: - والای کتگوری هست، یه خواهر داره اسمش ماریاست !!!!!! حمدیر کن ببینم تو این اطلاعات رو از کجا میاری؟؟؟؟؟؟ از تو تراس - یعنی چی؟۴۴۴۴۴۴۴ - یعنی الان تو محوطس من دارم نگاش میکنم و به حرفاشون گوش میدم -رها mm فالگوش ایستادن کار خوبی نیست !!!!!! سیرو بایا معلم اخلاق وااای نسیم داره منو نگاه میکنه! -حق داره منم جای اون بودم این همه جیغ میزدی برمیگشتم ببینم کیه!!!! - راست میگیا:لولی خداییش تو هم ببینیش محوش میشی!!!!!
اگه اینجوریه من تا حالا باید حل شده باشم !!!
چون که دو قدیمیه عن وایساده بود؟ -کجا !؟ -تو آسانسور، در رو باز کردم دیدمش! آی بیگی تو؟ میں ادب خودت بیکی! - غلط نکنم تو ساختمان شما خونه گرفتند چون دارن میان سمت ساختمان شما! -خب الان من چیکار کنم؟ -یعنی واقعا بی احساسی! | -تو هم اگه بین سه تا پسر بزرگ میشدی بی احساس میشدی! ایشون ارزونیه همون خواهرشون میں احساس باشه، کاری نداری؟ چرا میگم عصری بیا بریم پایین شاید دیدیمش!