دانلود رمان شب های پر گناه اثر کلاله قربانی به صورت pdf
چیکار می کنی؟! -پیاده میشم... عینک دودی شو زد بالای سرش رو موهای بالا داده ش: واسه چی؟! درو بیشتر باز کردم: به خودم مربوطه.. خندید: پس چرا سوار شدی؟! اونم به خودم مربوطه... بازم خندید... چرخیدم سمتش: چرا جلوی پام نگه داشتی؟! چشمکی زد: به خودم مربوطه... حال و حوصله ی خندیدن نداشتم.... اخم کردم... - خیله خب اخم نکن... واسه ثوابش... اخمم بیشتر شد: ثواب؟! مثل اینکه خیلی خوش خنده بود چون بازم خندید: آره... ثواب... دیدم پیاده ای گفتم سوارت کنم... خندیدم: بهتره واسه هر کسی از این ثوابا نکنی! ) ابروشو انداخت بالا: خودتو هر کسی ندون.. براق شدم که با خنده ادامه داد: تو مثل هیچ کس نیستی... از کاراش خنده م گرفت... روی فرمون آروم ضرب گرفت: من بهت گفتم چرا ثواب کردم حالا تو بگو چرا سوار شدی؟! پوزخندی زدم... پاپی از رو پام پرید پایین... با همون پوزخند زمزمه کردم: فکر کردم یکی اومده دنبالم... ولی... سوت کوتاهی زد: آها... طرف قالت گذاشته؟! | شانه بالا انداختن و بیخیال ادامه دادم: ماشین خودته؟!