منوی اصلی
درباه وب
آخرین مطلب
تبلیغات متنی
اقارضا بچه ها دلشون میخواد شما باما بیان گفتن شما راضی نشودین الانم خیلی ناراحتن بهم گفتن من ازشما خواهش کنم برگردین شماکه خواهش منو رد نمیکنین درسته تودلم قه قهه میزدم افرین ایدا داری خوب پیش میری صدامو نازکتر کردم میای دیگه رضایی فکر کنم الان پس می افته صداشو شنیدم صداش میلرزید بدبخت وای اب قند باید بهش داد خدا اگه مرد تقصیره من نیست خودش بی جنبس ها....
ــــــــ
.رضا .داشتم دوره قهوه درست کنو تمیز میکردم که صدای نازه یک دخترو شنیدم که اسمه کوچیکمو صدا میزد برگشتم دیدم خانمه رادمنشه باز نفسم بند امد این دختره شیطون باید ازش ترسید نمیدونم چی توسرشه که اینقد صداشو نازک کرده خدایا خودت بدادم برس سرم زیربود که شروع کرد به حرف زدن ازم خواهش کرد باهاشون برم شمال باحرفش منو رودرواسی گذاشت راستش خودمم خسته شده بودم خیلی وقته سفر نرفتم ولی اینا مشکوکن چرا همشون پیله کردن به من نکنه نقشه ای برام کشیدن من این دخترو میشناسم دسته شیطانو ازپشت بسته ولی دختره خوبیه اگه ی روز کلاس نیاد کلاسمون سوتکوره الان چکار کنم خدا نمیخوام غرورشو بشکنم نفسی بیرون دادم چه میشه کرد توکل به خدا باشه باشما میام فقط کی میریم سرم زیر بود نمیتونستم توی صورتش نگاه کنم ولی با حرفش هنگ کردم..
ـــــــــ
..من .وای چقد فکر میکنه قبول کن دیگه پای ابروم درمیونه بلخره صداشو شنیدم باشه کی میریم خدایا شکرت یعنی واقعا شکرت نجاتم دادی دسته خودم نبود یعنی همه رو دوست میبینم محرم نامحرم برام مهم نیست .سرعی گفتم دمته گرم رضای عشقی ازش دور شدم تا اینارو مسخره کنم پیروز مردانه سرجام نشستم همه ماته من بودن ـــــ
.فاطمه . اخجون راضی نشود خب خب وقته اسمه جدیدته..
....
.من .دستمو به علامته سکوت بالا اوردم فردا همه ساعت شش حرکت میکنیم مشغوله خوردنه ادامه کیک شدم که بازم مثله منگولا بمن نگاه میکنن چتونه خب بهتون گفتم راضیش میکنم بامابیاد.......
ــ.
.سامی .چطوری راضیش کردی دختر واقعا راضی شد چی بهش گفتی که باعث بشه قبول کنه..